آیا تا به حال دیده اید که سربازان یک کشور، بدون اجازه و دستور فرمانده خود، به سوی ملت دیگری، حمله ور شوند؟ آیا گمان می کنید کسی که مجهز به بمب انتحاری است و خود را در میان جمعی ناشناس منفجر می کند و عده ای بیگناه را به خاک و خون می کشد، به خودی خود و بدون اجازه رهبر مذهبی اش، دست به چنین عمل غیر انسانی زده است؟
طبیعی است که آموزههای غلط سیاسی و مذهبی، پیامدهای ناگواری داشته باشد که به هیچ عنوان نمی توان آن خسارات را جبران کرد. چه کسی مسئول است زمانی که یک پدر متعصب، دختر ۱۴ ساله اش را سلاخی میکند؟ چه کسی و یا مکتبی مقصر است که در ذهن آن مرد حیوان صفت، چنین آموزه هایی را نهادینه کرده که حاضر به کشتن فرزند خودش بشود؟
در طول تاریخ، هرگز شبکه های اجتماعی و اطلاعاتی تا به این اندازه، کارا و تأثیرگذار نبوده اند. به گونه ای که روشنگری ها و اطلاعات مختلف، از هر نوع که باشد، در یک لحظه، در همه جای این کره خاکی، همه رسانی شود. دیگر هیچ مجهول و سوالی در پس پرده نادانی ها، پنهان نمی ماند. زیرا که کل جهان، همانند کتابخانه بزرگی است که از طریق آن، هر نوع اطلاعات و آگاهی، بلافاصله در اختیار و دسترس همگان قرار می گیرد. دیگر کسی نمی تواند دروغ بگوید و امیدوارباشد که افشا نخواهد شد. در حالی که دیگران به آسانی، آن دروغ را، راستی آزمایی می کنند و نتیجه را به همه اعلام میکنند.
بارها در نوشته هایم گفته ام که این رهبران دینی و مذهبی هستند انسان ها را به جان یکدیگر میاندازند و خود را بی گناه جلوه می دهند. اشکال کار اینجاست که این رهبران، اکثراً از طرف مردم انتخاب نمیشوند، بلکه از طرف کسانی انتخاب می شوند که خودشان هم بدون رای اکثریت مردم، بر صندلی قدرت تکیه داده اند.
دموکراسی، یعنی حکومت مردم بر مردم. در یک کشور آزاد و دموکراتیک، این مردم هستند که رهبران خود را انتخاب می کنند تا بتوانند شهر، استان و یا کشورشان را برای مدتی مشخص، رهبری کنند. گاهی، اشتباهات انسانی آن رهبران، موجب میشود که تصمیمات نادرست و اشتباهی گرفته شود که در نتیجه، این مردم هستند که تاوانش را می پردازند. و این تجربه تلخ، باعث می شود تا در انتخابات بعدی، دید بهتر و بازتری داشته باشند. اما زمانی که یک دیکتاتور که با رای مردم انتخاب نشده و به هیچ عنوان پاسخگوی مردم نیست و در عین حال با رهبریت غلط خود، ملت را به سوی پرتگاه و نابودی می کشاند، آنگاه چه میتوان کرد؟ به ویژه آنکه او با ترفندهای مذهبی و سوء استفاده نمودن از آموزه های غلط مکتبی و عوام فریبی و نیز با داشتن عواملی که با فریب و تطمیع، آنها را در خدمت خود گرفته است، آیا در چنین زمانی، باز باید سکوت کرد و کاری نکرد؟ زمانی که سازمان های مختلف حقوق بشری برای حل این مشکل، عاجز و ناتوان مانده اند، آیا برای پاسداری از آزادی و مقام انسانی و نگهداری از حقوق کسانی که در راه آزادی، خونشان ریخته شد و یا در حال حاضر، در زندان های مخوف به سر می برند، راهی به جز مبارزه علیه ظلم و ستم آن دیکتاتور که برای بقای خود، دست به هر جنایتی هم می زند، باقی می ماند؟
روزگاری شده است که دیگر نمی توان همه را با جهل و خرافات، فریب داد و دیگر زمان تحمیق و تحقیر دیگران به سر آمده است.
کم کم، خدای مهربان و بخشنده، جای خدای ظالم و زورگو را میگیرد و اندک اندک، نادانان و ناآگاهان، به گروه دانایان می پیوندند. زمانه، دارد به سرعت برق عوض می شود و عوضی ها، دیر و زود، چاره ای جز رفتن ندارند.
با امید به آینده ای روشن و فردایی بهتر، برای انسان هایی که شایستگی زندگی بهتری را دارند.