برای بعضی ها داشتن عمر طولانی، هدف اصلی است که از داشتن آن، بیشتر لذت ببرند.
اما کسانی هستند که ارزش و کیفیت محتوای زندگی، برایشان برتر از عمر طولانی است.
تجریات تلخ و شیرین و همه درگیری های زندگی، به ما چه آموخته است؟
در زندگی، نماد و الگوی شما چه کسانی هستند که شما را تحت تاثیر قرار داده اند؟
کدام یک از بزرگان علم و دانش و ادب، بر طرز تفکر و اندیشه شما تاثیرگذار بوده اند؟
آیا خیام، فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا و یا کدام شخصیت خارجی، سمبل و راهنمای شما در مسیر زندگیتان بوده است؟
آیا تاکنون سعی کرده اید شخصیت خود را به شخصیت آنهایی که دوستشان دارید، نزدیک کرده و رفتاری مانند آنها داشته و همچون آنان بیندیشید؟
بعضی ها خود را پیرو خیام، این شاعر بزرگ و انسان اندیشمند می دانند که معتقد بود این جهان فانی، به هیچکس وفادار نیست، پس تا زمانی که بر روی کره خاکی زندگی میکنی، از زندگی و عمر خودت لذت ببر.
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن که بانگ آید روزی
که ای بیخبران راه نه آنست و نه این
و یا عده ای هم، شخصیت عرفانی مولانا را سمبل و نماد خود قرار داده و سعی میکنند که همراه او به عالم عرفان نزدیک شده و در هوای خلسه عرفانی، سَیَلان کنند.
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که آن درد به صد هزار درمان ندهم
به راستی شما چگونه می اندیشید؟
طبیعی است که بسیاری از ما، ممکن است جنبه فکری و عملی آنها را نداشته باشیم تا همانند آنان بیندیشیم و یا رفتار کنیم. ولی سوال اینجاست که آیا میتوانیم دست کم، در سطح جامعه و یا حتی در سطح خانواده، چیزی شبیه به آنان عمل کنیم؟
در این سختی ها و در این روزگار بلازده، همه ما به نوعی گرفتار شده ایم که برای ادامه زندگی، چارهای جز پذیرش و سازش با آن گرفتاری ها نداشته باشیم.
پس، بیاییم با هر آنچه که داریم، از عمر کوتاه و از روزهایی که دیگر بازگشتی در آن نیست، نهایت بهره و لذت را ببریم.
اگرچه می دانیم که پدران و مادران ما، چگونه زندگی کردن و لذت بردن از آن را به ما ﻧیاموخته اﻧﺪ؛ اما آیا نباید دل خودمان، به حال خودمان بسوزد و برای درمان دردهایمان، چاره ای بیندیشیم؟
ما، از سرما می نالیم و از گرما هم فرار می کنیم.
در جمع که هستیم، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت خود، از تنهایی، بغض می کنیم.
تمام هفته، منتظر رسیدن روزهای تعطیل آخر هفته می مانیم و آخر هفته هم، احساس دلگرفتگی و بی حوصلگی می کنیم!
چرا مدام ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ روزهای خوب در آینده و منتظر ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ممکن است ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ باشند؟!
بیایید به خودمان بیاموزیم که از برخورد با همکاران، دوستان و آشنایان و همسایگان که همگی آنها بخشی از زندگی ما و کیفیت آن را تشکیل می دهند، لذت ببریم.
ما، ﺩﺭ ﺳﻔﺮ زندگی، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ نامعلوم ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ، ﺑﺪﻭﻥ آنکه ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ راه، ﻟﺬﺕ ببریم!
در واقع بسیاری از ما غافلیم از این حقیقت که ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ است ﮐﻪ می ﺨﻮﺍهیم هرچه زودتر ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ تا به فردای نامعلوم برسیم.
این را بدانیم که:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
انقلاب مهسا، جنبش و حرکتی است که ایرانیان برای «زندگی» انجام میدهند و به قول هوشنگ ابتهاج که میگوید:
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
مردن عاشق، نمی میراندش
در چراغ تازه، می گیراندش
باغ ها را، گر چه دیوار و در است
از هوا شان، راه با یکدیگر است
شاخه ها را، از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است
پایان سخن اما این حقیقت که خواهد آمد روزی که، ایرانیان پس از گذار از حکومت جمهوری اسلامی که زندگی را بر کام ایرانیان زهر نموده است، به سوی یک زندگی زیبا و شاد، همراه با کرامت انسانی، گام بردارند.
به امید آن روز که دیر هم نیست.