شاهنامه ی خالقی: تصحیحی بی نقص، یا نسخه ای پر اشتباه!؟
نخستین بخش از سری مقالات ِ
شاهنامه در خطر است!
خواننده ی گرامی، مقاله ای که می خوانید، تلاشی است در راستای شناسایی مواردی که در شاهنامه ی ویرایش/تصحیح جلال خالقی مطلق، شایسته ی توجه کارشناسانه و تصحیح فوری هستند، و نیز کوششی در راستای هموار کردن راه برای ویرایشی درست تر.
چنان که در متن خواهید خواند، شاهنامه ی خالقی، که دسترنج سه دهه تلاش این مرد وارسته، پژوهنده، و عاشق ادبیات و فرهنگ ایران است، از ارزش های پژوهشی بسیاری برخوردار می باشد. ویرایش خالقی، در کنار ویرایش های دیگر شاهنامه، برای رسیدن به ویرایشی درست تر، قابل استفاده و سودمند است، به شرطی که در خواندن آن، از نگاه و روش کارشناسانه و انتقادی، بهره گیری شود. خود خالقی نیز در پیشگفتار تصحیح اش آورده: “گمان [می کنم] توانسته باشم زمینه استواری برای پژوهش متن شاهنامه آماده سازم. امیدوارم که منقّدان، بیت بیت این پیرایش را با سختگیری و باریک بینی و موشکافی و کارشناسی، بی غرضانه بررسی کنند و نظریات خود را منتشر سازند.” (شاهنامه ی خالقی. ج 11، ص 18)
ابیات پرسش برانگیزی که از شاهنامه ی خالقی بررسی خواهیم کرد، شاید در نگاه اول، کوچک و قابل چشم پوشی به نظر رسند. ولی، چنان که خالقی، شُکوهِ شاهنامه را به شکوهِ یک جنگل بزرگ تشبیه کرده [1]، پس، ابیات نادرستی که در ویرایش های شاهنامه آمده اند، همچون چیزهای از روی بی توجهی رها شده درون جنگل که می توانند زیبایی آن را کاهش دهند، می توانند زبان فردوسی در شاهنامه را آشفته و نادرست جلوه دهند. پس، با یاری پژوهشگران، نباید بگذاریم شاهنامه، که توانمندترین مرجع و قله ی زبان پارسی شناخته شده و قدرت و ضعف یک نوشتار و گفتار پارسی باید در مقایسه با آن مشخص شود، با بی توجهی ویرایشگران و پژوهشگران، مغشوش شده و از زیبایی، استواری و شکوه آن کاسته شود. برخلاف نسخه ها و ویرایش های کنونی، سخن فردوسی در نسخه هایی از شاهنامه که، دور از دستکاری های افزایندگان و اشتباهات نسخه نویسان، در دسترس شاعران بزرگ قرار داشته، چنان توانمند و باشکوه بوده که شاعر بزرگ پارسی، ابن یمین فریومدی، درباره ی شاهنامه سروده است:
سکه ای کاندر سخن، فردوسی توسی نشاند
کافرم گر هیچ کس از جمله ی فُرسی* نشاند
اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
او دگربارش به بالا برد و بر کرسی نشاند[!]
* جمله ی فُرسی: همه ی فارسی زبانان/ایرانیان
همچنین شاعر بزرگ دیگر، امامی هروی، درباره ی شاهنامه و فردوسی چنین سروده است:
در خواب، شب دوشین، من با شعرا گفتم:
کای یکسره معنی تان، با لفظ، به هم-درسی
شاعر ز شما بهتر، شعر آن ِ که نیکوتر
از طایفه ی تازی، وز انجمن فَرسی؟
آواز برآوردند، یک رویه به من گفتند:
فردوسی و شهنامه، شهنامه و فردَوسی[!]
و در نهایت، انوری، شاعر بزرگ دیگر، سخن را درباره ی فردوسی تمام کرده است:
آفرین بر روان فردوسی
آن همایون نژاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند بود و ما بنده[!]
باشد که نگذاریم چهره ی راستین شاهنامه، این قله ی درخشان زبان پارسی، زیر هوای آلوده ی بی توجهی و ابرها ی سیاه سهل انگاری، پنهان شود!!
