شما چند نفر را می شناسید که در زندگی خود، هیچ مشکلی نداشته باشند؟
آیا کسی در دنیا وجود دارد که هیچ مشکلی نداشته باشد؟
تا آنجا که من میدانم، همه انسان ها، حتی پولدارترین آدم ها نیز مشکلات خاص و متفاوت خودشان را دارند.
درویشی را میبینید که که آه در بساط ندارد اما تا حدود زیادی، آرامش دارد.
ثروتمندان زیادی هستند که برای یک خواب راحت و بدون دغدغه، دلشان لک میزند.
راستی، چند نفر از ما می داند که آرامش و آسایش از کجا سرچشمه می گیرد؟
بسیاری از شما خوانندگان گرامی، مانند عده کثیری از اندیشمندان جهان، به این نتیجه رسیده اید که این ذهن آدمی است که می تواند آرامش درون و آسایش بیرون را در انسان، به وجود بیاورد.
برای آموزش ذهن، تمرین و تا حدودی، اطلاعات و آگاهی لازم است. باید ذهن خود را آموزش داد تا نیمه پر لیوان را ببیند؛
تا همه انسان ها را به صورت دوست و آشنا بنگرد و حتی چیزهای زشت را زیبا ببیند.
در همسایگی ما، یک استاد بازنشسته دانشگاه، به نام استاد حسامی زندگی می کند که برای من، الگو و سرمشق بسیار خوبی است تا طرز نگاهم به جهان را، عوض کنم و همه چیز و همه کس را، جور دیگری ببینم.
استاد حسامی، با ۹۰ سال سن، به هر چیزی که نگاه می کند، آن را زیبا و چشم نواز می بیند. او از آفتاب تند، از باران، برف، سرما و گرما و هر آنچه که در اطراف خود میبیند، بی اندازه لذت می برد. من، هرگز ندیده ام که او از چیزی بدش بیاید و یا از چیزی به بدی یاد کند.
شاید بسیاری از شما، معتقد باشید که او در چنین سن و سالی، باید چنین دیدگاهی داشته باشد و سعی کند تا از همه چیز لذت ببرد.
اما هنگامی که من، از او در رابطه با روش نگاهش به زندگی پرسیدم، گفت: من از همان دوران جوانی هم، به همه چیز، خوب و مثبت نگاه می کردم و از همه چیز جهان، لذت می بردم.
شاید بسیاری از ما، با سن ۹۰ سالگی، فاصله زیادی داشته باشیم، اما آیا باید به سن خیلی بالا برسیم تا به خودمان بقبولانیم که دیگر نباید فرصت ها را از دست داد؟
آیا باید بسیار پیر شویم تا طرز فکرمان عوض شود تا در آن زمان به خود بگوییم حالا که فرصت کم است، پس بهتر است به همه چیز با شوق و علاقه نگاه کنیم؟
اما سخن من، روی این نکته است که چرا از هم اکنون، با نگاهی شسته و پاک، آماده دیدن زیبایی ها نشویم؟ این که دیگر در دست خودمان است!
حالا بیاییم فرض کنیم هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم، خدا و یا این جهان هستی، به ما فرصت دوباره ای داده است تا نظاره گر صبح دیگری باشیم و از زیبایی های آن روز لذت ببریم.
فرض کنیم، کسی که به ما بدی کرده، برادر، خواهر و یا یکی از اعضای دوست داشتنی فامیل باشد که دچار توهم و اشتباه شده است و ما به گونهای دیگر باید با او برخورد کنیم.
فرض کنیم، کسی که با او تصادف کرده ایم، یکی از دوستان صمیمی ماست و به همین جهت، باید با او با روش ملایم و دوستانه ای برخورد کنیم.
فرض کنیم، هوا بسیار گرم است اما جاهای گرم تری هم وجود دارند که ما از آنجاها فاصله زیادی داریم.
فرض کنیم، هوا بسیار سرد است اما خوشبختانه ما لباس های گرمی داریم که ما را از سرما محفوظ نگه میدارد و در عین حال، می توانیم به راحتی از هوای سرد، به آسایش و گرمای خانه پناه ببریم.
فرض کنیم که….
و بسیاری از فرض های دیگر که هر کدام می توانند زندگی ما را تغییر دهند، به شرط آنکه ما هم به درستی و زیبایی، روش نگاهمان به جهان را تغییر دهیم.
شاید این داستان کوتاه و آموزنده را در مجله شهرما خونده باشید که
مرد ثروتمندی زندگی از درد چشم، خواب راحت نداشت و برای مداوای چشم دردش، انواع داروها را آزموده بود، اما نتیجه چندانی نگرفته بود.
وی، پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان، چاره و درمان چشم درد خود را، مراجعه به یک راهب شناخته شده می بیند.
مرد ثروتمند، به آن راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از بررسی چشمانش، به او پیشنهاد می کند که برای مدتی، به هیچ رنگی به جز رنگ سبز، نگاه نکند.
او پس از بازگشت از نزد راهب، به تمام مستخدمین خود دستور میدهد که تمام خانه را با رنگ سبز، رنگ آمیزی کرده و تمام اسباب و اثاثیه خانه را با رنگ سبز عوض کنند.
تا اینکه سرانجام، چشم دردش، تسکین یافت.
بعد از مدتی، مرد ثروتمند برای تشکر از راهب، وی را به منزلش دعوت می کند.
راهب به حضور مرد ثروتمند میرسد و از او می پرسد: آیا چشم دردت تسکین یافته است؟
مرد ثروتمند نیز ضمن تشکر، میگوید: بله، اما این گران ترین مداوایی بود که تاکنون داشته ام.
مرد راهب با تعجب به او میگوید: برعکس، این ارزان ترین نسخه ای بود که تاکنون برای کسی تجویز کرده ام. تنها کافی بود که شما برای مداوای چشم دردتان، از عینکی با شیشه سبز استفاده کنید و دیگر هیچ نیازی به این همه مخارج و هزینه نبود.
خواننده گرامی، اکنون که ما نمی توانیم دنیا را تغییر دهیم و از بسیاری اتفاقات و آدم ها دل آزرده می شویم، بیاییم باور کنیم که با تغییر چشم انداز و روش نگاهمان، می توانیم دنیا را به کام خود درآوریم و از همه چیز آن، همچون استاد حسامی لذت ببریم.
چون باورهایمان، از ذهنمان سرچشمه می گیرد.
پاینده و پویا باشید.
دیدگاه
نظر بدهید
نظر بدهید