آیا شما هم جزو کسانی هستید که همواره در راه کارهای خوب قدم برداشته و به افراد جامعه کمک کرده اند؟ و یا جزو کسانی هستید که همیشه در انتظار کمک از طرف دیگران هستند؟
آیا هرگز از خودمان پرسیده ایم که وجود ما در زندگی دیگران تا چه اندازه موثر بوده و تا چه میزان جامعه نیز از کارها و فعالیت های ما بهره مند شده است؟
به گفته حکیم عطار نیشابوری، حتماً نبایستی در جستجوی سیمرغ بود تا کاری کاری انجام داد. اما اگر نتوان کار مهمی را به تنهایی از پیش برد، آنگاه همچون سی مرغی که با هم سیمرغ شدند، میتوان برای خود و جامعه تغییرات خوب و مهمی را به وجود آورد.
در سال ۱۹۸۸ که ما به کانادا آمدیم، از سرویس و خدمات انجمن ایرانیان آنتاریو در آن زمان، استفاده های بسیار کردیم. در آن زمان، سازمان های مختلفی، مانند: سازمان زنان، انجمن جوانان، و تعدادی از سازمان های خدماتی دیگر هم، به تازه واردین و کسانی که نیاز به کمک داشتند، خدمات ارزندهای را ارائه میدادند.
تازه واردینی که برای اولین بار قدم به خاک کانادا میگذاشتند، در هر ساعتی از شب و روز که بود، از همان فرودگاه به انجمن ایرانیان زنگ می زدند که بلافاصله، یکی از داوطلبین انجمن ایرانیان، به فرودگاه می رفت و آنها را به یکی از مکان های پناهندگان می برد و در روزهای بعد نیز، فعالیت های بسیاری توسط داوطلبان، برای یافتن خانه و کار، برای آنها انجام می گرفت.
ما همیشه حسرت گذشته های خوب را می خوریم و هر چه بیشتر به عقب برمی گردیم، اخلاقیات و عواطف بسیار پاک صمیمانه و قوی تر گذشتگان را بیشتر می ستاییم.
اما شوربختانه می بینیم که فاصله ما کم کم از همه آن راستی ها و درستی ها، بیشتر و بیشتر می شود و خدا می داند که به سوی چه برزخی در آینده ای نه چندان دور، راهی هستیم!
شما خوانندگان گرامی و وفادار مجله شهرما که مدتهاست با ما همراه هستید و تا حدود زیادی هم، از اندیشه ها و افکار من و مطالب مجله شهرما، آگاهی دارید، به خوبی می دانید که ما همواره سعی کردهایم تا در این رسانه، از آنچه که باعث رشد عواطف انسانی و بالا رفتن مقام انسانیت می شود، بیشتر بنویسیم.
به راستی نمی دانیم که نوشته های ما، تا چه اندازه در شما خواننده گرامی تاثیر می گذارد! آیا فقط آنها را می پسندید و یا تا آنجا که امکان دارد، سعی می کنید که افکار و کردار خود را با آنچه که می پسندید، مطابقت دهید؟
اگر ما به جای مردمان زمان ها و دوره های مختلف می بودیم، چه می کردیم؟ و اکنون در مورد آنها چه می اندیشیم؟
حال، باید به این بیندیشیم که آیندگان در مورد ما چه قضاوتی خواهند کرد!؟
مگر ما اسکندر، چنگیزخان، تاتارها و اعرابی که به ایران حمله و قتل و غارت کردند و یا سایر جنایتکارانی را که در حق مردم، ظلم و ستم کردند را به بدی یاد نمیکنیم؟
مگر ما، بزرگان ایران، مانند کوروش بزرگ، داریوش بزرگ، کریمخان، امیرکبیر، رضاشاه بزرگ و بسیاری از بزرگان دیگر را که خدمت کردند، گرامی نمی داریم؟
کارهای زیبای انسانی، همیشه تحسین و ستایش می شود و کارهای بد هم، نکوهش.
من، به خاطر بهشت و جهنم نیست که کارهای خوب انجام میدهم، بلکه من هم مثل پاپ فرانسیس بزرگ رهبر کانولیک های جهان، به بهشت و جهنم اعتقادی ندارم، اما در عوض، به مقام انسانی اعتقاد دارم و انسانیت هم، مذهب من است.
یقین دارم که بسیاری از شما خوانندگان گرامی که از نوشته های مجله شهرما لذت برده و آنها را تأیید می کنید، به همین گونه می اندیشید و عمل می کنید.
امروزه، همه ما روزگار سختی را تجربه می کنیم و می دانیم که چارهای هم به جز هماهنگی با این روزگار سخت را نداریم. پس، تا آنجا که امکان دارد، باید در بهترین شکل و حالت، از شرایط موجود، بهترین بهره را به سود خود و دیگران ببریم.
با یک نابینا، می شود آهنگ گوش کرد.
با یک کر و لال می شود شطرنج بازی کرد.
با یک معلول ذهنی، می شود رقصید.
با یک بیمار سرطانی، می شود از زندگی گفت.
با یک آدم که روی ویلچر نشسته، می شود قدم زد.
ولی با یک آدم بی احساس، نمیشود حرف زد، بازی کرد، قدم زد و یا شادی نمود.
چینی ها می گویند: برنج سرد را می توان خورد، چای سرد را می توان نوشید، اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد.
مهم نیست که کف پاهایمان تمیز و یا کثیف است، اما مهم است وقتی که از زندگی کسی رد می شویم، رد پای قشنگی از خودمان به جای بگذاریم.
همیشه، می شود تمام کرد. فقط بعضی وقت ها، دیگر نمی شود دوباره شروع کرد.
مواظب همدیگر باشیم.
پاینده و پویا باشید.