چند شب پیش به برنامه ای در تلویزیون نگاه می کردم. برنامه ای بود از حیوانات زیر دریا که بعضی از آن حیوانات را برای اولین بار می دیدیم. انواع جانوران دریایی در رنگ های بسیار زیبا با شکل های جورواجور که با حرکتشان انسان را به حیرت و شگفتی وامیداشت. همه آن موجودات نمونه و زیبا، در یک چیز وجه اشتراک داشتند و آن تلاش برای زنده ماندن بود.
بطور کلی خلقت موجودات دریایی بر اساس تغذیه از یکدیگر پایه گذاری شده است. به نسبت کوچکی و بزرگی است که شکار و شکارچی متمایز می گردد تا چه جانوری، غذای جانور دیگر شود. هر کدام از این جانوران راه های متفاوتی برای جلب طعمه و شکار دارند و هر کدام از آنها نیز به نوعی، به وسیله ای دفاعی مجهزند که راز بقای آنها بشمار می رود.
پس از دیدن آن برنامه تلویزیونی، با خود اندیشیدم که میلیاردها میلیارد موجودات مختلف در دریاها و در روی زمین به وجود می آیند که هر کدام از آنها به راستی شاهکار خلقت اند. اما بقول شاعر جهانی، خیام اندیشمند که می فرماید:
جامیاستکهعقلآفرینمیزندش
صدبوسهزمهربرجبینمیزندش
کوزهگردهرچنینجاملطیف
میسازدوبازبرزمینمیزندش
یا زمانی که شیر، پلنگ و یا درنده ای به گله آهوان میزند و آهو بره ای را که تازه به دنیا آمده است بدون اینکه فرصت زندگی حتی به مدت یک ساعت را بیابد، از هم می درد، با خود فکرمی کنم که چه عدالتی می تواند وجود داشته باشد و کدام قاضی عادلی چنین حکمی را صادر می کند که موجودی تازه به دنیا آمده که حتا مادر و اطرافش را ندیده از بین برود! چه حکمتی در کار است!
همه موجودات در دریاها و در روی خشکی در ترس دائم زندگی می کنند، ترس از گرسنگی و ترس از شکار شدن.
ما انسانها نیز بطور کلی از یک چنین ترسی برخوردار هستیم. ترس از اینکه غذای روزانه را چگونه تهیه کنیم و اینکه قربانی شکارچیان انسان قرار نگیریم و یا از وجود ما سوء استفاده نگردد.
این تلاش برای معاش از آغاز خلقت در هر موجودی بوده و تا زمانی که زنده است همچنان نیز همراهش خواهد بود.
گذشت زمان، موجب تکامل و تجربه موجودات است. از گذشته می آموزیم تا بهتر زندگی را بگذرانیم. البته این آموخته ها و تجربه ها نسبت به مکان و زمان های مختلف متفاوتند. تجربه یک انسان در جهان سوم، با تجربه انسان دیگری در جهان اول و دوم متفاوت است.
در بخشی از دنیا، وحشت امروز را داری و در بخشی دیگر بنابر سیستم اجتماعی آنجا، وحشت فردا و زمان پیری را.
ما ایرانیان که در طول تاریخ از فراز و نشیب های فراوانی گذر کرده ایم، هنوز که هنوز است، دل نگرانی های خودمان را داریم.
به طور کلی میتوان گفت که خوشبختی ما از سه قسمت تشکیل شده است: تجربه از دیروز، استفاده از امروز و امید به فردا.
ولی ما ندانسته و ناخواسته، با سه جمله دیگر، زندگی مان را تباه می کنیم: حسرت دیروز، اتلاف امروز و ترس از فردا.
گذشته، گذشته و آنچه که پیش روی ماست حال و آینده است. ولی باز بسیاری از ما گذشته را رها نمی کنیم و حال و آینده خود را با فکر گذشته، تباه می کنیم.
با کمی تفکر و اندیشه می توانیم ذهنیت خود را از گذشته، به حال و آینده برگردانیم و بقیه زندگی خود را دریابیم که بیشتر از این به هدر نرود.
در حسرت گذشته ماندن، چیزی جز از دست دادن امروز نیست؛ تو فقط یكبار هجده ساله خواهی بود..
یكبار سی ساله.
یكبار چهل ساله.
و یكبار هفتاد ساله و یا بالاتر
در هر سنی كه هستی، سعی کن تا روزهای بی نظیری را تجربه كنی، چرا كه هر روزی که می آید، فقط یكبار است.
پس بدانیم که هر روز از عمر ما، زیباست و لذت های خودش را دارد، به شرط آنكه زندگی كردن را بلد باشیم.
شاید این کار، احتیاج به کمی شجاعت هم داشته باشد ولی به باور من، ارزشش را دارد.
پاینده و پویا باشید.