چرا جهان، به ویژه کشورهای غربی و همسایگان عرب خلیج فارس، نمی خواهند ایران آزاد شود؟
در نگاه نخست، برای هر ناظر بی طرف، این واقعیت که جمهوری اسلامی ایران، همچون یک غده سرطانی در منطقه عمل میکند، انکارناپذیر است. حکومتی که نه تنها مردم خود را سرکوب میکند، بلکه در کشورهای دیگر از طریق گروه های نیابتی، ناامنی میآفریند و به تنشهای منطقه ای دامن می زند.
با این حال، این سؤال اساسی مطرح میشود که چرا جهان، به ویژه کشورهای ثروتمند غربی و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، به جای تلاش برای سرعت دادن به گذار از این نظام، ترجیح میدهند آن را همچنان حفظ کرده یا لااقل از فروپاشی آن جلوگیری کنند؟
واقعیت آن است که بسیاری از کشورها، به ویژه بازیگران بزرگ اقتصادی در غرب، از «ایرانِ سرکوب شده و منزوی» منافع مشخصی دارند. در دهه های اخیر، ایران به بزرگ ترین صادرکننده سرمایه انسانی تبدیل شده است. میلیونها ایرانی تحصیل کرده، خلاق و توانمند به اجبار یا از سر ناامیدی، کشور را ترک کرده و در آمریکا، کانادا، اروپا و استرالیا جایگاه های مهم علمی، صنعتی و اقتصادی به دست آورده اند. این افراد، نه تنها با هزینه خود در ایران آموزش دیده اند، بلکه بدون هیچ هزینه ای هم به این کشورها منتقل شدهاند و اکنون ستونهای توسعه در سراسر جهان هستند.
در صورت آزاد شدن ایران و ایجاد ثبات و رفاه، طبیعی است که بخشی از این جمعیت توانمند، تصمیم بگیرند که به کشورشان بازگردند. این بازگشت، به ویژه در حوزه هایی مانند تکنولوژی، پزشکی، مهندسی و تجارت، میتواند باعث ایجاد خلأ در کشورهای میزبان شود. کشورهای غربی که هم اکنون با بحران پیری جمعیت و کمبود نیروی متخصص مواجه اند، تمایلی به از دست دادن این سرمایه های بادآورده انسانی ندارند.
در طرف دیگر ماجرا، کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس قرار دارند. این کشورها با وجود منابع عظیم نفت و گاز، از نظر فرهنگی و تاریخی نمیتوانند با تمدن و عمق فرهنگی ایران رقابت کنند. آنها نگرانند که یک ایران آزاد و پیشرفته، نقش رهبری در منطقه را بازیابد و شکوه تاریخی خود را بازپس گیرد. یک ایران مدرن، با دانشگاه های تراز جهانی، زیرساخت های پیشرفته و اقتصادی پویا، می تواند بسیاری از پروژه های سرمایه گذاری را که اکنون در دبی یا ریاض انجام می شود، به سمت تهران، شیراز، اصفهان و تبریز بکشاند.
همچنین نمیتوان نادیده گرفت که تداوم وضعیت نیمه بحرانی در ایران، برای این کشورها نوعی حاشیه امن به وجود می آورد. تا زمانی که ایران گرفتار بحرانهای داخلی، تحریمها و فشارهای سیاسی است، این کشورها می توانند خود را بهعنوان «جزایر ثبات» در منطقه، معرفی کنند و سرمایه گذاران خارجی را هم جذب نمایند.
با این حال، اگر نگاهی فراتر از منافع کوتاه مدت داشته باشیم، روشن است که یک ایران آزاد و باثبات، نه تنها تهدید نیست، بلکه می تواند محرک بزرگی برای اقتصاد جهانی باشد. فقط در حوزه هواپیمایی، ایران نیاز به حداقل ۴۰۰ فروند هواپیما دارد؛ چیزی که می تواند بازار بزرگی برای شرکت هایی مانند بوئینگ و ایرباس را فراهم کند.
صنایع خودروسازی، نفت و گاز، فناوری های نو، گردشگری فرهنگی و پزشکی، همه می توانند مقصدهای جذابی برای سرمایه گذاری جهانی باشند.
ایران با جمعیتی بیش از ۸۵ میلیون نفر، بازار مصرفی عظیمی است که در صورت بازگشایی اقتصادی، میتواند موتور محرک رشد در بسیاری از بخش های صنعتی و خدماتی باشد. همچنین موقعیت ژئوپولیتیکی کشور، پل ارتباطی شرق و غرب است و میتواند مسیرهای جدیدی برای تجارت جهانی بگشاید.
سؤال آخر این است که چرا جهان منتظر لحظه ای است که جمهوری اسلامی اعلام کند که به بمب اتمی دست یافته؟ پاسخ، ممکن است تلخ باشد. شاید جهان، طبق یک منطق سرد و غیر انسانی، منتظر یک نقطه عطف باشد تا بتواند مداخله ای قاطع و مشروع انجام دهد و تا آن لحظه، ترجیح میدهد «وضع موجود» را حفظ کند و از درگیری پرهزینه نظامی یا بازگشت میلیون ها ایرانی به کشورشان پرهیز کند.
اما غفلت از آزادی مردم ایران، تنها به زیان خودشان نیست. بحران هایی چون مهاجرت، افراط گرایی، بی ثباتی انرژی و تخریب محیط زیست، مرز نمی شناسند.
بله، جهانی امن تر و آبادتر، نیازمند ایرانی آزاد، پویا و همکار در جامعه جهانی است؛ نه حکومتی ایدئولوژیک و سرکوبگر که هم ملت خویش و هم جهان را گروگان گرفته است.
اکنون، همه نگاهها به همین شنبه سرنوشت ساز دوخته شده است؛ جایی که برای آخرین بار، نمایندگان ایران و آمریکا پشت میز مذاکره خواهند نشست. این گفتگو، نه صرفاً یک نشست دیپلماتیک، بلکه شاید واپسین تلاش برای جلوگیری از ورود به مرحله ای غیر قابل بازگشت باشد. مهلت دو ماهه ای که دونالد ترامپ در دوره بازگشتش تعیین کرده بود، به پایان خود نزدیک شده و جهان با اضطرابی کم سابقه، در انتظار است که ببیند نتیجه این گفتگوها به کدام سو خواهد رفت.
مردم ایران، چه در داخل و چه در غربت سرای جهانی، نفسها را در سینه حبس کرده اند. آیا تحولی بنیادین در راه است؟ آیا جهان تصمیم گرفته به سلطه این رژیم ضد انسانی پایان دهد یا باز هم منافع کوتاه مدت، بر حق مردم ایران چیره خواهد شد؟
راستی، جهان برای ایران، چه می خواهد؟
آیا ایرانی آزاد، شکوفا و مشارکت جو در جامعه جهانی؟ یا ایرانی سرکوبشده، اما قابل کنترل و سودآور برای اقتصادهای خارجی؟
پاسخ این پرسش، نه فقط آینده ی ایران، بلکه آینده ی خاورمیانه و حتی توازن قدرت در جهان را هم رقم خواهد زد.
پاینده و پویا باشید