به طور کلی، خرافات از دو طریق در وجود انسانها نهادینه می شود.
یکی، از روی نادانی و ناآگاهی است که عدهای برای جواب دادن به پیروان نادان خود، دست به حدس و گمانهای غیرعلمی و بی پایه و اساسی میزنند. مثلن در زمانهای قدیم اگر از بزرگی میپرسیدند که این جهان را چه کسی و در چه مدت به وجود آورد؟ آن شخص برای اینکه جوابی داده باشد تا از بزرگی او کم نشود، احتمالن میگفت: خداوند، این جهان را در ۶ روز و یا ۷ روز به وجود آورد.
اگر کسی میپرسید: باران از کجا میآید؟ احتمالن به او میگفت که در آسمانها دریاچههایی وجود دارند که گاهی آب باران از آنها به زمین میریزد.
روش دوم به وجود آمدن خرافات، آگاهانه بوده و از طریق کسانی صورت می گیرد که شغلشان در گرو آن باورهای خرافی است. اکثر این اشخاص هم، دست اندرکاران ادیان و مذاهب بودند. آنها برای گیج و حیران کردن پیروانشان، ناچار به گفتن افسانههای باورنکردنی و غیر منطقی روی میآوردند تا در حقیقت، به نوعی به شغل خودشان اعتبار ببخشند و آن را تقویت کنند. به یقین شما هم داستانهای بیشماری در همین رابطه شنیدهاید که مثلاً شیری که در قاب عکس بود، از عکس جدا شده و به طور زنده در مقابل یک شخصیت مذهبی قرار گرفته و دشمن او را از هم دریده است.
اما اززمانی که علم و دانش، آغاز به شکوفایی نمود، کم کم خرافه پراکنان، ناگزیر به عقب نشینی شدند. علم و دانش، دست آنها را با عقل و منطق و استدلال به رسوایی باز کرد.
آن زمان که علم ثابت کرد که قطب مثبت و منفی ابرها باعث رعد و برق میشود، دیگر جبرائیلی نبود که با شلاق به پشت ابرها بزند تا رعد و برق تولید شود.
آری، شوربختانه زمان بسیاری لازم است تا در این عصر اطلاعات و آگاهی، دامنه خرافات از روی زمین برچیده شود.
در این میان، این دانشمندان و هنرمندان بزرگ هستند که در راه برچیده شدن خرافات کوشش و فعالیت میکنند تا نسل بشر را از بیراهه رفتن نجات دهند.
دانشمندان با اختراعات و کشفیات خود، حقایقی را در این جهان شگفت انگیز آشکار کرده و به اثبات میرسانند که معجزات دینی در برابر آنها بسیار ناچیز هستند و هنرمندان نیز با هنرشان، آنها را برای آگاهی بیشتر، به سایر انسان ها می نمایانند.
طبیعی است که دیکتاتورها از هنرمندان و کسانی که افشاگری میکنند متنفر باشند. در ایران نیز هنرمندان ما، از دست دیکتاتور و حکومتگران مذهبی در امان نیستند. عدهای از آنها به دست عوامل جمهوری اسلامی کشته شدند، برخی زندانی، بعضی کار ممنوع، و عدهای هم از چنگ آنها به کشورهای دیگر گریختند که نمونه اش در این اواخر، کارگردان خوب ایرانی، محمد رسول اف بود. او از طرف رژیم ستمگر به ۸ سال زندان محکوم شده بود که خوشبختانه توانست خود را نجات داده و در جشنواره کن حضور بیابد تا شخصاً جایزه خود را دریافت نماید. (در هفته آینده، توجه شما را به زندگینامه این کارگردان بزرگ و افتخارآفرین ایرانی در مجله شهرما جلب میکنیم)
از همان زمان که ایران باستان سرچشمه فرهنگ و هنر بود، مردمان کشورهای منطقه، در چادرها زندگی میکردند. اما پس از ورود خرافات به ایران، همه فرهنگ و هنر ایرانیان تحت نظارت و کنترل بیگانگان قرار گرفت و آنقدر با سختگیری هایی که از طرف ستمگران از پیشرفت های علم و هنر در ایران صورت گرفت که باعث شد تا ایرانیان از قافله تمدن عقب بمانند.
اما خوشبختانه امروزه، سرنوشت ایرانیان به گونهای دیگر رقم زده میشود و به زودی روح دربند ایرانی، آزاد شده و به اوج شکوفایی خود در جهان خواهد رسید.
من در ذهن خود، برای ایران و آیندگان کشورمان، روزهای خوب و خوش و با سعادتی را میبینم.
بله، سرنوشت ملتی که اولین منشور آزادی بشر را به جهان عرضه میکند، نمیتواند به چیزی غیر از پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک بیندیشد.
دوباره باید فرهنگ زیبای ایرانی را ساخت.
دوباره باید به جهانیان ثابت کرد که ایرانیان هوشمند، صلح طلب هستند و از تجاوز و قتل و غارت بیزارند.
هموطن گرامی، در جستجوی علم و دانش و آگاهی بودن، همت و تلاش میخواهد و پذیرش آنچه که حقیقت است، شجاعت میطلبد.
در عمر کوتاه خود اگر همت آن را نداشته باشیم که بیاموزیم تا آگاه شویم و اگر آن شجاعت را نداشته باشیم تا آنچه را که واقعیت است بپذیریم، بدانیم که عمرمان را بیهوده به هدر دادهایم.
کرامت انسانی، این را از ما انسانها میطلبد.