در بخش پایانی مجله شهرما، صفحه ای به نام «نوشته های دلنشین»وجود دارد که در آن، کلمات برگزیده ای از بزرگان و اندیشمندان روزگاران،به طور مختصر و مفید، آمده است. هر یک از آن کلمات قصار، می تواندالگو و سرمشق بسیار مهم و راهگشایی در زندگی افراد مختلف باشد.هدف ما، در مجله شهرما، همواره بر این اساس بنا شده است که اخلاقیاتو خوبی ها را در درجه اول اهمیت قرار دهیم.ما همیشه سعی کرده ایم تا صفحات مجله شهرما، پر باشد از مطالب فرهنگیو اجتماعی سودمند، دانستنی های گوناگون، اخبار روز، و به طور کلی،آنچه که مقام و روح انسانی را برتری می دهد.از نظر من، رسالت یک رسانه، علاوه بر جنبه های تفریحی و سرگرمی، بالابردن سطح دانش و آگاهی مخاطبینش است.هرگاه فکر من، به گذشته های بسیار دور میرود، همواره سعی می کنمتا شرایط و محیط زیست آن زمان ها را هم در نظرم، مجسم کنم. اینکه آیا دانشمندان، ادبا و بزرگان آن زمان، می توانستند در آن شرایط ناگوار،آنچه را که در دل و در اندیشه خود داشتند، بیان کنند؟ اما به این نتیجه می رسم که با در نظر گرفتن اقتدار مذهبیون و حکومتگران آن زمان، چنینبه نظر می آید که آنها از ترس جانشان، جرات اظهار نظر و یا دخالت در امور دین و حکومت را نداشته اند و چه بسا کسانی مانند منصور حلاج، بابک خرمدین و بسیاری دیگر از دگر اندیشان، جانشان را بر سر عقیده خود، از دست داده اند. و چه بسا اگر ما هم در آن زمان زندگی می کردیم، راه خاموشی را بر می گزیدیم. اما می دانیم که دنیای امروز، با دنیای آن زمان، فرق بسیار دارد. امروزه، در کشورهای پیشرفته جهان، دموکراسی و برابری انسان ها، رایج و معمول است. یکی دو سده پیش، سفید پوستان، با افکار نژادپرستانه خود، سیاه پوستان را به بردگی و اسارت می گرفتند، اما امروزه، یک سیاه پوست را در مقام رئیس جمهور قوی ترین کشور دنیا، دیدیم. زمانی، همجنسگرایی، گناه بزرگی محسوب می شد، و آنها به مرگ محکوم می شدند. اما امروزه همجنسگرایان، آشکارا از حقوق انسانی خود، برخوردارند. دورانی بود که دین و مذهب، حرف اول را در دنیا میزد و رهبران مذهبی، هر آنچه را که می خواستند، به راحتی و با نام خدا انجام می دادند! صفحات تاریخ بشری، پر از جنگ های مذهبی است که جان میلیون ها انسان بی گناه را به نام خدا، گرفته است. ولی امروزه، اکثر انسان های اندیشگر و آزاده، به این نتیجه رسیده اند که دین، امری خصوصی است و به کسی ربطی ندارد که در فکر و اندیشه کسی دیگر، چه می گذرد. اکنون جوامع بی دینان و خدا ناباوران، در همه جا فراوان است. لئو تولستوی، نویسنده متفکر روس، سخن بسیار پر مغز و اندیشمندانه ای دارد. او می گوید: برای عمل کردن بدن انسان، باید او را بیهوش کرد. اما برای عمل کردن روح انسان، باید او را بیدار نمود. ما انسانها، یک بار دنیا می آییم و یک بار هم زندگی می کنیم. چگونه زیستن و کیفیت دوره عمر ما، به خود ما بستگی دارد. بسیار مهم است که بدانیم که زندگی خود را چگونه و با چه کیفیتی می گذرانیم که روحمان از آن، شاد و خرسند باشد. عده ای هستند که شجاعت بیدار شدن را ندارند هرگز و نمی خواهند بیدار شوند. بله، می توان یک خفته را بیدار کرد، ولی نمی توان کسی را که خودش را به خواب زده، بیدار کرد. دنیای امروز، سرشار از رویدادهای هشدار دهنده و بیدار کننده است. هشیار باشیم و به حوادث آموزنده ای که در اطراف خود و در جهان مشاهده می کنیم، با نگاه عقل و خرد بنگریم. برای کیفیت زندگی خود، ارزش قائل شویم و خود را به خواب نزنیم. خودفریبی، و غفلت از روح انسانی، خیانت بزرگی است. اکنون، زمان بیداری فرا رسیده است.
پاینده و پویا باشید