در شبکههای اجتماعی و در اینترنت، در هر مورد و هر موضوعی که شما بخواهید، میتوانید مطالب جالب و آموزندهای را بیابید.
یکی از آن مطالب که برایم جالب و چشمگیر بود، از سایت اندیشه ورزان ایران را انتخاب کردم که به علت جالب و یونیک بودنش، به عنوان سخن سردبیر در این شماره چاپ می کنیم:
مردی را تصور کنید که تازه به نوایی رسیده و در یک محله، خانه ای خریده است !
از فردای حضورش در محله، بجای تعامل با همسایگان و اهل محل، بنا بر ماهیت خود، هر روز زنگ در خانه همسایه ها را میزند و فرار میکند.
بعد از اینکه به عنوان مزاحم شناخته می شود، نه تنها درخواست همسایه ها را برای توقف مزاحمت نمی نپذیرد، بلکه پس از آن هم، از پشت بام منزلش، سنگ به سوی منزل همسایه ها و عابران محل پرتاب می کند !!
تا اهل محل تصمیم می گیرند به محض اینکه او از خانه خارج شود او را بگیرند و مجازاتش کنند اما او که دیگر از خانه خارج نمی شود و بجای عذرخواهی و جبران خسارت اهل محل و تغییر رفتار خود، برای ادامه سنگ پرانی هایش، فرش خانه و ظرف و ظروف آن را شبانه به مال خرها و سایر اشرار می فروشد و بجایش، قلوه سنگ برای ادامه سنگ پرانی هایش از آنها دریافت کند…
و پس از فروش تمام اشیای قیمتی خانه اش، باز برای ادامه همان رفتارها، شروع به کندن آجرهای خانه اش می کند و آنها را نیز به سوی دیگران پرت می کند و…
تا اینکه خانه خود او هم، تبدیل به ویرانه ای غیر قابل سکونت می شود.
اینک همسایه ها اگر از روی ترحم و بزرگواری او را نکشند، او آواره خیابان ها خواهد شد و تنها هدفش هم زنده ماندن است و بس.
او هر روز رجز می خواند که دیدید هنوز من زنده ام!
بله، جامعه و حکومتی که در نحوه تعامل خود با اطرافیانش، چنان زننده رفتار کرده است که دیگر کسی حضورش را در جمع خود بر نتافته و طردش می کنند، سرانجام زنده ماندن، تنها افتخار او می شود و پس از چند سال، تبدیل به همان انسان ژولیده مو و کثیف و بی رمقی می شود که در گوشه پیاده رو و خیابان به امید اعانه رهگذران، منتظر پایان روزهای زندگی خود مانده است !
و با از دست دادن مشاعرش، هذیان گویی های نامفهوم نیز پس از چندی، جزو کاراکتر شخصیتی این چنینی او می شود و گاهی هم با نشستن روی یک پیت حلبی، خود را بر تخت پادشاهی تصور می کند یا بر سکوی قهرمانی المپیک و موجب مَضحَکه رهگذران!
به نظر شما حکومت ایران، چقدر با چنین سرنوشتی فاصله دارد!؟!
اما اگر می خواهید سرنوشت مرد ژولیده کنار پیاده رو، گریبان شما را نگیرد باید خودتان دست به کار شوید!
همین امروز
پی نوشت:
از ۴۴ سال پیش، نخبگان و متخصصین ایرانی، همچنان از کشور خارج می شوند و به تازگی هم نوبت به کادر درمانی رسیده است که به مرور، دارند کشور فلک زده ایران را ترک میکنند.
این رژیم منحوس و حکومت دیکتاتوری که برای حفظ بقای خویش، تن به هر خفت و خواری داده و کشور ایران را به پستترین و پایینترین موقعیت خود در جهان رسانده است، به هیچ عنوان دست از قدرت مطلقه خود بر نمی دارد و تنها راه رهایی، همانا به زور خارج کردن این مهمان ناخواسته و پررو است.
آیا شما هرگز در دورترین نقطه ذهنتان تصور می کنید که این رژیم، معجزهوار ایران را حتی به زمان قبل از انقلاب برگرداند؟
می دانم که جواب همه شما، منفی و به هیچ عنوان است.
پس، آیا به دور از انسانیت، وطن پرستی و نوع دوستی نیست که در برابر این رژیم بیرحم که جوانان ما را بیمحابا میکشد، اقتصاد ما را هر روز، بدتر از روز قبل میکند، همچنان ساکت و منفعل بود؟
حکومتی که خودش همه جوره در ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، به بنبست برخورده ولی باز دست از جاه طلبی و زورگویی برنمیدارد و با سماجت تمام می خواهد که با همه بی کفایتی هایش، کشور باستانی ایران را تا مرز نابودی کامل بکشاند.
همه ایرانیان داخل و خارج از کشور برای سالگرد مهسا امینی آماده میشوند تا موجبات سرنگونی رژیم سیاه جمهوری اسلامی را فراهم کنند.
به امید آزادی و آبادی ایران