من از همان زمان نوجوانی، با خواندن دست کم پنج مجله هفتگی، با مطبوعات مختلف ایرانی، آشنایی نسبتاً زیادی داشتم. اما هرگز تصور نمی کردم که یک روز مسئولیت یک مجله هفتگی و یا یک شبکه تلویزیونی را به عهده بگیرم. اما گذشت زمان و دست سرنوشت، ما را به جایگاهی برد که صاحب رسانه شویم و در ارتباط مستقیم با جامعه باشیم.
از نظر من، رسانه ها وجدان بیدار جامعه هستند. اگر رسانه ها نباشند، پل ارتباطی جامعه با سایر شئون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، ورزشی، هنری و سایر بخش های انسانی برقرار نمی شود.
به یاد دارم در سال های دور، در یک برنامه تلویزیون شهرما گفتم: ” کانادا نیازی به آقا بالا سر ندارد و ملکه انگلستان، با هزاران کیلومتر فاصله، نیازی نیست که ملکه کانادا هم باشد.” بسیاری از دوستان و آشنایان گفتند که ابراز چنین عقیدهای میتواند برایم خطرناک باشد. ولی من، به دموکراسی کانادا اعتقاد داشته و دارم و می دانم که در یک جامعه دموکراتیک و آزاد، انسان می تواند آزادانه حرف های خودش را بزند، بدون آنکه مرتکب جرمی شود و یا پیگرد قانونی داشته باشد. من، بارها درباره حق ناحق “وتو” در مجله شهرما نوشته ام. در همین رابطه، بعضی از دوستان به من گفتند که این سخن تو، یک چالش علیه ابرقدرت هاست. آنها به یقین نمیخواهند که از قدرتشان کاسته شود. بنابراین، ممکن است برای شما دردسر درست کنند. اما من باور دارم که باید احساسات واقعی ام و آنچه را که فکر می کنم درست است را از طرف وجدان جامعه ام، بیان کنم. هرچند ممکن است عواقبی هم از طرف زورگویان و سلطه طلبان در پی داشته باشد.
درست است که ما در کانادا زندگی می کنیم و ممکن است که هرگز به ایران هم باز نگردیم، اما هر چه باشد، ایران زادگاه ماست و ما نسبت به آن خاک گرانبها و نیز هموطنان ستم کشیده مان حساسیت داریم و دلمان نمی خواهد بی تفاوت بوده و شاهد آسیب رسیدن به آن سرزمین بزرگ اهورایی و مردم شرافتمند آن باشیم. ما در باره حکومت نامردمی ایران، بارها نوشته و گفته ایم که عملکرد این حکومت دینی، به هیچ عنوان به خیر و صلاح ایران و مردم کشور ما نیست و به علت عدم کفایت باید کنار برود تا قدرت به دست مردم واقعی بیفتد. در همین رابطه هم، بعضی از دوستان گفتند که عوامل جمهوری اسلامی ممکن است برای حرف هایی که میزنی، ایجاد دردسر کنند. اما اکنون پس از 43 سال که از حکومت جمهوری اسلامی می گذرد و نتایج عملکرد و دستاوردهای آنرا همه ما با تمام وجودمان احساس کرده ایم و یکی از دلایل آن هم حضور میلیونی ما در سراسر جهان است، و اکنون که هموطنان ما در سراسر جهان به ویژه در ایران، در مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی آشکارا زبان به اعتراض گشوده اند، ما دیگر نمی توانیم آن اعتراضات بجا را نادیده بگیریم و آنها را منعکس نسازیم. آیا یک وجدان آگاه و بیدار، می تواند در حفظ حکومتی بکوشد که آن حکومت، بجای اینکه به ملت گرفتار خود برسد، برای غیر ایرانیان و گروه های مذهبی خارج از ایران، هزینه و برایشان خانه و مدرسه می سازد؟
چرا یک حکومت، به خاطر ایدئو لوژی خود، میلیون ها نخبه و مغزهای متفکر خود را از کشور فراری دهد؟ این هموطنان توانمند می توانستد در ایران بمانند و بجای خدمت به دیگران، در راه سازندگی و آبادانی کشور بکوشند و خدمت کنند.
نکته مهم این است، اکنون که بی کفایتی حاکمان ایران و اهمیت ندادن آنها به وطن و ملت ایران، بر همه ثابت شده است، سکوت کردن و دم نزدن، نه تنها گناه، بلکه خیانتی است در حق ایران و ایرانیان.
من تا آنجا که توانسته ام، با راستی و صداقت زندگی کرده ام و دیگر باکی از کسی ندارم. اگرچه می گویند که زورگویان و دیکتاتوران و نیز گروه های مافیایی، روش های ناجوانمردانه ای دارند، که ممکن است اعتبار و وجهه اشخاص را خراب و شخصیت آنها را خدشه دار کند، ولی آنچه که مهم است، ایمان به آزادی، حقوق بشر و برابری انسان هاست.
دیکتاتوران، با روش های ناعادلانه و غیر اخلاقی، سیاستمداران را وادار به تغییر موضع خود کرده و سرمایه داران را وادار به همکاری و همدستی با خود می کنند.
این روش ها علاوه بر دولت ها، روش گروه های مافیایی که منافع خود را در خطر می بینند و یا حتی افراد عادی و مغرض هم هست که جان انسان ها هیچ ارزشی برایشان ندارد.
اما آنچه که مهم است، فریب دسیسه ها و توطئه ها را نباید خورد.
من بارها شاهد اتهام زدن به اشخاص شناخته شده و متشخص بوده ام که بعدها خلاف آن، ثابت شده است.
شنونده، باید عاقل باشد.
عصر بیداری آغاز شده است و به قول پاپ فرانسیس، باید در دیدگاه ها و ایدئولوژی ها تجدید نظر کرد و آنها را از نو، بازنویسی کرد.
پاینده و پویا باشید