شوربختانه، ما ایرانیان در این دوره از تاریخ، گیر افتاده ایم که نه راه پیش داریم و نه راه پس. در هر صورت، باید با صبر و شکیبایی، از این دوره سیاه خرافات و جهل و نادانی عبور کنیم، آن هم با دادن تلفات سنگین و خونباری که کاملا بیهوده است و اگر زورگویان و زورمداران، درک و شعور لازم را داشتند، کار به کُشتن انسانها و انسانیت و آسیب زدن به کشور نمی کشید.
دیگر نباید به بی شعوران فرصت داد تا دوباره، جان بگیرند که تخم جهل و خرافات را در بین مزرعه بشری بریزند.
اگر ما انسانها، به پرستش و نیایش، نیاز پیدا کنیم، با عقل و خرد خودمان، دین و روشی را که از ما انسان بهتری بسازد، انتخاب می کنیم و هرگز به کسی که به زور، دین و روش خاصی را به ما تحمیل کند، نیازی نداریم. هیچ خدایی هم با ما کاری ندارد و ما را ملامت نخواهد کرد و از ما حساب و کتابی هم پس نخواهد گرفت.
می دانیم که این دوره سیاه و تاریک و این برهه حساس از تاریخ ایران هم می گذرد، ولی امیدواریم که بزودی، شاهد بازسازی و آبادی کشورمان هم باشیم.
سرانجام، پس از گذار از این دوره سیاه، روزی فرا خواهد رسید که صلح و آرامش در درون کشورمان برقرار شود و ایران عزیز در جایگاه حقیقی خود بر تارک جهان بدرخشد.
در همین رابطه، با دلنوشته زیبایی از دکتر زندی ( متخصص چشم در تهران) برخورد کردم که در زیر می خوانید:
آهای ی ی ی ی…. اونائی که بعد از ما میاین و دو مرتبه این خیابونا رو، پر زرق و برق و آسمونا رو، پاک و دل مردمو شاد و لبها رو خندون می بینین…
خواهشاً، از ما هم، یادی کنین…،
آهای خوش اقبالا، نوه نتیجه ها، ای کسائی که روزگارتون خط خطی نشده…
وقتی دوباره موسیقی، مقدّس شد و ویلن و کمونچه و تنبک هم گناه نبود، از ما هم یاد کنین….
آی نسلای بعدی… ایرانیای پنجاه سال دیگه…
وقتی دوباره ایرانمون با همه ی کشورها دوست و رفیق شد، یادی هم از ما بکنین…
آی بعد از مائی ها، خوش عاقبتا، پیشونی سفیدا…
وقتی تو خیابونا بجای پراید، ماشینای شیک و مدرن دیدین و فیلم های نامبر وان سینمائی رو همزمان با شصت هفتاد تا پایتخت مهم دنیا، روی پرده سینماهای تهرون و شهرستان ها دیدین، وقتی کنار خیابونا، میز و صندلی چیدن و پاتوق عاشقا بود و گوشه و کنار خیابونا تا سقف آسمون، نئون تبلیغاتی برندهای به روز دنیا رو دیدین … یه یادی هم بکنین از ما، نسلی که دائم تو هول و هراس بود و از فرداش مطمئن نبود ….
آی هموطنای چهل سالِ دیگه..
وقتی تحصیل کرده هامون رو کارخونه ها و پروژه ها و تولیدیا می قاپیدن و کارگر فنی، تاجِ سر بود و هیشکی میل مهاجرت نداشت و پشت در سفارتامون در خارج، صف تا صف ایستاده بودن تا ویزای توریستی ایران رو بگیرن و تخت جمشید و میدون نقش جهان و جاهای دیدنی ایران غلغله بود، یادی از ما وامونده های تاریخ بکنین
آی بچه های بچه هامون… آی نوه ها و نتیجه ها…
وقتی از نو ایران رو ساختین و وقتی منبعدش، همه خلق خدا رو به یک چشم دیدین و شیعه و سنی و یهودی و مسیحی و بهائی و بودائی و بی دین و … هیچ فرقی با هم نداشتن و عیسی به دین خود بود و موسی به دین خود و مسجد و میخونه و کلیسا و کنیسه هر کدوم، مشتری های خودشون رو داشت و هر کسی، سرش تو کار خودش بود و فضولی موقوف بود… یه قلقلکی هم به حافظه تاریخی تون بدین و از ما نسل سوخته و ویرون و هاج و واج هم، یادی بکنین.
خوانندگان گرامی، نمی دانم تا چه اندازه با گفتار بالا موافق هستید یا نه، اما به گمان من، تفکر برانگیز است و امیدواریم که به گوش آنانی که باید، برسد.