یکشنبه گذشته رژیم بشار اسد توسط شورشیان ضد دولتی به رهبری ابومحمد جولانی سقوط کرد و بشار اسد هم به روسیه گریخت.
بیش از ۱۰ هزار زن و مرد زندانی سیاسی از زندان های سوریه آزاد شدند. در میان این زندانیان کسانی بودند که دهه ها در زندان مخوف خاندان دیکتاتوری اسد، عمرشان را می گذراندند. یکی از آنها خلبانی بود که ۴۲ سال پیش، از فرمان حافظ اسد، پدر بشار اسد سرپیچی کرد و نخواست که ملت خودش را بمباران کند. عده بی شماری در میان آنها بودند که حتی بشار اسد را هم نمی شناختند و فقط نام صدام حسین و حافظ اسد را به خاطر می آوردند. بسیاری از آنها نمی دانستند تلفن همراه یا موبایل چیست.
از دیگ های اسید و ماشین آلات شکنجه، دیگر چیزی نمی گویم ولی آنچه که مهم است این است که ملت سوریه برای آزادی خود بیش از نیم میلیون نفر کشته داد و حدود ۱۳ میلیون نفر هم آواره، بها داده است.
مردم سوریه پس از پیروزی، همان جشنی را گرفتند که ملت ایران 46 سال پیش گرفته بودند.
اما بین این دو جشن، تفاوت های فراوانی وجود دارد:
در زمان وقوع انقلاب ۵۷ ایران، هیچکس از ماهیت حکومت دینی و قدرت طلبی روحانیون، چیزی نمی دانست. حتی روشنفکران ما هم ناآگاه بودند، چه برسد به مردم عادی. اما در این عصر انفجار اطلاعات و آگاهی، اکنون دیگر تمام مردم دنیا در دور افتاده ترین نقاط هم، نسبت به اتفاقاتی که در جهان میافتد آگاهی نسبی دارند.
جولانی، رهبر شورشیان سوریه، مانند خمینی، سران ارتش را اعدام نکرد بلکه آنها را مهره های با ارزش کشور دانست و او با هر کدام از آنها دست داد.
او حجاب را در سوریه اختیاری اعلام کرد و دیگر حجاب اجباری در کار نیست.
اقلیت های مذهبی آزاد هستند و می توانند مراسم و جشن های خودشان را برگزار کنند.
ظاهراً همه حرف های خوبی را که خمینی در اول انقلاب ۵۷ می زد، جولانی هم وعده های امید بخشی به مردم سوریه داده است.
آیا به راستی او با ذهن باز، درک کرده است که در خاورمیانه چه گذشته و چه می گذرد؟
آیا او از تجربه تاریخی و عملکرد حکومت جمهوری اسلامی ایران درس هایی آموخته است؟
آیا او در نظر دارد که با حکومت دینی، چه بر سر کشور ثروتمند ایران آمده است؟
آیا او درک می کند که حماس و حزب الله به خاطر ایدئولوژی بیهوده و احمقانه خود چگونه نابود شده اند؟
همه اینها درس بزرگی است برای اینکه او، پا جای پای گروه های تروریستی مذهبی نگذارد و از این به بعد هوشمندانه عمل کند.
وقایع اخیر خاورمیانه به ویژه جنگ علیه اسرائیل و نابودی سران حماس و حزب الله، هر رهبر هوشیار و آگاهی را از خواب غفلت بیدار می کند تا دچار اشتباهات تاریخی نشود.
و اما سوال اصلی اینجاست که آیا او به نوعی مهره ای است در دست بازیگران سیاست های جهانی تا بعدها مانند خمینی، ماهیت واقعیش را نشان دهد و کشور سوریه را همچون ایران به قهقرا ببرد؟ یا اینکه هوشمندانه مقابل هر دسیسه جهانی مقاومت می کند و با سیاست و رهبری قاطع، یک حکومت پارلمانی را جایگزین هر نوع حکومت ایدئولوژیکی می کند؟
مردم جهان حالا دیگر از دیدن جنایت های گروه های تروریستی خسته و بیزار شده اند و مایلند تا طومار همه آنها برای همیشه برچیده شود. اما به شرط آنکه دسیسه های سیاستمداران جاه طلب که جان انسان ها برایشان هیچ اهمیتی ندارد، دستاندرکار توطئههای جدیدی نشوند تا بدینوسیله، باز با فتنههایی که در گوشه و کنار جهان برپا می کنند سلاحهای خود را به فروش برسانند.
مردم سوریه باید هشیار باشند که همچون حکومت جمهوری اسلامی ایران، یک حکومت جمهوری اسلامی دیگر، در سوریه به وجود نیاید. چون در غیر این صورت، به سرنوشتی بدتر از مردم ایران دچار خواهند شد.
اکنون که حزب الله، بازوی راست جمهوری اسلامی از کار افتاده و حکومت بشر اسد نیز ساقط شده، می بینیم که حکومت جمهوری اسلامی ایران کاملاً بی یار و یاور و تنها مانده است. علی خامنه ای و تمام سران جمهوری اسلامی ایران حتماً متوجه شده اند که همه آن میلیاردها دلاری که می توانست ایرانیان را به رفاه و آسایش برساند که از سفره های ایرانیان دزدیده شد تا به دست گروههای تروریستی برسد که هیچگونه نفعی هم به حال ایرانیان نداشت، همگی به باد فنا رفته است.
حالا با سقوط بشار اسد دیکتاتور، همه ایرانیان در گوشه کنار جهان، بیشتر امیدوار شده اند که به زودی نوبت دیکتاتور وحشتناک دیگری است به نام علی خامنه ای.
به امید آزادی و آبادی ایران بزرگ