از زمانی که شاهنامه ی تصحیح جلال خالقی مطلق منتشر شد، واکنشهای گوناگونی به آن ابراز شده است. تا جایی که من کتاب ها و مجلات را ورق زده و اینترنت را جستجو کرده ام، بیشتر واکنش ها، ستایش و سپاس و آفرین بوده از سوی پژوهشگرانی همچون: ژاله آموزگار، منصور رستگار فسایی، ایرج افشار، جلیل دوستخواه، و ابوالفضل خطیبی (که از قضا در ویرایش جلد هفتم شاهنامه ی خالقی نیز دستی داشته است). از میان پژوهشگرانی که کوشیده اند اشتباهات شاهنامه ی خالقی را نیز گوشزد کنند، می توان به فریدون جنیدی، سجاد آیدنلو، بهرام مشیری، مصطفی موسوی، و میلاد چشمی اشاره کرد. از میان اینها، بهرام مشیری، نوشتاری 29 صفحه ای در انتقاد از شاهنامه ی خالقی دارد به نام “شاهنامه ی تصحیح خالقی” که پی دی اف آن در اینترنت موجود است.
به هر روی، نکتهای که بیشتر پژوهشگران درباره ی آن همرای و همسو هستند، این است که شاهنامه ی خالقی، با همه ی فرازها و فرودهایش، به دلایل گوناگونی، از جمله به دلایل زیر بسیار سودمند و شایسته ی توجه است:
١. بهرهگیری شاهنامه ی خالقی، برای نخستین بار از دستنویس کهن فلورانس که در سال ۶١۴ هجری نوشته شده و تاکنون کهن ترین دستنویسی است که پیدا شده، هرچند دستنویس فلورانس نیز حدود 200 سال پس از دستنویس خود فردوسی، که حوالی سال 400 هجری به پایان رسید، نوشته شده است. همچنین دستنویس فلورانس، از پادشاهی لهراسپ به بعد، یعنی حدود نیمی از شاهنامه را ندارد.
٢. آورده شدن بیشتر نگارش های گوناگون واژه ها و ابیات از نسخههای دیگر در پانویس که به خواننده امکان می دهد نگارش های گوناگون واژه ها و ابیات را ببینند و آن ها را با هم مقایسه کنند.
۳. وجود یادداشت های خالقی، در جلدهای پایانی ۹ و ۱۰ و ۱۱ در نسخه ی ۱۲ جلدی شاهنامه ی خالقی.
۴. اِعراب گذاری واژه های دشوار و فاصله گذاری میان واژه ها برای خوانده شدن آسان تر توسط خواننده.
۵. ترجیح ضبط کهن تر یا دشوارتر یک واژه، برای گنجاندن در متن.
۶. نوشتن ضبطی از واژه ها و ابیات در متن بر پایه ی اینکه، هر چه آن گونه ی نوشتاری از واژه یا بیت، در دستنویس های گوناگون بیشتر آمده باشد، درست تر می نماید.
٧. تلاش هر چند ناکامل برای بهرهگیری از روش تصحیح انتقادی.
8. داشتن واژه نامه ای کوچک از شاهنامه در جلد 11.
9. داشتن بیت-یاب در جلد 12.
10. سودمند بودن برای بهره گیری توسط کارشناسان شاهنامه پژوه.
ویژگی های مذکور، شاهنامه ی خالقی را در میان ویرایش هایی از شاهنامه قرار می دهد که در میان کتاب های مورد استفاده ی یک پژوهشگر و ویرایشگر شاهنامه باید باشد. حتی شاهنامه شناسی مانند فریدون جنیدی نیز، با تفاوت های زیادی که در روش ویرایش با خالقی دارد، در ویرایش خود از شاهنامه، از ویرایش خالقی بهره برده است. لازم به ذکر است که جنیدی، در کنار ویرایش خالقی، به جای دستنویس فلورانس، شاهنامه ی کهن و بدون تاریخ سپاهان را بنیان ویرایش خود نهاده و نیز از ترجمه ی عربی شاهنامه توسط بُنداری، گزارش های اوستایی، نوشته ها و خدای-نامه های پهلوی، و منابع دیگر، بهره برده که شرح مفصل آنها را در پیشگفتار ویرایش شاهنامه ی خود آورده است.
