هنگامی که در رابطه با حکومت ایران، عوامل و عناصر مختلف را کنار هم می چینیم، می بینیم که از درون آن، معجونی ناشناخته و عجیب بیرون می آید که حیرت انگیز است.
این معجون، درد بی درمانی برای ما ایرانیان است و فقط برای گروه خاصی، خاصیت دارد:
چرا یک رهبر مذهبی که بنا بر ماهیت شغلی، باید پر از مهر و محبت الهی باشد، پس از ۱۴ سال دوری از وطن و میلیون ها طرفدارانش، به هنگام بازگشت به کشورش، «هیچ» احساسی نداشته باشد؟
آیا او فقط برای انجام ماموریتی به ایران می آمد تا وظیفه اش را بدون هیچ احساسی انجام دهد؟
آیا انگیزه خاص ایدئولوژیکی، او را به این ماموریت سوق داده و به او دستور می داد تا ماموریت تخریب باورهای ملتی را که امیدشان به او بود، بر عهده بگیرد؟
آیا او ماموریت داشت تا سران ارتش ایران را اعدام، زندانی و یا از کار برکنار کند، تا ارتش ایران ضعیف و ناتوان شود؟
آیا او ماموریت داشت تا دولت عراق و صدام حسین را به چالش بکشد تا او نیز با بی خردی تمام، به ایران حمله کند تا بدین وسیله هر دو طرف، محتاج به تسلیحات نظامی شوند؟
آیا رهبری شاه، در سازمان اوپک، منافع غرب به ویژه آمریکا را به خطر میانداخت؟
آیا کشورهای حوزه خلیج فارس، چون از قدرت گرفتن ایران می ترسیدند، آمریکا و غرب را با رشوه های فراوان، تطمیع کرده بودند تا به جان شاه بیفتد و حکومت او را نابود کند؟
آیا غرب، به ویژه آمریکا از اینکه می دید که ایران از نظر تکنولوژی، کم کم دارد مانند ژاپن، خودکفا می شود و در نتیجه، از وابستگی ایران به غرب، کاسته خواهد شد، هراسیدند و به فکر چاره افتادند؟
آیا کمپانی های نفتی از این که می دیدند شاه، نفر اول سازمان تولیدکنندگان نفت (اوپک) دارد با افزایش قیمت ها، درآمد و منافع آنها را به خطر میاندازد، راه براندازی حکومت ایران را تسریع و هموار کردند؟
و بسیار آیاهای دیگر….
اما آنچه که یقین است، این است که غرب به ویژه انگلیس، کاملاً می دانست که نقطه ضعف ایرانیان، مذهب و خرافات است. آنها به خوبی می دانستند که از طریق برگزیدن مهره مهمی چون خمینی، به هدف خود، راحت تر می رسند.
پس، برای اینکه منافعشان بیشتر از آن به خطر نیفتد، با همکاری یکدیگر، درخت فتنه انقلاب اسلامی را آبیاری کردند.
اما اکنون، با گذشت بیش از چهار دهه و با وجودی که صدها نفر از نیروهای آمریکایی در اثر توطئه های مختلف رژیم جمهوری اسلامی، جانشان را از دست دادند و نیز با آنکه نیروهای رژیم اسلامی، مراکز نظامی و اقتصادی آمریکا را بارها مورد حمله قرار دادهاند، اما هرگز دولت آمریکا، به فکر تغییر رژیم اسلامی نبوده و نیست.
آنچه که برای غرب و به ویژه آمریکا اهمیت دارد، در درجه اول، منافع ملی است، به طوریکه حاضرند در این راه، هزاران نفر از هموطنان خود را هم قربانی کنند.
آمریکا، انگلیس و فرانسه، به خوبی می دانند که با حق ناحق «وتو» هر آنچه را که مایل باشند، می توانند به دست آورند.
همچنین، دولت های چین و روسیه نیز از همین موضوع، سوء استفاده کرده و در هر فرصتی، راه جاه طلبی های خود را هموار می کنند.
آمریکا و کشورهای غرب، به خوبی می دانند که وجود یک حکومت نالایق و بی کفایت، بهتر می تواند منافع آنها را تأمین کند تا یک کشور آزاد و دموکراتیک.
حال آنکه اگر کشور ایران، با مردمان هوشمند خود، به دموکراسی و آزادی کامل برسد، چنان بزرگ و خودکفا خواهد شد که ممکن است کاملاً منافع غرب را هم به خطر بیاندازد.
در عالم سیاست، “هارت و پورت کردن” بخشی از بازی های سیاسی است و این بخش در خاورمیانه را، حکومت جمهوری اسلامی به عهده دارد.
بخشی دیگر از بازیهای سیاسی، در مقابل اعمال ضد بشری است که منجر به صدور بخشنامه های مختلف “محکوم کردن” می شود که این بخش هم از طرف سازمان ملل و دولت های غربی انجام می گیرد.
همه این مسائل سیاسی، برای بسیاری از هموطنان هوشمند ما، پیش پا افتاده است.
ما در این میان اما، به عنوان انسان آزاده و ایرانی وطن دوست و خواهان برقراری عدالت و طرفدار حقوق بشر، نمی توانیم ساکت بمانیم. چون با سکوت خود، هم به خودمان خیانت می کنیم و هم هرگز عذاب وجدان، ما را رها نخواهد کرد.
در عین حال، چنین به نظر می رسد که میلیون ها ایرانی کاردان و صدها هزار دانشمند و متخصص ایرانی، در سراسر کشورهای غربی پراکندهاند که حالا دیگر از نظر آنها، جزو سرمایه های آن کشورها محسوب می شوند و این امکان وجود دارد که با آمدن آزادی به ایران، این سرمایه های باد آورده و گرانبها به کشور خودشان، بازگردند.
پس، بنابراین، طبیعی است که دولت های غربی، تمایلی نداشته باشند که حکومت کشور ایران، دموکراتیک باشد.
اما آنچه که ما ایرانیان را با سایر ملت ها متمایز می کند، تاریخچه منحصر به فرد ایران است. این تاریخچه و پیشینه گرانبهایش، موجب می شود تا ایرانیان در سرتاسر جهان، فراموش نکنند که از کجا آمده اند و از چه پشتوانه فرهنگی با ارزشی برخوردارند. به همین جهت است که ایرانیان، بیش از هر ملت دیگری در سراسر جهان، دست به اعتراضات مختلف زده و همواره خواهان آزادی ایران و ایرانی باشند.
چو ایران نباشد، تن من مباد. این وظیفه ملی ما ایرانیان است که مسیر راه آیندگان را هموار نماییم.
پاینده و پویا باشید.