چند روز پیش یکی از آشنایان در اینجا، متوجه درگذشت پدرش در ایران شد و نالههای بسیاری در سوگ پدر کرد. به او گفتم هر روز هزاران نفر از ما میلیونها ایرانی که در خارج از کشور زندگی میکنیم، عزیزانمان را چه در خارج و چه در داخل کشور، از دست میدهیم که شوربختانه در هنگام فوت آنها در کنارشان هم نیستیم. چند روز پیش نیز هنرمند توانای سینمای ایران، سعید راد در تهران درگذشت و هر روزه هم شاهد درگذشت بزرگان و مشاهیر ایران هستیم و رژیم جمهوری اسلامی ایران همچنان نیز در همین راستا جوانان آرزومند ما را با اعدامهای ناعادلانه خود، از لذت زندگی کردن محروم می کند.
اما اندیشه مرگ با همه تلخیهایش میتواند زندگی را برای ما بهتر و پر معناتر کند و زنده بودن و هدف از زندگی کردن، به ما لذت و جرات لازم را برای مبارزه ی زندگی بهتر می دهد.
شخص محترم و اندیشمندی را میشناسم که در سنین کهولت قرار دارد. او از هر آنچه که در اطراف خود میبیند لذت بسیار میبرد. او به گونهای به همه چیز مینگرد که انگار آخرین باری خواهد بود که آنها را می بیند. و این چه روش زیبایی است که برخوردها را دلنشین و محیط را زیباتر می کند و به زندگی معنا میبخشد.
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
زندگی و مرگ، دو واقعیت اساسی و اجتناب ناپذیر در زندگی هر کسی است.
زندگی، شامل مجموعهای از تجربیات، یادگیریها، احساسات و روابط است. هر کسی در زندگی اش، مسیری منحصر به فرد دارد که شامل شادیها، چالشها، دستاوردها و ناکامیها است.
ما اگر درباره فلسفه مرگ بیندیشیم و درباره رفتن از این دنیا که دیگر عزیزان و اطرافیانمان را نخواهیم دید، و همچنین اگر درباره هستی و زندگی خود بیشتر تعمق کنیم، آنگاه ارزش داشتههای موقتی خود را بیشتر خواهیم دانست.
در حقیقت، مرگ میتواند باعث ایجاد سوالات فلسفی و معنوی درباره معنا و هدف زندگی باشد و دیدگاه ما نسبت به روش زندگیمان را تغییر دهد.
بسیاری از فرهنگها و مذاهب، دیدگاهها و باورهای متفاوتی درباره مرگ و زندگی پس از مرگ دارند.
در کتابهای تاریخی آمده است که کشیشان در گذشته های دور، برای سودجویی به نفع خود، زمینهای بهشت را به عوام میفروختند. ولی چندین سال است که پاپ فرانسیس رهبر کاتولیکهای جهان، دست سیاهکاران را رو کرده و گفته است که بهشت و جهنمی وجود ندارد.
ولی اگر کسی به بهشت و جهنم اعتقاد دارد که هر دوی آنها باعث بشوند که او از ترس جهنم نه تنها کارهای بد نکند بلکه به خاطر رفتن به بهشت، روش خوبی و نیکی کردن را پیش بگیرد، چه بهتر که همچنان در همان راستا بیندیشد و عمل کند.
اما بسیاری هستند که مانند پاپ، به بهشت و جهنم اعتقادی ندارند ولی در عین حال، حاضر نیستند که در حق دیگران بدی کنند. آنها همواره در انجام خوبیها میکوشند و بهشت را در کرامت انسانی می بینند و «انسانیت» را به عنوان بهترین روش و الگو برای زندگی خود انتخاب کرده اند.
در نهایت، هم زندگی و هم مرگ، بخشی از جریان طبیعی هستی هستند که درک و پذیرش آنها میتواند به ما کمک کند که زندگیمان را با معنا و هدف بیشتری پیش ببریم.
کسانی که میآموزند و میاندیشند، جهان هستی را بهتر درک میکنند تا کسانی که جرات آموزش و اندیشیدن را ندارند و فقط به گفتههای افرادی گوش میدهند که هدفی جز سوء استفاده کردن از دیگران برای بهتر شدن زندگی خودشان را ندارند.
آیا به این موضوع اندیشیدهایم که بعد از رفتن ما دیگران درباره ما و روش زندگی ما چه خواهند گفت؟
آیا عدهای خوشحال خواهند شد که یک آدم سیاهدل و بدکار از روی زمین کم شده است و یا اینکه عده بسیاری در غم از میان رفتن ما به سوگ خواهند نشست و نبود ما را با پوست و استخوانشان احساس خواهند کرد؟
در کتابهای تاریخی آمده است که ظالمان و ستمگران تا ابد بدنام و نیکوکاران نیز همواره خوشنامان جاوید هستند.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
چه زیباست انسانهایی را در اطراف خود دیدن که از خوب بودن خود لذت میبرند و هرگز نمیتوانند به بدی ها بیندیشند.
بیاییم تا بهترینِ خودمان باشیم.