دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، شاید یکی از بحث برانگیزترین چهره های سیاسی جهان در قرن بیست و یکم باشد. مردی که در ظاهر، با سیاست های تند و ساختارشکنانه اش، موجی از امید را در دل برخی از ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی به راه انداخت، اما در عمل، رفتاری به شدت متناقض و غیر قابل پیش بینی نشان داد؛ رفتاری که نه تنها کمکی به مردم ایران نکرد، بلکه بسیاری را به مرز جنون و یأس کشاند.
ترامپ ابتدا با خروج از برجام و اعمال تحریم های شدید موسوم به «فشار حداکثری»، وعده داد که این فشارها باعث فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی خواهد شد. او گفت که ایران تحت این فشارها مجبور به عقب نشینی میشود یا نهایتاً مردم خودشان سرنوشتشان را به دست خواهند گرفت.
برخی از مخالفان نظام، با شنیدن این سخنان امیدوار شدند که بالاخره دنیا صدای آنها را شنیده است.
اما این امید، چندی نپایید.
رفتار ترامپ به سرعت چرخید. او که مدام شعار تغییر رژیم می داد، ناگهان زبان به هشدار گشود و گفت که “تغییر رژیم در ایران ممکن است به هرج و مرج منتهی شود، شبیه آنچه در عراق رخ داد”. این عقب نشینی ناگهانی، بار دیگر ایرانیان امیدوار را در شوک و ناامیدی فرو برد.
سپس باز مدعی شد که “ایرانیان مردمی باهوش هستند و بلدند چطور معامله کنند” جمله ای که بیشتر شبیه توصیف یک تاجر زیرک در بازار بود تا برای ملتی تحت سرکوب، شکنجه و اعدام.
این نوسانات در مواضع ترامپ، بازتاب یک ذهنیت غیر متعادل و صرفاً تجاری است؛ ذهنیتی که جان انسان ها برایش اهمیتی ندارد، مگر آن که بخشی از یک معامله ی بزرگ تر باشند.
او حتی به طور جدی و برای یک بار هم که شده، دربارهٔ وضعیت حقوق بشر در ایران، قتل های خیابانی، اعدام های فله ای، یا فرار مغزهایی که ایران را ترک کردهاند، صحبت نکرد.
به نظر می رسد که او ایران را نه یک ملت، که یک میدان بازی برای معاملات اقتصادی و سیاسی خود میبیند.
از نگاه ترامپ، همه چیز حول محور پول می چرخد. او دربارهٔ ایرانیان نمی گوید که “مردمی آزاده اند که دارند برای رهایی از ظلم می جنگند”، بلکه می گوید “بلدند بیزینس کنند”! این تقلیل و تحقیر ملت ایران، به یک هویت صرفاً اقتصادی، توهینی است به تاریخی چند هزار ساله و رنجی چند ده ساله. رنجی که طی ۴۷ سال حکومت جمهوری اسلامی، با سرکوب، سانسور، تبعیض جنسیتی، فساد اقتصادی و سیاست خارجی مخرب که حتی یک دوست واقعی هم ندارد، هر روز سنگین تر شده است.
در دوره ترامپ، بیش از هر زمان دیگری مردم ایران احساس کردند که سیاست بین الملل به جای همدلی با آنها، به صحنهای برای سودجویی قدرت ها بدل شده است.
ترامپ هرگز به پیامدهای روانی و اجتماعی تحریم ها بر زندگی مردم ایران فکر نکرد. در حالی که مقامات رژیم مشکلی برای دور زدن تحریم ها نداشتند، مردم عادی بودند که هر روز فقیرتر شدند، دارو نایاب شد، جوانان امیدشان را از دست دادند، و مهاجرت به تنها راه نجات بدل شد.
امروز، بیش از ۱۰ میلیون ایرانی در سراسر جهان پراکندهاند؛ تبعیدیان ناخواسته یک کشور ثروتمند، ولی در چنگال یک حکومت ناکارآمد و بیرحم.
از همه تأسف بارتر آن که بعید نیست ترامپ از کشورهای عرب حوزه خلیج فارس که نگران سقوط جمهوری اسلامی و قدرت گرفتن ایران دموکرات هستند، امتیاز گرفته باشد.
حفظ وضعیت موجود حکومت جمهوری اسلامی، اگرچه فاسد و ناعادلانه باشد، برای برخی از قدرت های منطقه ای و جهانی، جذاب تر از یک خاورمیانه آزاد و با ثبات است.
ترامپ به خوبی می داند که هرگونه تغییر ریشه ای در ایران می تواند موازنه قدرت در خلیج فارس را دگرگون کند، و این، یعنی پایان بسیاری از قراردادهای تسلیحاتی و امنیتی سودآور.
در نهایت، ترامپ نماد سیاستی است که مردم را نمی بیند، تاریخ را درک نمی کند، و فقط با عدد و رقم و سود و زیان کار دارد.
او مردی است که برخلاف ظاهر تهاجمی اش، هیچ گاه جرأت یا صداقت آن را نداشت که بایستد و بگوید: «آری، مردم ایران لایق آزادی اند و ما در کنار آنهاییم.»
سیاست او نه تنها به تغییر کمک نکرد، بلکه به تداوم رنج و بی عدالتی انجامید.
ایران، عراق نیست. آینده آن نیز نباید به دست سیاستمدارانی چون ترامپ رقم بخورد، که هر صبح با یک موضع از خواب برمی خیزند و شب با موضعی دیگر می خوابند.
تغییر در ایران، اگر قرار باشد رخ دهد، از دل مردم برمی خیزد. اما موضع قدرت های جهانی هم بی تأثیر نیست. و وقتی قدرتمندترین مقام جهان در گفتارش، دچار این همه تزلزل و بیثباتی است، نه تنها مردم ایران، بلکه کل توازن جهانی به خطر میافتد.
در هر صورت، رژیم جمهوری اسلامی از هر سو در مخمصه و تنگنا قرار گرفته است. احتمال فعال شدن قریب الوقوع مکانیزم ماشه توسط اروپا، بر دامنه فشارهای بینالمللی میافزاید. خسارات گسترده و جبران ناپذیری که به تأسیسات نظامی و هسته ای جمهوری اسلامی وارد شده، چشم انداز بازسازی و ترمیم آنها را در کوتاه مدت ناممکن ساخته است.
در داخل کشور نیز، اعتصابات وسیع و فراگیر از سوی طبقات مختلف حقوقبگیر، حتی از بدنه و ساختار خود جمهوری اسلامی، به اوج خود رسیده است. گرانی و بالا رفتن روزافزون قیمتها، فشار اقتصادی بیسابقه ای را بر مردم تحمیل کرده و نارضایتی ها را تشدید نموده است.
رهایی، تنها زمانی ممکن است که باور کنیم تغییر، از خود ما آغاز می شود: از صدای ما، از جسارت ما و از انتخاب ما.
در کنار اینها، رهبری قاطعانه و هدفمند شاهزاده رضا پهلوی، با محوریت برنامه ۱۰۰ روزه پس از گذار، امید به سرنگونی رژیم ننگین جمهوری اسلامی را بیش از پیش شعله ور ساخته است. تمام این نشانه ها، نوید بخش رهایی قریبالوقوع ملت ایران از سیطره این رژیم ضد ایرانی است.
آیندهای روشن و سرشار از آزادی در انتظار ایران است.
پاینده و پویا باشید.