آن زمان که در ایران انقلاب شد، من در کشور انگلستان، درس سینما و تلویزیون می خواندم و یک سال پس از انقلاب بود که به ایران برگشتم. هرگاه کسی از من می پرسید: زمان انقلاب کجا بودی؟ می گفتم که من آن زمان در انگلیس بودم و بی گناهم.
ولی آنچه که اکنون پس از گذشت چهل سال و مقایسه این دو زمان، متوجه می شوم این است که بی کفایتی مسئولان و عدم شایستگی آنها در کشورداری، نه تنها کشور ایران و منافع آن را فدای ایدئولوژی دینی کرده، بلکه ثروتی که می توانست خرج سقف کلاس ها و آسفالت کف خیابان ها و کارهای رفاهی مردم فقیر و محروم ایران بشود، بدون اجازه صاحبان آن که ملت ایران باشد، خرج کشورهای دیگر و گروه های مذهبی افراطی شد. چرا؟ مگر ملت ایران، چه برادر کشی و دشمنی با دنیا دارد؟ آیا با دشمن تراشی ها و خرج های بیهوده، می توان هر حکومتی را بر حق قلمداد کرد، یا با رسیدگی به مشکلات مردم و انجام کارهای عمرانی و رفاهی برای کشور؟
من، همیشه از سیاست و سیاست بازی، دوری و همواره سعی می کردم از مسائلی که با فریب و نیرنگ آمیخته شده است، فاصله بگیرم. ولی مگر میشود که فرار میلیونی مغزها و متخصصین را که میتوانستند به وطن خودشان خدمت کنند و حالا در خدمت بیگانگان هستند را دید و ساکت نشست؟ چه عواملی باعث فرار مغزها شد و چه کسی مایل است چنین ضرر جبران ناپذیری در حق کشورش بکند؟
هیچ دینی، جایگاهی در قانون اساسی کشورهای پیشرفته و آزاد جهان ندارد. در جوامع پیشرفته، همه مردم، با آزادی کامل در دین، نژاد، زبان، جنسیت و غیره، در کنار هم به آسودگی زندگی می کنند.
چرا باید میلیونها ایرانی، در زادگاه خودشان، احساس آسایش و امنیت نکنند که مجبور به ترک وطن بشوند؟
فقط یک سوال از دولتمردان جمهوری اسلامی:
شما حکومتگران، در این مدت چهل سال، به ایران و ملت ایران چه داده اید که ملت ایران، به آن افتخار کند؟
- افزایش ایمان؟
- آبادانی و عمران؟
- آزادی قلم و زبان؟
- آرامش و آسایش؟
- اعتبار جهانی؟
- ثروت و مکنت به همه؟
این حکومت انقلابی، همه موارد بالا را از ملت ایران گرفت و بخشی از مردم تحصیل کرده و متخصص را هم از کشور فراری داد که همین مورد، خیانت بزرگی به ایران بود.
آیا وجدانی وجود دارد که دولتمردان را متقاعد کند که راه را به اشتباه رفته اید و اکنون، زمان آن فرا رسیده است که دست از قدرت و حکومت بردارند؟
“اگر در بی عدالتی هایی که می بینیم، بی طرف باشیم، باید بدانیم که جانب ستمگر را گرفته ایم.”
*****
نظر شما را به مقاله خانم نسرین ستوده در باره سقف آزادی، که در صفحه 73 “انتخاب سردبیر” چاپ شده است، جلب می کنم.