مدتی است که ده ها هزار نفر از کارگران صنعت نفت، در اعتراض به بی عدالتی هایی که در حق آنها شده است. دست به اعتصاب زدهاند. دولت جمهوری اسلامی ایران که در همه کارها دخالت مستقیم و غیر مستقیم دارد، در همین رابطه، توپ را به زمین پیمانکاران انداخته است. همان پیمانکارانی که توسط خود رژیم به وجود آمده اند. پایه های این بی عدالتی، با خصوصی سازی صنایع دولتی ریخته شد تا آقازاده ها بدون هیچ سرمایه گذاری، درآمدهای آنچنانی داشته باشند.
داستان ملت ایران، مانند داستان قورباغه ای است که ناگهان به داخل یک دیگ آب جوش میاندازند و چون به او شوک وارد می شود، به یکباره، از داخل آب جوش به بیرون می جهد. ولی وقتی که همان قورباغه را در دیگ آب سردی می گذارند و کم کم زیر شعله اجاق را زیاد می کنند، می بینیم که آن قورباغه، به تدریج در آبی که گرم و گرم تر می شود، می پزد و از دیگ بیرون نمی جهد.
در طول بیش از ۴۰ سال، دوبار به طور اساسی شوک بزرگی به ملت ایران وارد شد که آنها را از خانه ها به کف خیابانها کشید:
یکبار در سال ۱۳۸۸ در انتخابات ریاست جمهوری بود که مردم گفتند: رای ما کو؟
چون متوجه شدند که میلیون ها رأی به حساب نیامده است.
نوبت دوم، ده سال بعد، در سال ۱۳9۸ بود که ناگهان، بهای بنزین سه برابر شد و مردم زحمتکش به خیابان ها آمدند و در اعتراض به آن بی عدالتی، بیش از ۱۵۰۰ نفر از آنها بی رحمانه، به دست تروریست های رژیم کشته شدند. پویا بختیاری و نوید افکاری از جمله قربانیان این اعتراض ها بودند.
اوایل انقلاب که قرار بود همه، با هر عقیده و مرامی که دارند، آزاد باشند، رژیم جمهوری اسلامی به سراغ چریکهای فدایی خلق رفت، ما اعتراض نکردیم، چون ما عضو آن سازمان نبودیم.
بعد به سراغ توده ای های کمونیست و مجاهدین خلق آمدند، بسیاری از ما گفتیم: با ما کاری ندارند، چون ما عضو آن سازمان ها نبودیم.
بعد حاکمان گفتند: زنان، باید حجاب داشته باشند. آنها باید چادر و مانتو بپوشند. اعتراض زنان هم بدون حمایت مردان، به جایی نرسید.
کم کم به سراغ بهائیان، یهودیان، زرتشتیان و سنی ها آمدند. بسیاری از ما گفتیم: که ما جزو آن گروه ها نیستیم، به ما مربوط نیست.
و بعد نوبت نویسندگان، وکلا، نخبگان و طرفداران حقوق بشر، محیط زیست و آزادیخواهان و غیره شد.
آنها دانشمندان، سرمایه داران، پزشکان و متخصصین و به طور کلی مغزها را از ایران فراری دادند.
این بزرگترین مهاجرت ایرانیان در طول تاریخ است که صدمه مستقیم آن متوجه کشور ایران است.
میلیاردها دلار خرج اماکن مذهبی خارج از ایران و همچنین خرج گروه های مذهبی تروریست خارجی شد که فقط آدم بکشند. اعتراض ملت هم به جایی نرسید.
تاریخ، تکرار مکررات است. بسیاری از ما، تاریخ را فراموش می کنیم و از آن درس عبرت نمی گیریم و نمی آموزیم.
اکنون نزدیک به صد هزار نفر از هموطنان رنج کشیده ما در حال اعتصاب هستند. اگر همه ما خود را جزو آنان بدانیم و برای یک درد مشترک با هم فریاد بزنیم، آن صدای رسا و بلند را، هر گوش کری، خواهد شنید.
در کشورهای دموکراتیک، هر وقت آزاد اندیشان و آزادیخواهان، یک بی عدالتی را در هر بخش از جامعه ببینند، آنها به عنوان اعضای جامعه، به درد آمده و بی قرار می شوند و دست به اعتصاب
می زنند. انگار که خود آنها، دارند آن بی عدالتی را تجربه می کنند. آنها خواهان اجرای عدالت هستند و میدانند که اگر خاموش بنشیند، حلقه فشار و زورگویی، روز به روز تنگ تر شده و در نهایت، به خود آنها هم خواهد رسید.
شعری از شاعر گرامی حمید مصدق:
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه كسی برخیزد؟
چه كسی با دشمن بستیزد؟
پاینده و پویا باشید