شما تا چه اندازه اخبار و حوادث جهان را تعقیب می کنید؟ این روزها، یا بهتر بگویم در این چند دهه اخیر، اخبار ناگوار و ناامید کننده ای، همچنان از سراسر جهان، به ویژه از کشور زادگاهمان ایران، به گوش می رسد که چیزی بجز افسردگی به همراه ندارد. همه ما، همواره در حسرت یک خبر خوش و شادی آفرین از ایران هستیم.
ایرانیان باهوش، در سراسر جهان، به نام های مختلف، از طرف سازمان ها و دولت های گوناگون، به پیروزی هایی نائل می گردند که هم باعث افتخار آن سازمان ها و دولت ها
می شوند و هم باعث افتخار و سرافرازی ما ملت غربت نشین. اما، همچون میلیون ها نفر ایرانی در داخل و خارج از کشور، ما هم در حسرتیم تا نام نیکی از ایران، این وطن رنج کشیده پیر، در همه جا، بر زبان های مختلف دنیا جاری شود. اما افسوس و هزاران افسوس که باید همچنان منتظر ماند تا کی کشور ایران، از شر دشمنان داخلی، رها و آزاد شود تا با کمک فرزندان کوروش، کم کم بزرگی و اعتبار گذشته را بیابد تا صدرنشین جدول کشورهای معتبر جهان، قرار گیرد.
زمانی که من در انگلستان تحصیل می کردم و هنگامی که با مردم عادی انگلیسی، همصحبت می شدم، متوجه می شدم که به طور کلی، مردم عادی انگلیس، بسیار افکار سطحی معمولی و ناآگاهی نسبت به مسائل دنیا دارند. به همین نسبت، می توان به ملت آمریکا نیز اشاره کرد که با مقایسه با سایر کشورها، متوجه می شویم که مردم عادی و معمولی آمریکا، متاسفانه خودنگر هستند و از آنچه در جهان می گذرد آگاه نیستند و شاید بتوان گفت که فقط درصد بسیار کمی از آمریکاییان هستند که در صدر امور اقتصادی و سیاسی قرار دارند. در حقیقت این عده اندک هستند که اقتصاد و رهبری کشور آمریکا را بر عهده دارند.
اکثر مردم عادی دنیا، در اثر تبلیغات مختلف، تحت تاثیر رهبران سیاسی و اقتصادی قرار می گیرند و پس از شستشوی مغزی، به طور گروهی به دام می افتند.
مدیران اقتصادی، با طرز فکرشان و معمولاً با اندیشه های خلاقانه شان، راه های بسیاری را برای درآمدزایی می یابند که به این ترتیب، به ثروت های گزاف و باورنکردنی، دست می یابند. آنها برای نگهداری و حفاظت از ثروت خود، بخشی از آن را هزینه حمایت از سیاستمداران احزاب مختلف می کنند تا در صورت انتخاب شدن، بتوانند از طریق گذراندن مصوبات، بطور قانونی از منافع آنها دفاع کنند.
بسیاری از سیاستمداران، پیش از انتخاب شدن، تا زمانی که جزو مردم عادی محسوب
می شوند، میل یاری به اجتماع و کمک به نیازمندان جامعه را دارند. در حقیقت، در آغاز، آنها با داشتن افکار سازنده و مثبت و با میل به خدمت، به مجلس میروند. اما پس از انتخاب شدن، یعنی وقتی که از مرز انتخابات می گذرند، انگار در این حالت، قانون نانوشته ای وجود دارد که به ناگهان دریچه دیگری بر روی آنها گشوده می شود و خود را در دنیای متفاوتی می بینند و به ناگاه، اکثر وعده های خود را فراموش می کنند و در موقعیت قدرت و شهرت غرق می شوند. پس، برای حفظ این حالت و موقعیت جذاب و دلنشین، به جای اینکه با انجام کارها و مسئولیت های خود، به موقعیت خودشان اعتبار ببخشند، اما به دلیل ضعف شخصیت، تقریباً تن به هرکاری می دهند. آنها خود را در مقام و جایگاهی میبینند که دارای قدرت بسیار زیادی هستند و در مقایسه با قبل از انتخابات که هیچ قدرتی نداشتند و جزو مردم عادی بودند، اینک باید سعی کنند تا به هر قیمتی که شده، حفظ موقعیت کنند و همچنان بر سر قدرت باشند.
و بدین ترتیب است که دیکتاتورها در سرنوشت ملتهای ستمدیده، نمایان می شوند.
سیاستمداران و رهبران جهان، این همه کشتار و شکنجه آزادگان و آزادیخواهان در زندان های کشورهای مختلف جهان را می بینند اما با بی تفاوتی و با بی مسئولیتی، از کنار آن عبور می کنند و در راه برطرف کردن مشکلات و نارسایی های جوامع مختلف جهانی، هیچ گامی برنمیدارند. اگر می بینیم که آنها در رابطه با ظلم و ستم دولت ها، سخنی بر لب می آورند، باور کنید که آن هم از روی تظاهر است، چون آنها سعی می کنند تا خود را در انظار عمومی، خوب جلوه دهند. مانند اکثر رهبران جهان که اشغال کشور افغانستان توسط گروه طالبان را محکوم می کنند، بدون آنکه کاری بکنند.
به قول معروف: به عمل کار برآید، به سخندانی نیست.
یا: دو صد گفته، چون نیم کردار نیست.
چون نیک نظر کرد، پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست.
اگرچه، آگاهی مایه دردسر است اما جمع آگاهان، کمتر فریب می خورند. هوشیار و آگاه باشیم.
پاینده و پویا باشید