انقلاب سال ۱۳۵۷ با شعارهایی از جنس آزادی، عدالت، معنویت و استقلال آغاز شد. میلیون ها ایرانی از اقشار گوناگون، از کمونیست ها و ملی گرایان تا مذهبیون و روشنفکران، در این خیزش مردمی شرکت کردند.
همگان در آرزوی جامعه ای بهتر و انسانی تر بودند، بی آنکه تصور کنند ثمره ی این حرکت، حاکمیت گروهی خواهد بود که ادعای زهد و پارسایی داشتند. اما در عمل، راهی کاملاً متفاوت در پیش گرفتند. روحانیونی که با عبایی ساده و چهره ای پرهیزکار به میدان آمده بودند، به تدریج نشان دادند که نه تنها دلبسته ی دنیا و ثروت اند، بلکه در تسخیر کامل قدرت نیز هیچ تردیدی ندارند.
در روزهای پیش از انقلاب، جامعه ی ایران هرچند گرفتار نابرابریها و استبداد بود، اما اخلاق، ادب، نوع دوستی، و امید به آینده هنوز در میان مردم جاری بود. اما پس از پیروزی انقلاب، این سرمایه های معنوی و اخلاقی به مرور رنگ باختند. سیاست، جایگزین صداقت شد، قدرت طلبی جانشین خدمتگزاری، و دروغ و تزویر، به تدریج جای حقیقت و معنویت را گرفت.
بیش از چهار دهه است که حاکمان جمهوری اسلامی با تکیه بر ابزارهای رسانه ای، دستگاه های امنیتی و روایت سازی های دینی، سعی کرده اند مردم را در ناآگاهی نگه دارند. آنها با بهره گیری از شعارهای مذهبی، نه تنها ثروت کشور را میان خود و گروه های نیابتی خارج تقسیم کردند، بلکه پایه های باور دینی مردم را نیز سست و نهایتاً ویران ساختند.
در حالی که مردم ایران، با دلی پاک به دین و ایمان خود باور داشتند، امروز شاهد آنیم که نه تنها اکثریت جامعه از دین گریزان شدهاند، بلکه گروهی نیز با شدت بیشتری علیه دین موضع گرفته اند؛ نه از سر بی ایمانی، بلکه از سر نفرت از دین فروشان.
بازسازی این خرابی روحی، اخلاقی، و اقتصادی، زمان خواهد برد. جامعه ای که در آن انسان ها نه به آینده امیدوارند و نه به عدالت، نه به کار دل گرمند و نه به زندگی، جامعه ای است که در سکوتی فرساینده دست و پا میزند. این بی امیدی، حاصل سالها دروغ، سرکوب، فقر و سوء مدیریت است. مردمی که دل شان شکسته و رؤیاهایشان از هم پاشیده شده، به سختی دوباره ایمان و امید خود را بازمی یابند:
دل که بشکست از کسی،
خرسند کردن مشکل است
شیشهی بشکسته را
پیوند کردن مشکل است
در کنار این ناامیدی عمومی، اکنون بحرانهای بینالمللی نیز سایه ای سنگین بر زندگی مردم افکنده اند. جنگ میان اسرائیل و حکومت جمهوری اسلامی، تنش ها را به اوج رسانده و امکان هرگونه پیشرفت یا بازسازی را متوقف کرده است. در این فضای متزلزل، نه چشم اندازی روشن برای آینده دیده می شود، و نه امیدی برای اصلاح از درون نظام.
اما در این میان، امید به تغییر هنوز زنده است. ایرانیان داخل و خارج از کشور، هرچند پراکنده و با مسیرهای مختلف، در یک خواست مشترک متحدند: عبور از این دوران تاریک و رسیدن به سپیده دمی تازه. شاید نبرد آینده، چه سیاسی، چه مدنی، چه اجتماعی، بتواند آغاز پایانی برای این دوران استبداد باشد. امیدواریم آنچه که در دل مردم جوانه زده است، به زودی به جنبشی ملی برای آزادی و بازسازی ایران بدل شود.
ما ایرانیان خارج نشین، با همه ی دوری از وطن، قلب مان برای هموطنان درون کشور میتپد. ما نه تنها رنج ها و دردهای آنان را درک می کنیم، بلکه در آرزوی روزی هستیم که دوباره آسمان ایران، رنگ آبی روشن داشته باشد و سرزمین مان، نه محل تفرقه و ظلم، بلکه خانه ای برای آزادی، رفاه و شرافت باشد.
این راه، آسان نخواهد بود. اما نور امید، حتی اگر کمرنگ هم باشد، خاموش شدنی نیست. ملت ایران سزاوار زندگی بهتری است و تاریخ، بارها نشان داده که ملتی آگاه و زخمی، اگر متحد شود میتواند از پس بزرگ ترین فریب ها و فریبکاران دوران نیز برآید.
به امید آزادی و آبادی ایران بزرگ.
پاینده و پویا باشید.