گذشته از همه ی اینها، شاهنامه ی خالقی، از مشکلاتی همچون موارد زیر نیز برخوردار است، که در مقالات آینده بیشتر به آنها بیشتر خواهیم پرداخت:
١. پیشگفتار به جای این که در جلد نخست بیاید، به میانه ی جلد یازدهم منتقل شده است. این باعث شده بسیاری از مردم، پیش از خواندن شاهنامه، پیشگفتار مهم ایشان را نتوانند بخوانند. به ویژه که بسیاری از مردم، متاسفانه از فایل های پی دی اف رایگان شاهنامه ی خالقی از روی اینترنت بهره می برند که هیچ یک حاوی پیشگفتار و یادداشت های خالقی نیستند. همین، موجب عدم آگاهی بیشتر خوانندگان از روش تصحیح و ویرایش خالقی و ناآگاه ماندن از اذعان خالقی به اشتباهات نسخه نویسان و مشکلات احتمالی ویرایش خودش شده و باعث شده تا مردم، به این فایل های پی دی اف، همچون متونی بی نقص و مقدس بنگرند! این مسئله، خطرات فرهنگی جدی یی را در زمینه ی شاهنامه خوانی و شاهنامه پژوهی پدید آورده که تقریبا هیچ کس، گام موثری برای مقابله با آنها برنداشته و این سلسله مقالات، جنبشی در راستای مقابله با همین خطرات هستند.
٢. یادداشت های مربوط به یک جلد، در پایان همان جلد نیامده است. برخلاف شاهنامه ی 9 جلدی ویرایش جلال الدین کزازی که در آنها یادداشت های هر جلد در پایان آن آورده شده، یا شاهنامه ی ویرایش جنیدی، که در آن، یادداشت های ابیات هر صفحه، در زیر همان صفحه، در پانویس آمده اند.
٣. بعضی از ابیات که در دستنویس های دیگری دیده می شوند، نه در متن و نه در پانویس شاهنامه ی خالقی، نوشته نشده اند. البته شمار این ابیات بسیار کم است.
۴. یادداشت های طولانی درباره ی بعضی از ابیات، در صورتی که معنی آن ها مشخص است و برای همین، توضیحات مفصل خالقی، گاهی بیش از اندازه می نمایند.
۵. عدم ارائه ی هرگونه توضیح و تفسیر برای بعضی از ابیات حتی با اینکه آن ابیات، برای خواننده ی غیر متخصص، و گاهی حتی برای خواننده ی متخصص، معنی روشنی ندارند. گاهی، در ابیات پیچیده یا نامأنوس، به نظر می رسد که خود خالقی معنایی را از بیت دریافته، ولی معنی بیت، دلایل پژوهشگرانه و تخصصی برای گنجاندن آن در متن، و مشکلات مربوط به آن را بیان نکرده است. کاری که خالقی درباره ی این گونه ابیات می توانست بکند این بود که آن ها را با حروف کج یا در پرانتز بنویسد تا خوانندگان بدانند که درستی آنها قطعی یا معنای آنها روشن نیست.
۶. در بسیاری از موارد، خالقی واژه ای را برای گنجاندن در متن برگزیده در حالیکه گزینه های دیگر از دستنویس های دیگر که در پانویس آورده، چه بسا بیشتر درست می نمایند. البته مطمئنا خالقی برای گزینش خود، توضیحات و توجیهاتی دارد که آنها را در پیشگفتار خود بیان کرده است. برای نمونه، در پیشگفتار خود نوشته که چند سَنجه (معیار، وزنه) ی بنیادی را برای برگزیدن واژه ای در متن و بردن گونه های موجود در دستنویس های دیگر به پانویس در نظر گرفته، همچون:
الف. کهن تر بودن یک دستنویس؛
ب. هر چه بیشتر در دستنویس های گوناگون آمده، درست تر می نماید؛
پ. واژه های کهن تر و دشوارتر درست تر می نمایند؛ و…
ولی مشکل بنیادی این است که در متن، حتی با گذاشتن یک علامت اختصاری، دقیقا روشن نکرده سنجه ی او برای گزینش یک واژه یا بیت مشخص، کدامیک از موارد متعددی است که در پیشگفتار آورده است.
٧. وجود خطاهایی که بعضی از آنها را پژوهشگرانی همچون: کَزّازی، جُنیدی، مشیری و دیگران یادآوری کرده اند. همچنین، در نشست های شاهنامه خوانی خود در بنیاد “راه سیمرغ،” دیده ام که گاهی نیز خطاهایی در ویرایش دیده میشود که حتی یک خواننده ی عام و غیر متخصص نیز با رجوع به ذوق ادبی و عقل سلیم خود می تواند آن ها را دریابد.
