زمانه، به طور شگفت انگیزی عوض شده است. این قرن، قابل مقایسه با قرن پیش نیست. این دهه، قابل مقایسه با دهه قبل نیست و امسال هم قابل مقایسه با سال پیش نیست.
همه چیز و همه معیارهای جهان، به سرعت برق و باد عوض می شوند. در این میان، کسی که خودش را عوض نکند، همچنان در گذشته باقی مانده و از قافله تمدن جا خواهد ماند.
روشنفکران زمان انقلاب اسلامی را نمی توان با جوانان روشنفکر امروزی مقایسه کرد و اگر هم در مقام مقایسه برآییم، متوجه می شویم که روشنفکران آن زمان، از نظر سیاسی، بسیار کم سواد و یا ناآگاه بوده اند و به جرات می توان گفت که جوانان روشنفکر امروزی ایران، بسیار برتر و سرآمدتر از روشنفکران دیروزی هستند. یکی از دلایل مهم آن، علاوه بر تکنولوژی اینترنت و ارتباطات پیشرفته امروزی، عملکرد جمهوری اسلامی است که ایران را از اوج عزت به قعر ذلت کشاند.
اگر قرار بود که جوانان هوشمند ایرانی بنشینند و فقط به دهان اپوزیسیون خیره شوند که آنها چه می گویند و چه راهکاری را پیشنهاد می دهند، اکنون جنبش و انقلاب آزادی ایران، به ماه پنجم نمی رسید.
همه بزرگان و دست اندرکاران سیاسی، از عملکرد جوانان جسور و شجاع ایران، شگفت زده شده اند. جوانان ما به بزرگان و سیاسیون ایران درس بزرگی دادند و به آنها فهماندند که به “عمل کار برآید، به سخندانی نیست.”
اکنون هم رهبران اپوزیسیون، باید به جوانان دلیر و از جان گذشته ایران که با وجود حکومت اسلامی هیچ آینده روشنی را در افق زندگی شان نمی بینند، اعتماد کنند و به رأی آنانی که به رضا پهلوی، وکالت می دهند، احترام بگذارند تا پس از دهه ها حرف زدن، به یک راه حل عملی برسیم.
انقلاب جمهوری اسلامی، در وجود ایرانیان و به ویژه جوانان ما چنان حس بیداری و آگاهی به وجود آورد که در طول تاریخ ایران بی نظیر بوده که همه ایرانیان آزاده هم، منتظرش بودند.
امروزه، به جرأت میتوان گفت که از نظر آگاهی و بینش سیاسی، ملت ایران به ویژه جوانان ما سرآمد همه ملت های جهان اند. یکی از مهم ترین نمونه آن، حضور مردم در کف خیابان های ایران و همچنین در کف خیابان های کشورهای ایرانی نشین جهان است که چگونه، آزادی و برابری را فریاد می زنند.
اگرچه خیزش و انقلاب آزادی ایران، به طور خودجوش توسط جوانان ما، در ایران و در سراسر جهان شکل گرفت، ولی هر جنبش و خیزشی، به هماهنگ کننده و یا به اصطلاح به یک رهبر و یا یک شورای رهبری نیاز دارد.
سالها پیش، بسیاری از هموطنان ما از شاهزاده رضا پهلوی انتظار داشتند که به عنوان رهبر و کسی که می تواند این جنبش را به سرمنزل مقصود برساند، پا پیش بگذارد. اما چنین نشد و او آشکارا اعلام داشت که هیچ تمایلی به سلطنت و یا حکومت آینده ایران ندارد.
به گمان من، علت اینکه ایشان پا پیش نگذاشت تا رهبریت آزادی ایران را به عهده بگیرد، مشکل سازمان ها و نهادهای سیاسی خارج از کشور بود. زیرا آنها به یقین، این انتقاد را بر او می داشتند که رضا پهلوی در پی قدرت و حکومت است و می خواهد سلسله پهلوی را تداوم بخشد.
شاهزاده رضا پهلوی، قبلاً دوبار با ما، در تلویزیون ایرانیان کانادا (ITC) گفتگو کرده بود و من او را به عنوان یکی از دموکراتیک ترین شخصیت ها در جهان می شناسم.
