گمان نمیکنم که هنرمندان، ورزشکاران، نویسندگان، معلمان و دیگر اقشار متفکر سایر کشورهای جهان، به اندازه ایرانیان، تا این حد دچار افسردگی و غم زدگی باشند.
نوشتههای نویسندگان و اشعار شعرا، اکثراً از غم و اندوه سرشار هستند و کمتر دلی در ایران است که خوش بگوید و خوش بخندد.
به گمان من، بیش از ۹۰ درصد علت این افسردگی و غمبارگی، وجود ناپاک یک حکومت ایدئولوژیک مذهبی است که متاسفانه به جای آنکه در سر جای خودش باشد، در جایگاهی قرار گرفته است که به هیچ عنوان، توان و ظرفیت کنترل اوضاع را ندارد.
هنگامی که قطعات و مهرههای یک دستگاه در سر جای خودشان قرار نگیرند، به یقین آن دستگاه دچار اشکالات فراوانی خواهد شد و دیگر هیچگونه کارایی نخواهد داشت.
فرض کنید یک مکانیک را بر سر کار یک نجار قرار دهند.
فرض کنید یک نجار را به جای یک دکتر متخصص، در اتاق جراحی بر سر یک بیمار بگذارند.
اگر ما کاری به فلسفه وجودی دین و مذهب هم نداشته باشیم، اما باز چگونه میتوانیم در مقابل ناکارآمدی حکومتی که در کار کشورداری ناتوان است، حرفی نزنیم و خاموش بنشینیم؟
غم و رنج امروزه ایرانیان، همگی حاصل وجود حکومتی ناکارآمد است که در جایگاه قدرت قرار گرفته و هر روز هم ضربههای کوبنده و مهلکی بر جسم و جان این کشور کهنسال وارد می کند.
کدام انسان غیرتمند و دردآشنا می تواند در مقابل این همه رنج و ستمی که بر هموطنانش تحمیل می شود، بی تفاوت باشد و کاری نکند؟ به قول سعدی بزرگوار:
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
مردم فلک زده ایران در اثر عملکرد نابخردانه و غیر انسانی این حکومت ستمگر، عده بسیاری به خاطر فقر و نداری و برای اینکه یک لقمه نان بر سر سفره خانواده شان بیاورند، تن به کارهایی می دهند که در شأن انسان نیست. آنها اگر تنشان را نفروشند، اجزای بدنشان را به معرض حراج میگذارند. همه این ها به خاطر این است که کسانی قبلاً وجدانشان را به حکومت و عُمال آن فروخته اند.
اکنون، یک سال از مرگ غم انگیز مهسا که نامش اسم رمز انقلاب آزادی ایران گردید می گذرد. ملت ایران، به ویژه جوانان ایران به سوی انقلاب نوینی رو آورده اند تا آینده خودشان را نجات دهند. در این راه رهایی، متاسفانه بعضی از آنها جانشان را بر سر این مبارزه بزرگ گذاشته و میگذارند تا این قدرت و اقتداری که دو نسل پیشین، در اثر ناآگاهی به خمینی و رژیمش دادند، از آنها پس بگیرند. قدرتی که با فداکاری و ایثار ملت ایران، به چنگ کسانی افتاد که ضد ایرانی بودند و ماموریتی جز تخریب نداشتند.
هیچ حکومتی آشکارا بر ضرر ملتش، کاری انجام نمیدهد. ولی ما آشکارا میبینیم که این رژیم ستمگر، برای کارهای پلیدش و همچنان بر سر قدرت ماندن، چگونه ثروتها و مخازن ایران را به یغما میبرد و از جان و مال ملت ایران، مایه میگذارد.
قدرتی که میتوانست برای ایران و ایرانیان سازنده باشد، در اختیار کسانی قرار گرفت که همچون غده سرطانی به جان ملت ایران افتاده و همه جوره دارد پیکر آن را از بین میبرد.
ما جان و جهان، به جهل کیشان دادیم
کشور به کف روان پریشان دادیم
این ضربه که بیوقفه خورد بر سر ما
سنگی است که خود به دست ایشان دادیم
همین شنبه ۱۶ سپتامبر، سالروز مرگ دختر ایران، مهسا ژینا امینی است.
هموطن، بیاییم ما ایرانیان داخل و خارج کشورهم، دست در دست یکدیگر این سنگ قدرت را از چنگ ستمگران بیرون آوریم.
پاینده و پویا باشید.