8. مناسب نبودن برای بهره گیری توسط خواننده ی غیرمتخصص؛ به ویژه که اشتباهات نوشتاری و عدم توضیحات کوتاه واژه ها و ابیات دشوار در پایین صفحات، خواننده ی غیرمتخصص را گیج کرده، و، چنان که خود دیده ام، گاهی نسبت به شاهنامه، دلزده هم می کند. اگر نسخه ای از شاهنامه ی خالقی، برای عموم منتشر شود که به جای نوشتارهای دستنویس های گوناگون در پایین صفحه، توضیحات کوتاهی درباره ی واژه ها و ابیات دشوار باشد، چه بسا که سودمندتر افتد. چون خواننده ی غیرمتخصص، معمولا، یا واژه های پرشمار و گوناگون پانویس ها را اصلا نمی خواند، یا اگر بخواند، دانش کافی برای بهره گیری از آنها را ندارد.
در نگاه نگارنده، یکی از مشکلات اساسی که در زمینه ی شاهنامه شناسی وجود داشته و دارد، این است که شاهنامه شناسان، تاکنون گرد هم نیامده اند تا یک کار بنیادین را انجام دهند؛ مانند کاری که در غرب و شرق، درباره ی کتاب های عهد عتیق و تورات، عهد جدید/انجیل، متون یونانی و هندی و غیره انجام شده است. کار بنیادی این است که به جای اینکه هر یک جداگانه یا با چند تن از همفکران خود به ویرایش شاهنامه دست بزنند، نخست، گرد هم آیند و پیش از هر چیز، تعیین و توافق کنند که ویژگی های یک ویرایش خوب شاهنامه چه باید باشد. سپس این ویژگی ها را به ترتیب اولویت، طبقه بندی کنند. در این حالت، وقتی کسی ویرایشی از شاهنامه را انجام می دهد، به ترتیب اولویت، باید این نکات را رعایت کند. در این صورت، اگر ویرایشی از شاهنامه، نکات اساسی، مثلا از یک تا ده، در لیست تهیه شده را رعایت نکرد یا در آن ها امتیاز کافی را نیاورد، ویرایشگر باید آن قدر بازنویسی کند تا اینکه، برای انتشار، به امتیاز مورد قبول توسط “انجمن شاهنامه شناسان” برسد. ولی تاکنون، ویرایشگران، همراه با چند تن از یاران همرای و هم نظر خود، و بی توجه به ویرایشگران دیگر، ویرایش خود از شاهنامه را منتشر کرده، و مردمان غیرمتخصص چاره ای نداشته اند جز نگریستن به این که ببینند این استاد یا آن استاد، کدام ویرایش را تایید و سفارش می کند، تا آن را تهیه کنند و بقیه ی ویرایش ها را نادرست بدانند. در این میان، شاهنامه ی خالقی، از نظر آوردن امتیاز لازم در موارد اساسی، که توسط شاهنامه شناسانی همچون جنیدی فهرست شده، بسته به اینکه کدام صفحات از ویرایش او را مورد بررسی قرار دهیم، گاهی امتیاز بسیار بالایی را می آورد، ولی گاهی متاسفانه امتیاز کمتری می آورد، که در سلسله مقالات بعدی به آنها خواهیم پرداخت.
برای آغاز این جنبش پژوهشی، دو بیت از شاهنامه ی خالقی، که چند روز پیش در یکی از نشست های شاهنامه خوانی مان، در خواندن داستان لهراسپ و گشتاسپ ایجاد پرسش کرد، را برگزیده ام تا در این مقاله، به عنوان نمونه هایی از خطاهای قابل بررسی در ویرایش خالقی، به آنها بپردازم. بیایید نخست، ببینیم در شاهنامه، کمی پیش از این دو بیت چه پیش آمده تا تصویر روشن تری از داستان داشته باشیم:
مِهان جهان، آفرین خواندند
وُرا شهریار ِ زمین خواندند
(شاید مصرع دوم این بوده:
وُرا شاه ِ ایران زمین خواندند،
چون لهراسپ، شهریار زمین نیست، بلکه تنها، شاهنشاه/شاهانشاه/شاه شاهان ایران زمین است و بس!)
