دو تن از معترضان بازداشتشده که در زندان با محسن شکاری همبند بودهاند، پس از انتشار خبر اعدام او خاطرههای خود را از این معترض ۲۳ ساله که قوه قضاییه جمهوری اسلامی او را صبح پنجشنبه ۱۷ آذر به اتهام «محاربه» اعدام کرد، بازگو کردهاند.
بر اساس گزارش منتشر شده در شبکههای اجتماعی، یک فرد مطلع گفته است که مقامات او را «شکنجه میکردند» که بگوید «از آمریکا پول گرفته که آشوب به پا کند» و پس از اعدام نیز پیکرش را در «سردخانه بهشت زهرا» گورستان بزرگ تهران، نگه داشتهاند و به خانواده تحویل ندادند.
حساب توییتری «مملکته» که اخبار و گزارشهای شهروندی اعتراضات را بازتاب میدهد، روز پنجشنبه تصویری از کودکی محسن شکاری را منتشر کرد که او را با «عینک و لباس زرد» در میان جمعی از همکلاسیهایش و با حضور معلمش در کلاس پنجم دبستان نشان میدهد و نقل قولی را منتشر کرد که گفته بود: «از کلاس سوم، بعدِ مدرسه کار میکرد. کارهای مختلف. توی عروسکفروشی، بوتیک و آخر هم که کافه.»
دادگاههای انقلاب از آغاز اعتراضهای سراسری تاکنون برای دستکم ۱۰ تن از معترضان بازداشتشده حکم اعدام صادر کردهاند و محسن شکاری نخستین متهمی است که با وجود هشدار نهادهای حقوق بشری اعدام شد.
قوه قضاییه اتهام محسن شکاری را «بستن خیابان ستارخان، اغتشاش، محاربه از طریق کشیدن سلاح به قصد جان و ایجاد رعب و وحشت و سلب آزادی و امنیت مردم و همچنین جرح عمدی با سلاح سرد به مأمور بسیج حین انجام وظیفه» عنوان کرده است.
- منتظر آزادیاش بود و میخواست یوتوبر بشود
شهریار شمس، فعال مدنی که همزمان با محسن شکاری در زندان بود، در رشته توییتی نوشت، او «در کافه کار میکرد و عاشق بازیهای کامپیوتری بود» و «میخواست وقتی آزاد شد سیستمش (کامپیوترش) را بفروشد و یک کم پول بگذارد رویش و یه پلی استیشن ۵ (ps5) بخرد.»
آقای شمس همچنین گفت که «زندگی» در محسن شکاری «جریان داشت» و او «منتظر آزادیاش» بود و «قرار بود بعد آزادیاش» با کمک «یکی از بچهها» بلاگر و «یوتیوبر» بشود.
او با نقل یکی از دفعاتی که آقای شکاری از بازجویی برگشت، نوشت: «خوشحال بود و گفت «بهم گفتند اگر آن بسیجی رضایت بدهد، محاربه را برمیداریم بهت ۱۰ سال (حکم زندان) میدهیم، آن بسیجی هم قرار است رضایت بدهد.»
شهریار شمس همچنین گفته «بدانید محسن مثل همه ما زنده بود» و نباید «در حد یک عکس و اسم» بماند و توضیح داده که بعد از آزادی از زندان، «هر چقدر دنبال خانواده محسن برای وکیل و اطلاعرسانی گشتم، هیچ راه ارتباطی پیدا نکردم.»
او محسن شکاری را «پسر کمحرفی که توی ۲۴۱ جلوی سالن مینشست» توصیف کرده که فکر میکند هیچگاه او را از یاد نخواهد برد.
این فعال مدنی گفته میدانست که محسن شکاری در «کافه ویونا» کار میکرد و حالا فهمیده همان کافه ویونا در محله هفتحوض است.
بابک عاقبتی، یکی دیگر از معترضان که با محسن شکاری در زندان همبند بوده، با بیان این که او در زندان «تا صبح از عشقش به گِیم حرف میزد»، نوشت: «من حدود ۲۰ روز از مدتزمانِ بازداشتم توی اوین، با محسن همبند بودم.»
او با بیان این که آقای شکاری از «داستانهای گاد آف وارو» برایش تعریف میکرد، اضافه کرد: «از تنهاییاش میگفت. روزهای آخر که شنا میزدم میآمد با هم شنا میزدیم. اگر بعضی وقتها غذا اضافه گیرش میآمد به من هم حال میداد، صدایم میکرد دو تا لقمه بخورم.»
آقای عاقبتی با بیان این که محسن شکاری از او تعریف میکرده، مواردی از مهربانی او را شرح داده و نوشته است: «کاش این قدر ازم تعریف نکرده بودی. کاش شبهای آخر جای خوابت را جلوی جاخواب من نینداخته بودی. کاش وقتی از بازجویی برگشتی یه قلپ نوشابه واسهمان نیاورده بودی. کاش با حرارت از انواع قهوه و نحوه آماده کردنش نگفته بودی. کاش امروز صبح که قهوه درست کردم، تو زنده بودی…»