همه ما خوب می دانیم که تحولات زیادی در دنیا بوجود آمده است. در حقیقت به هیچ عنوان نمیتوان دنیای کنونی را با دنیای زمان کودکی مان مقایسه کنیم. همه معیارها، باورها، همه شهرها و ساختمانها و جاده ها و به طور کلی، همه طبیعت، تغییر فراوانی کرده است.
چه شغل ها که به خاطر تغییر زمان و با به وجود آمدن تکنولوژی های مختلف، از بین رفته اند!
دیگر در دنیای مدرن، ماشین تایپ جایی ندارد و چاپ سربی چاپخانه ها به تاریخ پیوسته اند. اینک، همه چیز به طرف کامپیوتری شدن، پیش می رود. دیگر کسی برای عزیزانش نامه نمی نویسد و مصرف تمبر هم بسیار کم شده است. میزان چاپ انواع کتاب، به پایینترین درجه خود رسیده و اگر هم چاپی در کار باشد، تیراژ آن به بیشتر از چند صد تا نخواهد رسید.
همین دو سال پیش، ویروس کرونا باعث شد تا حدود ده نشریه در شهر تورنتو، تعطیل شود که بخاطرهمین مورد، همکاران خوبمان را خانه نشین کرد.
در بسیاری از شهرها، کتابفروشی ها بسته شده اند و کتابخانه ها که زمانی رونق فراوانی داشتند، اکنون با کمبود خواننده روبرو هستند.
فرهنگ و ادبیات نوشتاری ما، با مشکل بسیار جدی روبرو است. اینک، چگونه می توان فرهنگ و ادبیات نوشتاری را که بخشی از هویت ملی ماست، نجات داد؟ خوشحالیم که هنوز نسل کتاب خوان و مجله خوان کنونی، تا به آن اندازه حضور دارند که ما هم به خاطر این چند هزار نفر، بتوانیم همچنان در خدمت جامعه باشیم.
بعضی از خوانندگان به من می گویند که چرا بعضی از سرمقاله های خوبتان را به صورت کتاب چاپ نمی کنید؟ معمولاً جواب من به این عده از دوستان، این است که خریدار کتاب بسیار کم است و من هم مانند کسانی خواهم شد که وقتی کتابشان چاپ شد، آنها را به طور رایگان به دوستانشان هدیه می دهند.
اکنون روی سخنم با خوانندگانی است که دنیا را باری به هر جهت گرفته اند و به اصطلاح، بیخیالی طی می کنند.
متاسفانه بسیاری از ما در کارهای فرهنگی، خودجوش نیستیم تا بطور طبیعی، احساس وظیفه کنیم که مثلاً باید از کتابفروشی های شهر حمایت کرد.
نمی دانم که تا چه اندازه می توانیم نسبت به فرهنگ و ادبیات نوشتاری خودمان، بی توجه و بی تفاوت باشیم و اصلاً هیچ احساس مسئولیت نکنیم!
یکی از دوستان، به یک کتابفروشی رفت و چند کتاب خرید. مسئول کتابفروشی می خواست به او تخفیف بدهد. ولی دوستم در عوض، اصرار کرد که به هیچ عنوان تخفیف نمی خواهد، چون می دانست که خریدار کتاب، خیلی کم شده است و آنها باید از طرف مردم، حمایت بشوند.
در رابطه با بی تفاوتی، یکی از دوستان می گفت: انگار خاک مرده روی ما ریخته اند؛ هیچ کاری نمی کنیم، هیچ فکری هم نداریم تا دست به کارهای ابتکاری و نو بزنیم. این شهر، پر از امکانات و متخصص های گوناگون است اما هیچ کس هیچ قدمی بر نمی دارد. همه ما بیهوده منتظریم. در صورتی که هر یک از ما با همیاری هم می توانیم برگزار کننده نمایشگاه نقاشی، کنسرت های محلی و یا فستیوال هنرمندان داخلی و یا بسیاری از رویدادهای مختلف باشیم. ولی چرا آن همت لازمه را نداریم و چه بر سرمان آمده است که این چنین بی تفاوت شده ایم؟
این عمر، تکرار نخواهد شد تا بتوانیم جبران ناکرده هایمان را بکنیم و پشیمانی هم سودی نخواهد داشت.
باید تلاش کرد و خودجوش بود. با دیگران تماس بگیریم و با هماهنگی یکدیگر، کارهای موثری انجام دهیم. حرکت، نشانه زندگی است.
اگر از کتابی خوشمان می آید، آن را به دیگران هم معرفی کنید تا آنها هم آن کتاب را بخرند. اگر از مجله شهرما و یا هر نشریه دیگر خوشتان می آید، آن را به دیگران هم معرفی کنید.
تصمیم با شماست، آیا باز هم دوست دارید بی تفاوتی را همچنان ادامه دهید؟ آیا فرقی ندارد که هر هفته مجله شهرما به دستتان برسد و یا نرسد؟
بی تفاوتی، زمانی روی می دهد که وجدان آدمی خفته باشد. یک وجدان بیدار، نمی تواند بی تفاوت بماند.
ای که دستت می رسد، کاری بکن
پیش از آن، که از تو نیاید هیچ کار
پاینده و پویا باشید