ز هر مرز، هرکس که دانا بُدند
به پیمانش اندر توانا بُدند
ز هر کشوری، برگرفتند راه
برفتند پویان، به نزدیک شاه
ز دانش کشیدند هر شور و تلخ (!)**
ببودند با کام، چندی به «بلخ»
یکی شارسانی*** برآورد شاه
پر از برزن و کوی و بازارگاه
(شاهنامه ی خالقی. ج ۵، ص ۵، ابیات ٢۵، ٣٠ و ٣١)
** گونه ی کنونی این بیت، معنای روشنی ندارد و در دستنویس های گوناگون نیز آشفته است. دستنویس توپ قاپوسرای استانبول 2 این بیت را ندارد. با کنار هم نهادن دستنویس های گوناگون، شاید گونه ی درست بیت، این بوده باشد:
برایش کشیدند هر شور و تلخ (!)
ببودند با کام، چندی به «بلخ»
*** شارسان: شهرستان.
سپس می رسیم به بیت ۴١ که نخستین بیت مورد بررسی ما است:
چنان بُد که در «پارس»، یک روز، تخت
نهادند زیر گل افشان درخت
(همان. ج 5، ص 6، بیت 41)
وقتی من، با واژه ی «پارس» به عنوان تختگاه لهراسپ، در متن شاهنامه ی خالقی، برخورد کردم، بسیار شگفت زده شدم. گفتم غیرممکن است خالقی نداند که پایتخت لهراسپ در «بلخ» بوده، نه در «پارس»! نکته ی دوم که به ذهنم آمد، این بود: چنان که خالقی، در نخستین صفحه ی جلد 1 می گوید، علی بهرامیان این بیت ها در جلد پنجم را بازخوانی کرده؛ پس آیا او نیز متوجه این مشکل نشده و با خالقی، دنبال راه حل نگشته است؟ جالب تر اینکه هیچ توضیحی نیز در یادداشت های خالقی، درباره ی این بیت دیده نمی شود.
حال، اگر نگاهی به پانویس این بیت بیندازیم، می بینیم اگرچه در متن شاهنامه ی ویرایش خالقی و دستنویس لندن «پارس» آمده، ولی در دستنویس قاهره، «باغ» آمده است. اگر من به جای خالقی بودم، نخست از خود می پرسیدم که آیا پادشاهی لهراسپ، هیچگونه پیوندی با سرزمین «پارس» در جنوب ایران داشته است یا نه؟ طبق شاهنامه، سرزمین زیر فرمان لهراسپ، از سوی باختر تا مرز خزر بوده:
سوی باختر**** تا به مرز ِ خزر
همه گشت لهراسپ را سر به سر
(شاهنامه ی خالقی، ج ۴، ص ٨١، بیت ١٢٧٩. شاهنامه ی مسکو، ج ۵، دوازده رخ، ص ٢٨۴)
**** باختر در زبان پهلوی، اَپاختر گفته می شده و در شاهنامه، به معنی شمال است. هرچند امروزه ما باختر را به معنی غرب به کار می بریم!
افزون بر این، چنان که دیدیم، در خود ویرایش خالقی، حتی ١١ بیت پیش از بیتی که در آن «پارس» آمده، به تختگاه/پایتخت لهراسپ در «بلخ» اشاره شده است:
برایش کشیدند هر شور و تلخ
ببودند با کام، چندی به «بلخ»
پس، چرا خالقی به جای «باغ» یا «بلخ»، «پارس» را برگزیده؟ البته شاید به ذهن مان بیاید که لهراسپ، از «بلخ» به سوی «پارس» رفته و در آنجا، جشنی آراسته، چون او شاه ایران بوده و چنین چیزی کاملا عادی بوده است! ولی این با ساختار ملوک الطوایفی شاهنامه همخوانی ندارد. تا جایی که به یاد دارم هیچ پادشاهی، حتی کیخسرو بزرگ، شاه آرمانی شاهنامه، نیز به جز در پایتخت خود در آمل، در هیچ جای دیگری از ایران تخت بر پا نکرده و در قلمرو شاهی دیگر بر تخت ننشسته است. چون طبق ساختار ملوک الطوایفی، هر شاه، تختگاه/پایتخت خود را داشت، و تخت بر پا کردن در قلمرو ِ پادشاهی دیگر، دخالت در پادشاهی آن سرزمین و توهین به شاه و مردمان آن به شمار می آمد. ولی اگر بخواهیم با اصرار، تخت نهادن لهراسپ در «پارس» را یکی از استثناهای شاهنامه بدانیم، باز هم باید در