در روزهایی که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، سومین دیدار مهم خود را با دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا انجام می دهد، فضای ژئوپلیتیک خاورمیانه وارد مرحله ای تازه شده است. این دیدار میتواند سرنوشت بسیاری از معادلات منطقه، به ویژه پرونده ایران را به کلی دگرگون کند.
جمهوری اسلامی ایران که نزدیک به پنج دهه بر ایران حکومت کرده، اکنون در ضعیف ترین وضعیت تاریخی خود قرار گرفته است؛ وضعیتی که حتی بدبین ترین تحلیل گران نیز تا چندی پیش آن را بعید می دانستند. ساختار امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی، که همواره بر «عمق استراتژیک» و گروههای نیابتی خود متکی بود، اکنون فروپاشیده است. از حزب الله لبنان گرفته تا حشدالشعبی در عراق و گروه های شبه نظامی در سوریه و یمن، همگی یا تضعیف شدهاند و یا در آستانه نابودی کامل قرار گرفته اند.
در حملات اخیر ارتش اسرائیل، بسیاری از فرماندهان ارشد سپاه و نیروهای وابسته، در همان ساعات اولیه کشته شدند و سامانه های دفاع هوایی ایران که سال ها برای ساخت و استقرارشان هزینه های هنگفتی صرف شده بود، پیش از آغاز حملات، به طور کامل از کار افتادند.
برای نخستین بار پس از جنگ ایران و عراق، آسمان ایران به طور کامل در اختیار یک نیروی متخاصم خارجی قرار گرفت و جنگنده های اسرائیلی به راحتی در حریم هوایی کشور جولان دادند. وضعیت کشور چنان بحرانی شد که رهبر جمهوری اسلامی نیز برای مدتی به پناهگاه های زیرزمینی خود پناه برد و کشور را به حال خود واگذاشت.
در حالی که جمهوری اسلامی چهار دهه با شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» در صحنه بین المللی ظاهر می شد و قدرت نمایی می کرد، این دو کشور تا سال ها هیچ تعرض مستقیمی به ایران نداشتند. اما رفتارهای ماجراجویانه و سیاست های تنش زای حاکمان بی خِرد ایران، هر دو کشور اسرائیل و آمریکا را از موضع بی طرفی، به سمت و موقعیت دشمنی فعال و خطرناک کشاند.
میلیاردها دلار از ثروت این سرزمین که می توانست صرف رفاه، آموزش، بهداشت و آبادانی ایران شود، به پای پروژه های بی حاصل هسته ای، موشکی و گروههای نیابتی ریخته شد. اما در نهایت دیدیم که هیچ یک از این هزینه های هنگفت نتوانست پایه های لرزان جمهوری اسلامی را تثبیت کند، چرا که ایدئولوژی این نظام از اساس بر تضاد با منافع ملی و بی اعتنایی به خواست مردم بنا شده بود.
این مسیری بود که نه با منافع ملی ایرانیان همخوانی داشت و نه با فرهنگ تاریخی آنان سازگار بود.
ایرانیان، بر پایه میراثی کهن چون منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، به افتخارآفرینی های فرهنگی و انسانی باور دارند، نه به سیاست های تهاجمی و مرگ آفرین.
وطندوستی، همزیستی مسالمت آمیز و دفاع از خاک وطن، از ویژگی های ریشه دار فرهنگ ایرانی است که هیچ گاه از بین نخواهد رفت.
با این حال، در روزهای اخیر شاهد تغییری عجیب و ریاکارانه در ادبیات تبلیغاتی جمهوری اسلامی هستیم. حکومتی که تا دیروز ملیگرایی را «شِرک» و دفاع از تاریخ ایران را «جاهلیت» میدانست، امروز ناگهان از «وطن» و «ایران» سخن میگوید. اما این چرخش، بیش از آنکه ناشی از تغییر واقعی باشد، تلاشی است برای حفظ بقای موقت، در برابر طوفانی که در راه است.
حتی در درون بدنه خود حکومت نیز امیدی به ادامه کار دیده نمی شود. بسیاری از کارگزاران و وفاداران پیشین، یا در حال مهاجرت اند، یا سکوت کرده اند و یا به صراحت از فروپاشی قریب الوقوع این نظام سخن میگویند.
در این میان، ملت ایران، چه کُرد و بلوچ، چه فارس و آذری، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، بارها نشان دادهاند که در برابر تهدیدهای خارجی متحد میشوند. اما این بار یک تفاوت اساسی وجود دارد: مردم ایران از درون نیز در جست وجوی رهایی از حکومتی اند که هم، ثروتشان را به تاراج برده و هم اعتبار جهانی شان را به باد داده.
باید به روشنی تأکید کرد که این جنگ، جنگ ملت ایران نیست. این درگیری میان جمهوری اسلامی و اسرائیل است؛ حاکمیتی که با سیاستهای غلط و ماجراجویانه، نه تنها در داخل، مشروعیت خود را از دست داده، بلکه در عرصه جهانی نیز به نهایت انزوا رسیده است.
اکنون بسیاری از تحلیل گران معتقدند که دور جدید حملات اسرائیل ممکن است آخرین ضربه را بر پیکر نیمه جان این حکومت وارد آورد.
با این حال، آنچه سرنوشت نهایی ایران را رقم خواهد زد، نه موشکها و حملات خارجی، بلکه قیام مردم و اراده تاریخی آنان برای ساختن ایرانی آزاد، آباد و در صلح است.
پاینده و پویا باشید.