داریوش بزرگ می گوید: خداوند، سرزمین مرا از شر دشمن، خشکسالی و دروغ، دور بدارد.
واز قدیم هم گفته اند: دروغگو، دشمن خداست.
در حقیقت، مادر همه فسادها و بدی ها، دروغ است و همه بد کرداری ها و تبهکاری ها، با دروغ آغاز می شود.
اما در ایدئولوژی حکومت جمهوری اسلامی که اغتقاد دارد به هر طریقی که شده، باید این حکومت حفظ شود، به ” دروغ گفتن ” جنبه شرعی داده و آن را ” تقیه ” نامیدهاند.
اما دروغ، دروغ است و آیا یک انسان خردمند، می تواند چنین استدلال و منطقی را بپذیرد؟
چند روز پیش، در شبکه های اجتماعی، چند اصول قانون اساسی را دیدم که به نظرم جالب آمد:
اصل ۲۳ قانون اساسی ایران می گوید:
« تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای، مورد تعرض و معاوضه قرارداد.»
آیا در سراسر کشور، زندان های حکومت پر از کسانی نیست که عقاید مختلف سیاسی و مذهبی دارند؟
اصل 24:
« نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنكه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میكند.»
آیا به راستی نشریات و مطبوعات ایران، آزادند تا هر آنچه که وظیفه کاری شان است، بنویسند؟ پس چرا صدها روزنامه نگار که اعتراضات را منعکس کرده اند، در زندان ها هستند؟
اصل ۲۷:
« تشکیل اجتماعات و راهپیمایی ها بدون حمل اسلحه، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است.»
آیا این روزها، اعتراضات گوناگون نسبت به اوضاع اجتماعی و اقتصادی کشور، با خشونت روبرو نشده است؟ آیا صدها نفر از جوانان ما در همین رابطه کشته نشده اند؟
مخل به مبانی اسلام، به چه معنایی است؟ مثل این است که بگویند: شما کاملاً آزادید که رای بدهید، به شرطی آنکه رای شما فقط برای من باشد! به عبارت دیگر: شما آزادی بیان دارید ولی آزادی پس از بیان، نه.
اصل ۳۲:
« هیچكس را نمیتوان دستگیر كرد مگر به حكم و ترتیبی كه قانون معین میكند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذكر دلایل بلافاصله كتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداكثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاكمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل، طبق قانون مجازات میشود.»
آیا فعال سیاسی، حسین رونقی را که به دادسرا احضار شده بود و او با پاهای خودش داشت به دادسرا می رفت، مزدوران سپاه او را از جلوی دادسرا به زور و خشونت، ندزدیدند و با خود نبردند؟
هر دو پای او را در زندان، شکستند و به انگشتان دستش آسیب رساندند.
اصل ۳۶:
« حکم مجازات و اجرای آن، باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. »
آیا شما باور می کنید که واقعا همینطور است؟
اصل ۳۸:
« هرگونه شكنجه برای گرفتن اقرار و یا كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل، طبق قانون مجازات میشود.»
مگر نوید افکاری، روح الله زم و بسیاری از جوانان آزادیخواه را شکنجه ندادند و پس از گرفتن اقرار اجباری، آن بی گناهان را ناعادلانه اعدام نکردند؟
در حال حاضر نیز توماج صالحی، خواننده معترض و بسیاری از معترضین سیاسی را در زندان ها شکنجه می کنند.
اصل ۴۹:
« دولت موظف است ثروتهای ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات، سوء استفاده از مقاطعهكاریها و معاملات دولتی، فروش زمینهای موات و مباحات اصلی، دایر كردن اماكن فساد و سایر موارد غیرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد كند و در صورت معلوم نبودن او به بیتالمال بدهد. این حكم باید با رسیدگی و تحقیق و ثبوت شرعی بهوسیله دولت اجرا شود.»
ولی همه ما شاهدیم که در ایران، میلیاردها میلیارد تومان ( میلیاردها دلار) از اموال ملت، اختلاس و دزدی شده است.
حکومتی که میگوید از همه چیز خبر دارد، آیا راجع به این دزدی ها و اختلاس ها هیچگونه آگاهی نداشت؟ به یقین داشت. ولی از آنجا که خود اختلاسگران و دزدان هم از بدنه حکومت بودند و از آنجا که چاقو، دسته اش را نمی برد، خیال دزدان و اختلاس گران هم از این بابت راحت بود که می توانند از این دزدی ها، جان سالم است به دربرند.
و اصل پنجاهم میگوید:
« در جمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست كه نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میگردد. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن كه با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا كند، ممنوع است.»
اما آیا محیط زیست ما، سالم باقی مانده است؟ آیا محیطبانان ما در حفظ و نگهداری محیط زیست، کشته و یا زندانی نشده اند؟
حکومتی که بر پایه دروغ و دروغ گفتن بنا شده باشد، چگونه می تواند در امور مردم و کشور، درست و سالم عمل نماید؟
اگرچه جمعیت ایران، یک صدم جمعیت دنیاست ولی ۹ درصد از ذخایر و ثروت زمین در ایران است. اما بیش از ۶۰ درصد ایرانیان، زیر خط فقر زندگی می کنند.
ثروت ایران و دارایی های آن، همچون غنائم جنگی، بین چند هزار نفر از سران و حکومتگران جمهوری اسلامی ایران و همچنین بین نیروهای نیابتی خارج از کشور آنها، تقسیم می شود، در حالیکه ملت ایران در فقر و فلاکت به سر می برد.
سئوال اصلی این است که چه چیز این حکومت، خدایی و یا حتی انسانی است که ایرانیان، نسبت به حفظ و نگهداری آن علاقه مند باشند؟
در ایدئولوژی اسلامی، وطن و ملی گرایی، ارزش و معنایی ندارد. به همین دلیل است که وطن دوستان و به ویژه جوانان، حق خود را مطالبه می کنند و می خواهند که این بیگانگان را از قدرت و حکومت ساقط کنند تا اداره کشور را به کسانی بسپارند که نسبت به میهن خود، تعصب و تعهد داشته باشند.
به امید کشوری آزاد و آباد و در جهان، سربلند.