نظر بگیریم که در جهان شاهنامه، سفر یک شاه از پایتخت به جایی دیگر، باید همراه با ابیاتی باشد مبنی بر این که شاه، به دلیلی تصمیم به سفر گرفت، پیکی را به مقصد فرستادند تا آمدن پادشاه را خبر دهد، بزرگان و پهلوانان برای رفتن آماده شدند، سپس حرکت کردند، و نیز اگر اتفاقاتی در راه پیش آمد بیان می شوند. سپس، آیین پیشواز از شاه، از سوی شاه یا پهلوانان میزبان، خواهد بود، که از صحنه های آشنا و زیبای شاهنامه است. ولی چون هیچ یک از اینها بیان نشده اند، احتمال سفر لهراسپ از «بلخ» به «پارس»، بسیار ناممکن می نماید. چنین پرش مکانی، بیشتر به یک برش (کات) ِ سینمایی امروزی شبیه است که در هنر امروز می تواند پذیرفتنی باشد. ولی چون: الف) هیچ یک از عناصر مذکور مربوط به سفر، که از ویژگی های شاهنامه است، در آن رعایت نشده؛ ب) چنین تغییر مکان ناگهانی، سابقه و نمونه ای مشخص در شاهنامه ندارد؛ پ) پس از حضور احتمالی لهراسپ در «پارس»، پیشوازی از او در کار نیست(!)؛ و ت) از بازگشت لهراسپ به «بلخ» نیز گزارشی نیامده، پس، نگارش بیت مربوط به بر تخت نشستن لهراسپ در «پارس» در ویرایش خالقی، نادرست به نظر می رسد.
بیت مورد نظر در شاهنامه ی کزازی نیز به همان شکل آمده که در ویرایش خالقی است، یعنی داستان در «پارس» می گذرد، و کزازی نیز در یادداشت هایش، هیچ گونه توضیحی برای توجیه تخت نهادن و جشن لهراسپ در «پارس» نداده است. ظاهرا خالقی و کزازی هر دو، چنین پرشی از «بلخ» به «پارس» را کاملا عادی دانسته اند که حتی از اشاره به تضاد آن با «بلخ»، که پایتخت لهراسپ است، و 11 بیت قبل تر در همین داستان به آن اشاره شده، خودداری کرده اند!
از میان ویرایشگرانی که برای این مقاله از ویرایش شان بهره برده ام، تنها جنیدی است که نوشته: “پایتخت لهراسپ در «بلخ» بود و در همان شهر نیز به دست هیونان کشته شد، و از وی در هیچ نوشته ی باستانی در «پارس»، نشانی نداریم.” (شاهنامه ی جنیدی. ج ٣، ص ٣٢١)
نکته دیگری که از نظر نسخه نویسی می تواند مورد بررسی قرار گیرد، خطاطی واژه ی «باغ» است. نگارنده ی نوشتاری که می خوانید، چهار خط نستعلیق، شکسته نستعلیق، ثلث و نسخ را می نویسد. این خط ها یاریگر او در خواندن دستنویس های خطی شاهنامه و دستنویس های خطی دیگر نیز هستند. شما خودتان، اگر واژه ی «باغ» را، به ویژه به خط نسخ، که خط نسخه ی فلورانس و نیز خط داستان لهراسپ در نسخه ی لندن است، بنویسید و حرف غین کمی به الف بچسبد این واژه می تواند «بلخ» نیز خوانده شود. پس احتمال دارد که در دستنویس های نزدیک تر به فردوسی، و نیز در دستنویس اساس که نسخه نویس دستنویس لندن از آن بهره برده، به جای «باغ» یا «پارس»، واژه ی «بلخ» بوده باشد و یک نسخه نویس قدیمی تر، به اشتباه آن را «باغ» خوانده باشد. یک نسخه شناس، مصحح و ویرایشگر متخصص و بادقت، بلافاصله متوجه این مسئله می شود و می تواند از اعتبار کارشناسی خود بهره گیرد و واژه ی «بلخ» را در متن قرار دهد و واژه های «باغ» و «پارس» را در پانویس ذکر کرده و توضیحی نیز در یادداشت هایش بدهد. به هر روی، بررسی بالا، این بیت مهم را در میان نمونه هایی قرار می دهد که دلالت می کنند بر اینکه تصحیح خالقی، نیاز به تصحیحی دوباره، و هر چه زودتر بهتر، دارد.
