گمان نمی کنم کسی باشد که درباره پوراندخت و آذرمیدخت پادشاهان زن در ایران باستان، چیزی نشنیده باشد.
همچنین می دانیم که یک ایرانی بانوی ایرانی به نام آرتمیس، اولین و تنها زن دریاسالار در طول تاریخ بوده است.
اما از زمانی که ایدئولوژی اسلامی عربها، به ایران یورش آورد، و با وجودی که زنان عرب پیش از اسلام، همچون مردان عرب، نام آور، شاعر و تاجران معتبر بودند، اما به واسطه ایدئولوژی مردسالاری دینی، نه تنها آن زنان، به شهروندان درجه دو تبدیل شدند، بلکه مقام زنان آزاده ایران نیز، به حکم همان ایدئولوژی، به پایین تر از مقام مردان، نزول کرد.
تنها در یکی دو سده گذشته بود که زنان، کم کم سعی کردند تا خودشان را به برابری با مردان هموطن خود برسانند. به ویژه در زمان رضاشاه بزرگ که مقام زن، می رفت تا چایگاه واقعی و ارج و احترام خاص خود را بیابد.
و در زمان پهلوی دوم، مقام زن، حتی تا وزارت هم ترفی کرد و بانو فرخ رو پارسا، وزیر آموزش و پرورش شد.
در طول تاریخ ایران، سرداران و حماسه آفرینان زن، کم نبودند اما با آمدن ایدئولوژی دینی، نقش زنان که نیمی از جامعه را تشکیل میدادند، به تدریج، کمرنگ شد و کاملاً از شکوفایی و پیشرفت، باز ایستاد.
بیش از صد سال پیش، میرزاده عشقی در اعتراض به حجاب و نقش زن در جامعه، گفت:
شرم چه؟ مرد یکی، بنده و زن، یک بنده
زن چه کردست که از مرد شود شرمنده؟
چیست این چادر و روبنده ی نازیبنده؟
گر کفن نیست، بگو چیست پس از این روبنده؟
مرده باد آنکه زنان
زنده به گور افکنده
و در پایان می گوید:
ورنه تا زن، به کفن سر برده
نیمی از ملت ایران، مُرده
ایرج میرزا نیز در رابطه با حجاب زن، شعری به طنز سروده است که با دیده شدن صورت زن، ایمان مردان به لرزه افتاده است.
درک این مورد برای من، به عنوان یک مرد، بسیار پیچیده و نامفهوم است که چگونه مقام مرد، از مقام کسی که او را به دنیا آورده، بالاتر است؟!
این بینش ایدئولوژی اسلامی، با حقوق بشر که تمام جهان آن را پذیرفته و آن را رعایت می کند، کاملاً مغایر است.
ایدئولوژی دین اسلام که در بیش از ۱۴۰۰ سال پیش، در بخش کوچکی از جهان، رواج داشت، توسط دکانداران دینی، برای بقا و حفظ قدرت خود، آن را به قرن بیست و یکم هم کشاندند که با آمدن جمهوری اسلامی ایران، این ایدئولوژی در ایران، با عملکرد حاکمان، به تدریج ضعیف و کمرنگ شد. بغض سرکوب شده زنان، با ظلم و ستم هایی که که در حق آنها شده بود، به یکباره توسط دختران و پسران نسل جدید که در قرن بیست و یکم به دنیا آمده اند و درکی از شرایط اجتماعی ۱۴۰۰ سال پیش و یا حتی پیش از انقلاب را ندارند، به یکباره ترکید و صدای انفجار آن، به گوش جهانیان رسید.
اکنون، با این خیزش که در ایران آغاز شده، نیمه پنهان جامعه ایرانی، از خفا بیرون آمده و به زودی با گوهر وجودی خود، جلوه گری خواهد کرد.
فریدون مشیری، شاعر بزرگ معاصر ایران، بیش از ۲۰ سال پیش، اعتقاد داشت که:
من ز مردان ناامیدم، بی گمان
کاوه ی آینده ایران، زن است
مرگ مهسا امینی که مظلومانه به دست پلیس گشت ارشاد کشته شد، انگیزه ای شد برای دختران و پسران جوان ایرانی که به پا خیزند و آنچه را حق خود می دانند، مطالبه کنند. اما در اثر سرکوبی رژیم حاکم بر ایران، این نسل جوان متوجه شد که در این حکومت دینی، آینده روشن و سعادتمندی نخواهد داشت، پس قیامی را آغاز کرد و مصمم است که تا پیروزی به دست نیامده، از پا ننشیند.
من در رویای خود، می بینم که به زودی و با اراده نسل جدید، کشوری خواهیم داشت که کاملاً آزاد است و ثروت سرشارش بجای رفاه و آسایش بیگانگان، صرف آبادانی کشور و ملت ستمدیده اش خواهد شد. اقوام مختلف ایرانی که در زیر یک آسمان زیبا، همه در کنار هم، پس از قرن ها اسارت و گروگان بودن، آزاد می شوند و یک بار دیگر، کشور ایران در جهان، از نظر حقوق بشر و خوشبختی، در صدر کشورهای جهان قرار خواهد گرفت.
به امید آزادی، آبادی و سرافرازی ایران بزرگ.
پاینده و پویا باشید.