ایشان، بیش از چهار دهه با افراد گوناگون از نهادها و سازمان های مختلف سیاسی و اجتماعی ایرانی برخورد و گفتگوهای بسیاری داشته است و می داند که سرانجام دیکتاتوران چگونه خواهد بود. او در این مدت طولانی، به خوبی دریافته است که بهترین نوع حکومت دموکراتیک در دنیا چیست.
شاهزاده رضا پهلوی، به ابتکارات زیادی از جمله: سازمان ققنوس، سازمان فَرَشگرد و نهادهای دیگر دست زد که موفقیت چندان چشمگیری نداشتند. شاید آنهم به این دلیل بود که او، پیشنهاد دهنده تشکیل آن نهادها بود و نه رهبرشان!
او در یک گفتگو در تلویزیون “منوتو” سرانجام پذیرفت که تلویحاً بگوید که اگر قرار باشد من کاری بکنم، نمی خواهم که سرخود و از طرف خودم باشد. بلکه مردم باید مرا به عنوان نماینده و یا وکیل خود بپذیرند تا من از جانب آنها رهبر و سخنگوی انقلاب آزادی ایران باشم.
او به احتمال بسیار، به این نکته اشاره داشت که تنها به این وسیله می توان جلوی افترا زدن اپوزیسیون را گرفت.
ظاهراً، علت آنچه که اپوزیسیون مخالف با وکیل شدن رضا پهلوی از طرف مردم هستند، اهمیتش بیشتر از اولویت دادن به نجات ایران از چنگال حاکمان ستمگر کنونی ایران است. وگرنه در چنین شرایطی، عقل سلیم حکم می کند که اختلاف های حزبی و مرامی را باید کنار گذاشت تا به هدف اصلی که همانا سقوط جمهوری اسلامی است، پرداخت.
امروزه، همه می دانند که یک وکیل، نمی تواند هر آنچه که دلش می خواهد، به ضرر موکلش انجام دهد. چون در دنیای امروزی و با تکنولوژی های پیشرفته، هر عمل و هر چیزی، به راحتی، زیر ذره بین چشمان تیزبین مردم است.
هرگز در آینده ایران آزاد، این اتفاق نخواهد افتاد که یک نفر همچون خمینی حرفی بزند و مردم ناآگاه، بدون هیچ چون و چرایی آن را بپذیرند. ملت بیدار و هوشیار کنونی ایران، دیگر به هیچ عنوان زیر بار دیکتاتوری، از هر نوعی که باشد، نخواهد رفت.
از آنجا که ملت آگاه امروزی ایران، با ملت زمان انقلاب اسلامی، کاملاً فرق دارد، به همین جهت، این بهترین فرصت برای اپوزیسیون و مخالفان وکالت رضا پهلوی است که برای اولین بار هم که شده، تئوری حزب و سازمان خود را کنار گذاشته و یک بار دیگر، به جوانان غیور ایران اعتماد کنند و به مهمترین مسئله که آزادی ایران است، بیندیشند و نیز این را بدانند که هر گونه تعلل و سستی که در راه پیشرفت انقلاب آزادی ایران به وجود آید، به قیمت از دست رفتن جان های با ارزش جوانان ما خواهد بود و این، گناهی است نابخشودنی که در تاریخ هم ثبت خواهد شد.
من هم، به رضا پهلوی وکالت میدهم تا به همراه یارانش، مانند: علی کریمی، مسیح علینژاد، شیرین عبادی، نازنین بنیادی، گلشیفته فراهانی و همه کسانی که از محبوبیت مردمی برخوردارند و از طرف مردم مورد تایید هستند، وکیل مردم ایرانیان باشد و در جوامع بین المللی، سخنگو و حافظ منافع ملت ایران بوده و برای براندازی رژیم دیکتاتوری ضد ایرانی، هموطنان ستمدیده ما را رهبری و هماهنگی کند.
به امید آزادی و آبادی ایران.
پاینده و پویا باشید.