اکنون بیایید به دومین بیت مورد بررسی مان بپردازیم. درست چند بیت پس از ابیات مذکور، وقتی گشتاسپ به روم می رود و در یکی از ماجراجویی های پهلوانی خود، یک گرگ اژدهامانند را می کشد، پس از ابیات مربوط به کشتن گرگ، بیتی آمده:
بیامد به پیش خداوندِ دَد(!)
خداوندِ پُر دانش و نیک و بد(!)
(شاهنامه ی خالقی. ص 31، بیت 410)
این بیت، دست کم سه مشکل بنیادی دارد:
1. مشکل اول این است که تقریباً همه ی ترکیبات ادبی شاهنامه که در آنها نام خداوند برده شده، همچون «خداوند خورشید و ماه» یا «خداوند گردان سپهر»، در جاهای دیگر شاهنامه هم تکرار شدهاند. ولی در هیچ جای شاهنامه، ترکیب «خداوندِ دَد» وجود ندارد. راستش، من در نوشته های دیگر ادب پارسی نیز با چنین ترکیبی روبرو نشده ام؛ اگر کسی دیده است، لطفا مرا نیز آگاه نماید.
2. مشکل دوم این بیت این است که «خداوندِ دَد» معنای دیگری نیز می دهد، یعنی خداوند وحشی، یا خداوند ِ ددمنش! جنیدی، بلافاصله متوجه این مشکل شده، این بیت را افزوده دانسته و در پانویس نوشته: “تاکنون هیچ کس در همه ی جهان، از خداوند با پاژنام [عنوان] «خداوندِ دَد» یاد نکرده، و این سخن یکی از زشت ترین ریشخندهای افزایندگان است به یادگار نیاکان [ما]” (شاهنامه ی جنیدی. ج 3، ص 344). منظور جنیدی این است که «خداوندِ دَد» یعنی خداوند ددمنش و وحشی، و بنابراین، نگارش این بیت در شاهنامه ی خالقی، نادرست است.
3. مشکل سوم بیت مورد بررسی، در مصرع دوم ِ آن است:
… خداوند ِ پُر دانش و نیک و بد!
شما از هر پارسی زبانی بپرسید که این مصرع چه معنایی میدهد، یا به شما خواهد گفت که معنی آن را نمی داند، یا آنکه معنی اش این است: خداوندی که پر دانش است و هم نیک و هم بد است! آیا نباید پرسید چگونه فردوسی می توانسته چنین سخنی بگوید و چرا چنین مصرعی باید به این گونه در متن بیاید؟ به ویژه، خود خالقی در پانویس آورده که در دستنویسی دیگر، این مصرع به گونه ی زیر نوشته شده، که اتفاقا معنی درست تری نیز می دهد، ولی متاسفانه خالقی در متن نیاورده:
… خداوند دانندۀ نیک و بد
(یعنی خداوندی که نیک و بد را تشخیص می دهد.)
درباره ی این مصرع، جنیدی پرسیده: “خداوند ِ بد [در مصرع دوم] را چه گزارش است!؟” (شاهنامه ی جنیدی. ج 3، ص 344). منظور جنیدی این است که نمی توانیم طبق مصرع دوم، خدا را «خداوند نیک و بد» بنامیم، چون در این صورت، هم خدای نیک است و هم خدای بد! در حالی که طبق یزدان شناسی زمان فردوسی، خداوند، فقط خدای خوبی و مهر و دانش و داد و راستی شناخته می شده، نه خدای بدی و کین و بی دانشی و بیداد و دروغ! فقط شماری از زروانیان و مهرپرستان به دوگانه بودن خدا یا دوگانگی نیروهای حاکم بر جهان، باور داشتند که شرح آن، نیاز به چندین مقاله و کتاب دارد. باورهای این زروانیان و مهرپرستان، ردپاهایی در شاهنامه نهاده، ولی این که در داستان گشتاسپ، خداوند، خدای نیک و بد خوانده شده باشد، از خرد دور می نماید، به ویژه که خود مصرع، به درستی نگارش نشده و صفت «پردانش» پیش از «نیک و بد» آمده و انگار که خداوند، هم پُر دانش است و هم نیک و هم بد است! برای آگاهی خوانندگان، شماری از باورهای زروانی و مهرپرستی در شاهنامه را در پیوست این مقاله می آورم.
