به نام ایران، به نام سرزمینی که ریشه هایش در دل تاریخ تنیده و قلبش در سینه همه ما میتپد.
ما ملت ایران، همچون فرش ایرانی نفیس، از رنگها و نقشها، از دل فرهنگ ها و گویش های گوناگون برخاسته ایم. کرد و لر، بلوچ و ترکمن، عرب و ترک، فارس و گیلک، مازندرانی و خراسانی، قشقایی و تالشی و دیگر اقوام شریف، همه بندبند این پیکر بزرگیم؛ پیکری که در طول قرن ها، با همه رنجها و خیزش ها، ایستاده و شکوه خود را حفظ کرده است.
در این روزگارِ سخت، که وطن مان درگیر ظلمت و تنگنا شده، جا دارد که ما از همه شما هموطنان از هر قوم و نژاد سپاسگزاری کنیم. چرا که اگر امروز هنوز امیدی در دل ها زنده است، به واسطه جان فشانی و استواری شماست.
از آذری های غیور آذربایجان آغاز کنیم؛ مردمانی که هم در میدان جنگ و هم در میدان اندیشه پیش قدم بوده اند. ستارخان و باقرخان، نه تنها نماد شجاعت، که سند وفاداری مردم تبریز به آزادی و عدالت اند. انقلاب مشروطه بدون رشادت های آذربایجانیان رنگی نداشت.
از کردهای آزاده ی غرب کشور بگوییم؛ از سرداران و دلیرمردانی که مرزهای ایران را با خون خود پاس داشته اند. کردستان، همیشه مهد مقاومت و غرور بوده است، چه در روزگار جنگ و چه در دوران ستم.
از لرهای دلاور زاگرس؛ مردمانی با شرف و غیرت، که در دوران جنگ تحمیلی، در برابر تجاوز ایستادند و در حفظ هویت ایرانی، هیچ گاه کوتاه نیامدند. شیرزنان و مردان لر، ستونهایی از صلابت اند در تاریخ ایران.
از بلوچ های شریف و نجیب باید با احترام یاد کرد؛ مردمانی که با وجود سال ها محرومیت و بی توجهی، هنوز دل در گرو ایران دارند و هویت ملی شان را با سربلندی نگاه داشته اند. آنان نه تنها در مرزهای شرقی کشور ایستاده اند، بلکه ریشه هایی سترگ در تاریخ ایران دارند. از دل همین سرزمین، مردی برخاست به نام رادمان پور ماهک، مشهور به یعقوب لیث صفاری؛ نخستین پادشاه ایرانی تبار پس از حمله اعراب که زبان فارسی را دوباره زنده کرد و فرمان داد که نامه ها و دیوان ها به زبان مردم ایران نوشته شوند، نه به زبان بیگانگان. او نه تنها شمشیر به دست گرفت برای آزادی، که زبان مادری ما را نیز از فراموشی نجات داد. بلوچستان، با فرهنگی کهن و مردمانی ریشه دار، بخشی جدایی ناپذیر از ایران است و خواهد ماند.
از عرب های خونگرم خوزستان که در خط مقدم جنگ با دشمن بعثی ایستادند، خاک را ترک نکردند و جان دادند، اما تسلیم نشدند. خرمشهر را عربها و لرها و فارسها و همه ایران آزاد کردند، آن هم با خون شان، نه با شعار.
از ترکمن های وفادار شمال شرق، که در همه بحران ها، سرفراز و استوار ماندند. مردمانی اصیل، آرام، و دلبسته خاکی که در آن ریشه دارند.
از فارس ها، که حافظ، سعدی، فردوسی و خیام را به ایران و جهان هدیه دادند. از آنان که زبان پارسی را زنده نگاه داشتند و نگذاشتند هویت فرهنگی ما در توفان زمانه فراموش شود.
از مازندرانی های زحمتکش باید جداگانه یاد کرد؛ چرا که همین قوم نیرومند بود که رضا شاه بزرگ، بنیانگذار ایران نوین را در دامن خود پرورش داد. مردی که ایران را از هرج و مرج و قجری گری بیرون کشید و زیرساخت های نوسازی را پی ریزی کرد. مردی برخاسته از سواد کوه، که نامش همچنان در خاطر ملت ایران زنده است.
اما مهم تر از همه این ستایشها، امروز باید به نکته ای روشن اشاره کرد:
در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی، بر خلاف تصور ستمگران، ملت ایران بیش از همیشه به هم نزدیک شدهاند. ظلم، تبعیض، فقر، و سرکوب، همه ایرانیان را از هز قوم و نژاد، با هم همدل تر کرده است. مرزهای زبانی و قومی، دیگر نمی توانند ما را از هم جدا کنند، چرا که در رنج، شریکیم، و در آرزوی رهایی، همراه.
امروز، بلوچ در کنار آذری ایستاده، کُرد با لر همصدا شده، ترکمن و فارس یک پرچم را برافراشته اند. ما فهمیده ایم که آینده ایران، در گروی وحدت واقعی، احترام متقابل و عِرق ملیِ صادقانه است. خوشبختی یک قوم، بیخوشبختی دیگران ممکن نیست. آزادی و رفاه، یا برای همه است، یا برای هیچ کس نیست.
ایران زمین، خانه همه ماست. و خانه را، نه با نفرت و طایفه گرایی، که با عشق، انصاف، و اتحاد می توان ساخت.
پس، سپاس ای اقوام شریف ایرانی که هنوز ایران را دوست دارید.
سپاس از شما فرزندان راستین ایران.
سپاس از همه شما که فراموش نکردید، همه ما یکی هستیم از تبار نور، ریشه در خاک پاکی به نام ایران.
آزادی نزدیک است.
پاینده و پویا باشید.