سه شنبه، ۱۲ آگوست، نامه ای از سوی «تروئیکای اروپایی»، متشکل از فرانسه، بریتانیا و آلمان، به سازمان ملل متحد ارسال شد که میتواند سرنوشت آینده روابط ایران با جهان را تعیین کند.
در این نامه، سه کشور اروپایی هشدار دادهاند که اگر تا پایان ماه آگوست، توافق هسته ای جدیدی با جمهوری اسلامی حاصل نشود، تمامی تحریم های بینالمللی علیه این حکومت دوباره اعمال خواهد شد. این هشدار، نه تنها یک تهدید دیپلماتیک، بلکه زنگ خطری برای نظامی است که سال هاست با اتکا به بازی های سیاسی و تعلل در مذاکره، تلاش کرده زمان بخرد.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی، امروز با بحرانی کم سابقه روبرو است؛ بحرانی که از دو سو فشار میآورد: از بیرون، انزوای بین المللی و خطر بازگشت تحریمها، حتی اقدام نظامی احتمالی اسرائیل، و از درون، فروپاشی اقتصادی، بی اعتمادی عمیق مردم، و خشم اجتماعی گسترده. این وضعیت، مانند مشتزنی است که در گوشه رینگ گیر افتاده و از ضربات پیاپی حریف، توان ایستادن ندارد.
حکومت کنونی ایران، با ماهیتی خودکامه و انحصارطلب، در سال های گذشته، نه تنها نتوانسته دوستی پایدار در عرصه جهانی برای خود ایجاد کند، بلکه حتی متحدان منطقهای و گروه های نیابتی اش نیز یکی یکی از آن فاصله گرفته اند.
برخلاف موج تحولات جهانی و نیاز به همگرایی، این نظام همچنان به الگوهای سیاسی عقب مانده و بسته، تکیه کرده است. پذیرش اصلاحات واقعی، به معنای از دست دادن پایه های قدرت برای رهبران کنونی است، و به همین دلیل، آن را خط قرمز خود می دانند.
با این حال، در جهان امروز که فناوری و گردش آزاد اطلاعات، به مردم آگاهی بی سابقه ای بخشیده، ادامه چنین حاکمیتی، شبیه به ایستادن بر شن روان است. هر لحظه ممکن است حادثه ای کوچک، مانند «نسیمی» بر خاکستر، شعلههای خشم را برافروزد و جامعه را به سمت تغییرات بزرگی سوق دهد.
در داخل کشور، مشکلات اقتصادی به نقطه جوش رسیده است. تورم افسارگسیخته، کاهش ارزش پول ملی، بیکاری گسترده و کمبود مواد غذایی، فشار طاقت فرسایی بر مردم وارد کرده است.
قطعی های مکرر آب و برق، نماد آشکار ناکارآمدی مدیریتی و بی توجهی حاکمان، به نیازهای اولیه مردم است.
در چنین شرایطی، شکاف میان مردم و حاکمیت به شکلی بی سابقه عمیق تر شده است.
با وجود این فروپاشی تدریجی، رهبر جمهوری اسلامی همچنان بر حفظ قدرت، به هر قیمت، اصرار می ورزد. صندلی پوسیده ای که او بر آن نشسته، نه تنها قدرت واقعی را تضمین نمی کند، بلکه هر روز او بیش از پیش به ورطه سقوط نزدیک تر می شود.
حلقه نزدیکان او که ترکیبی از افراد فاسد، تبهکار و وابستهاند، مسیر کشور را به سمت بن بست و فروپاشی سوق داده اند.
چشم انداز آینده، اگرچه در کوتاه مدت، پرتنش و دشوار به نظر می رسد، اما در افق میان مدت و بلند مدت، می تواند امید بخش باشد.
تاریخ نشان داده که هیچ حکومتی با زور و سرکوب، در برابر موج خواست مردم برای آزادی و عدالت، دوام نیاورده است. حتی اگر بازگشت تحریم ها و فشارهای خارجی در ابتدا شرایط اقتصادی را سخت تر کند، ولی در عین حال می تواند به عنوان کاتالیزوری عمل کند که فرایند تغییرات داخلی را سرعت بخشد.
امروز ایران در موقعیتی استثنایی قرار دارد؛ نقطه ای که در آن، همزمان بحران ها به اوج رسیده اند و فرصت تاریخی برای تحول نیز پدید آمده است. سرنوشت نهایی این تحولات، بستگی به پایداری و همبستگی نیروهای خواهان تغییر و میزان توانایی آنان در تبدیل نارضایتی خاموش به حرکت پر جوش اجتماعی دارد.
سرانجام و پایان حکومت فعلی، نه یک احتمال دور، بلکه یک روند در حال وقوع است. نشانه های این روند را میتوان در کاهش شدید مشروعیت داخلی، شکست در سیاست خارجی، و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای اساسی کشور مشاهده کرد.
شاید هنوز زمان دقیق این تغییر مشخص نباشد، اما شواهد نشان میدهد که این لحظه نزدیک تر از هر زمان دیگری است.
ایران با وجود تمام زخم هایی که خورده، ملتی جوان، پرانرژی و سرشار از استعداد دارد. چشم انداز آینده، در صورتی که مسیر آزادی و آبادانی انتخاب شود، می تواند نه تنها بازگشت به شکوه فرهنگی و علمی گذشته باشد، بلکه الگویی برای توسعه پایدار و دموکراسی در منطقه نیز فراهم آورد و در بهبود اقتصاد جهانی نیز تاثیرگذار باشد.
به امید آن روز که این خاک کهن، از بند استبداد و فساد رها شود و ما ملت ایران، دوباره نفس آزادی را در کوچه ها و خیابان های کشور احساس کنیم.
آینده روشن ایران، با تمام دشواریهای مسیر، در برابر ماست.
پاینده و پویا باشید