در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله ایران، یعنی از زمانی که اعراب به ایران حمله کردند، یک حکومت مذهبی نامحسوس نیز، شانه به شانه و به موازات حکومت سیاسی، در طول این مدت، بر مردم حکومت می کرد.
در طول زمان های مختلف، هر یک از این حکومت ها بر دیگری برتری پیدا می کرد و اعمال نفوذ بیشتری از خود نشان می داد. و در این میان، این مردم ستمدیده بودند که می بایستی مطیع هر دو حکومت باشند.
روحانیون در طول قرن ها، همواره بر روی سیاستمداران و حاکمان، نفوذ کلامی و مذهبی داشتند و شاهان و حاکمان نیز از قدرت پنهان آنها آگاه بوده و همواره سعی می کردند که از خشم و غضب آنها بگریزند تا منجر به فتوا دادن و در نتیجه، ایجاد بلوای مذهبی نشود.
اما از زمانی که این دو حکومت (دینی و سیاسی)، در سال ۱۳۵۷ یکی شدند، روحانیونی که در گذشته، بر علیه شاهان و حاکمان و کارهای خلاف آنها اعتراض می کردند، این بار، چون تضاد منافع به میان می آمد، حرف شجاعانه ای نزدند و خاموشی را برگزیدند.
حاکمان تازه به قدرت رسیده، همه کسانی را که زبان به اعتراض و ایراد گرفتن می گشودند، به اجبار و با ترساندن، یا خاموش کردند، به زندان افکندند و یا حتی اعدام کردند.
معنی مسئولیت در ایران، با معنی مسئولیت در سایر کشورهای جهان فرق دارد. در کشورهای مترقی، هر مسئولی که بر سر کار می آید، وظیفه خود می داند که چگونه مشکلات را از میان بردارد و اوضاع را بهتر کند. اما در ایران، هر مسئولی که بر سر کار میآید، بنا بر ماهیت نظام رابطه و نه شایسته سالاری، می کوشد تا از موقعیت جاه و مقام خود حداکثر سوءاستفاده را کرده و به هر شکل و طریقی که شده، بر مشکلات موجود بیفزاید. این موضوع، بر هیچ کس پوشیده نیست و آشکارا می بینیم که اوضاع کشور، هر سال از سال قبلش، بدتر و بدتر می شود.
در این گیرودار، کاملاً مشخص است که دو ابر قدرت جهان، یعنی چین و روسیه به عنوان دوست حاکمان حکومت جمهوری اسلامی و همچنین یک ابرقدرت دیگر به نام آمریکا، به عنوان دشمن، هر سه با همدیگر همکاری نزدیکی دارند تا به خاطر منافع هود، جمهوری اسلامی را همچنان بر سر کار نگه دارند.
آنها به خوبی می دانند تا وقتی که جنگ و جنگ افروزی در جهان برقرار است، منافع آنها نیز از طریق فروش تسلیحات نظامی و سپس با بازسازی آن خرابی ها و وام دادن ها و سود حاصله از آن، تامین خواهد شد.
به همین دلیل است که بهترین گزینه برای هر نوع جنگ افروزی، دین و مذهب است. چون در کشورهای دموکراتیک، کشتن انسان ها جرم محسوب می شود، ولی در کشورهای مذهبی، کشتن انسان ها از نظر ایدئولوژی و دینی، امری طبیعی و الهی است.
هموطنان ما در ایران، در طول چندین دهه، مخالفت و اعتراضات خود را نسبت به رژیم جمهوری اسلامی نشان داده و خواهان برچیده شدن بساط این حکومت ظالم و ضد ایرانی شدهاند. این حکومت ناعادل نیز در طول این مدت، هزاران نفر را کشته و صدها هزار نفر را هم به زندان افکنده و شکنجه و اعدام کرده است.
آنچه که اهمیت دارد این است که هیچ مراجع بین المللی هم برای جلوگیری از این همه جنایت، نتوانسته است اقدامات پیشگیرانه و موثری انجام دهد.
سازمان ملل متحد، به علت وجود حق ناحق “وتو”، عملاً به صورت مترسک در آمده و به غیر از صدور اعلامیه های جورواجور، کار دیگری از دستش بر نمی آید.
پس، فقط این خود ما هستیم که باید این غده سرطانی را از بدنه کشور جدا کنیم و سرنوشت ایران و ایرانی و آیندگان را تغییر دهیم.
میلیون ها ایرانی در داخل و خارج از کشور، بیش از ۶ ماه است که با غیرت و همت خود، دست در دست هم، با یکدیگر همسو و همگام در راه براندازی حکومت ظلم و استبداد پیش می روند و دیگر نیازی نیست که مراجع مذهبی ایران، بر علیه حاکمان ستمگر جمهوری اسلامی فتوا صادر کنند.
ای کاش بعضی از روحانیون شجاع قبل از انقلاب که بر علیه ظلم و استبداد می جنگیدند، زنده بودند تا امروز هم بر علیه ظلم و ستم حکومت دینی، می شوریدند. یکی از آن روحانیون شجاع، ملک المتکلمین بود که سرانجام توسط محمدعلی شاه اعدام شد. او شجاعانه، در یک سخنرانی، ظاهراً رو به مردم و در اصل، خطاب به روشنفکرانِ بی عمل، گفت:
«من نمیدانم این خون فاسد که در عروق شما جاری است، چقدر عزیز است که نمیخواهید یک قطرهٔ آن را در راه شرافت و افتخار و نجات وطن و بدست آوردن آزادی بریزید، شما به پستی و دون همتی و تحمل ظلم، چنان عادت کردهاید که به هر حقارتی تن در میدهید.»
سخن ملک المتکلمین در این عصر و زمانه هم می تواند مصداق پیدا کند که همان قشر خاکستری است که شاهد پرپر شدن گل های زیبای ایران، محتاطانه سر جای خود نشسته و تکان نمی خورند.
جوانان شجاع ما که درهمین مدت کوتاه خیزش، صدها نفر از آنها جان شیرین خودشان را در راه آزادی از دست دادند و میلیون ها نفر از آنها نیز در انتظار کشوری آزاد و آباد، لحظه شماری می کنند، به همه جهان ثابت کردهاند که دیگر زندگی ننگین و خفت بار را نمی پذیرند. چون لیاقت و شایستگی آنها بسیار بیشتر از بیهوده صبر کردن و تئوری بهشت رفتن است.
جوانان دلیر ایرانی، آینده ایران هستند و با عمل کردن، آگاهی و بینش آزادیخواهانه خود نشان داده و به اثبات می رسانند.
راه نجات انسان ها، آگاهی است.
بیدار شویم.
پاینده و پویا باشید.