بیاییم در این روزگار خشن و ماشینی، هنرمندی را در نظر بگیریم که در پایان کار هنری اش، بسیار مورد تشویق طرفدارانش قرار می گیرد و از این تشویق، غرق در لذت می شود. یا، ورزشکاری را در نظر بگیریم که با کسب مقام قهرمانی، باعث نشاط ملت اش می شود و خود را در اوج پیروزی و لذت می بیند.
به همین ترتیب، می توانیم تصور کنیم که چگونه یک نویسنده، مجسمه ساز، نقاش، خواننده، بازیگر، رقصنده و سایر هنرمندان، پس از موفقیت در کارشان، چقدر از توجه و تشویق های دیگران، لذت می برند!
همه کس، نیاز به توجه دارد و هر کسی به طریقی، سعی می کند تا مورد توجه دیگران قرار گیرد. زیرا بدینوسیله، به رضایت و خشنودی روحی و روانی می رسد.
هر چقدر کار بزرگ تر باشد، به همان نسبت و میزان، توجه دیگران نیز بیشتر شده و در نتیجه، خشنودی و سرور بیشتری هم حاصل می شود. با توجه به همین مورد، متوجه می شویم که همین “توجه” ها که لذتبخش است، همراه با چاشنی “محبت”، روح و روان را تغذیه می کند و به انسان شور و شعف بی نظیری می بخشد.
همه ما تشنه “محبت” هستیم و یکی از راه های به دست آوردن آن، تحسین و تشویق دیگران است. پس، چه زیبا و خردمندانه خواهد بود که همواره سعی می کنیم تا دیگران را با رفتار، گفتار و حتی با اندیشه های خوبمان، تحت تأثیر قرار دهیم تا سرانجام به همان نتیجه دلخواه خود برسیم. به همین ترتیب، در مقابل کار خوب دیگران، نباید بی تفاوت از کنار آن عبور کرد، بلکه باید آنها را تحسین و تمجید نمود تا آنان نیز به همان خشنودی، دست یابند.
بله، در توجه و تشویق، اکسیر عشق و محبت نهفته است و چه بهتر که این تشویق همراه با محبت، دو طرفه باشد تا تأثیر آن هم دوچندان گردد.
گاهی ما، کسانی را می بینیم که در اثر عدم دریافت توجه و یا ” محبت” از طرف دیگران، دست به کارهای خلاف می زنند تا بدین وسیله، با مطرح کردن خود، توجه دیگران را به سوی خود جلب کنند. در صورتی که راه به دست آوردن محبت، نیازی به هزینه و زیان و خسارت وارد کردن ندارد.
ما برای خرید هر چیزی، باید مبلغی بابت آن بپردازیم. ولی برای خریدن هر مقدار محبت، چیزی را از دست نمی دهیم بلکه کافی است تا کمی از محبت خود مایه بگذاریم. “محبت” را می توان با “محبت” خرید.
“از محبت، خارها گل می شود”
***
معلمی، در سر کلاس درس، به شاگردانش گفت: هر شاگردی در دفترش، اسامی همه همکلاسی هایش را بنویسد و در مقابل اسم هر همکلاسی، یک عبارت که فقط از خوبی های او باشد، بنویسد. پس از اینکه همه شاگردان، تکلیفشان را انجام دادند، معلم، همه آن دفترها را جمع آوری کرد و آنها را با خودش به خانه برد.
فردای آن روز که نوشته های شاگردان را درباره هر همکلاسی، در یک ورقه جداگانه، بازنویسی کرده بود، به شاگردان داد.
شاگردان، با کنجکاوی، نظرات مثبت همه همکلاسی هایشان را درباره خودشان می خواندند و زیر لب، با تعجب زمزمه می کردند: راستی؟ جدی؟ عجب! این منم؟ پس از آن روز، حال و هوای کلاس، کاملاً عوض شده بود. معلم با این ابتکار زیبایش، پایه های دوستی را بین شاگردان آن کلاس، بنا نهاد و اعتماد به نفس تازه ای به آنها داد.
شاگردان، آن ورق های با ارزش را به صورت یک گنجینه همیشه به همراه خود داشتند. همان یک ورقه که شامل گفته های خوب و مثبت در باره آنها بود، باعث شد تا آنها شخصیت سازنده و مثبتی پیدا کنند که تأثیر آن تا آخر عمر برایشان، باقی بماند.
بله، از هر کاری می توان انتقاد کرد. ولی در عین حال، همان کار، جنبه های مثبتی هم می تواند داشته باشد.
بسیاری از ما عادت نداریم که کارهای خوب دیگران را ببینیم و از آنها تعریف کنیم. انگار با تعریف و تشویق دیگران، مقداری از شخصیت ما کم می شود! همه ما که تشنه “محبت” هستیم. پس، چرا همین “محبت” ساده و بی هزینه را از دیگران، دریغ می کنیم؟ آیا نمی توان از همان اول، ما محبت را شروع کنیم؟ و آیا نمی شود از اینکه خود ما، با محبت و مهربان باشیم، لذت ببریم؟
محبت، یخ ها را آب می کند، کینه ها را از بین می برد و گل دوستی را در دل ها می کارد. محبت اکسیر جوانی است.
پاینده و پویا باشید