حال، اگر پافشاری کنیم که کل این بیت، در اصل شاهنامه هم بوده و باید در متن تصحیح شاهنامه بگنجد، پس باید ببینیم که چگونه می تواند بازنویسی و ویرایش شود. یک راه ممکن، این است که بنویسیم:
بیامد به پیش خداوند، رَد/…
یعنی گشتاسپ که یکی از رَدان و بزرگان و دانایان و پهلوانان بود، پس از آن که گرگ را کشت، به گوشهای رفت تا با خداوند نیایش کند. رَد در شاهنامه، هم پاژنام و صفتی برای موبدان و بزرگان و دانایان است، هم پاژنامی برای پهلوانان و شاهزادگان:
بِدان کو به گاهِ سیاوخش ِ رَد
نیفگند یک روز بنیاد ِ بَد
(همان. ص 13، بیت 160)
و گونه ی دومی که می توانیم مصرع نخست را ویرایش کنیم، این است:
بیامد به پیش خداوند ِ رَد / …
خداوند ِ رَد، یعنی خداوندی که سرور و بزرگ و دانا است. در متون اوستایی، رَد به عنوان صفتی برای اهورامزدا به کار رفته است. مری بویس، از نامدارترین اوستاشناسان، در برگردان اش از نیایش زرتشتی یَتااَهو/اهونور، واژه ی رَتو/رَد را، از صفات اهورامزدا دانسته:
”او، اهورامزدا، همانقدر رَتویی (سروری/رهبری) برگزیده است که داور اشهمند (راستکار) برگزیده (و ستودنی است). او، کارساز ِ کردارهای خوب زندگی است. پادشاهی، برای اهورامزداست (و) او شبان فرودستان (است).“ [2]
البته، شماری گویند که در این نیایش، صفت رَتو، برای زرتشت به کار برده شده و نه برای اهورامزدا و نیایش یَتا اَهو/اَهونَوَر را اینگونه ترجمه می کنند:
“همچنان كه اَهو (مزدا) برگزيده است، رَتو (رَد و سرور روحانی، یعنی زرتشت) نيز [برگزیده] است.” [3]
به هر روی، “اَهومَند (در اوستا «اَهومَنت» به چم [معنی] ِ سرور و بزرگ،) صفتی است که چندین بار در اوستا – همراه با «رَتومند» – برای اهوره مزدا آمده و خود اهوره مزدا با صفت های اَهو و رَتو، ستوده شده است.” [4]
در پایان این بخش، بهتر است دو گونه ی ممکن برای نگارش بیت مورد نظر را بنویسیم تا خودتان داوری کنید که کدام، به چشم و گوش و خرد ما، درست تر می نمایند.
گونه ی احتمالا نادرست که در شاهنامه ی خالقی آمده:
بیامد به پیش خداوندِ دَد(!)
خداوند پردانش و نیک و بد(!)
گونه های احتمالا درست تر:
بیامد به پیش خداوند، رَد
خداوند ِ داننده ی نیک و بد
یا:
بیامد به پیش خداوند ِ رَد
خداوند ِ داننده ی نیک و بد
پس دیدیم که در فاصله ی چند صفحه، در آغاز داستان پادشاهی لهراسپ، نگارش های پرسش برانگیزی از ابیات در تصحیح خالقی دیده می شود. البته در جاهای دیگر شاهنامه ی خالقی، گاهی هر دو صفحه یک بار، چند خطای کوچک و بزرگ دیده میشود، یا در یک صفحه چند خطا وجود دارد، مانند ابیات ظاهرا پس و پیش شده ی آغاز داستان اَکوان دیو، که در مقاله های بعدی، یک به یک به آنها خواهیم پرداخت.
پیوست
شماری از باورهای زَروانیان و مهرپرستان در شاهنامه:
یک) باور به جمع اضداد نیکی و بدی در یک شاه، یا باور به دو بخت نیکی و بخت بدی،
منوچهر شاه:
همم دین و هم فَرّه ِ ایزدی است
همم بخت نیکی و بخت بدی است
(یا: “همم دست نیکی و دست بدی است.” همان. ج 1، ص 161، از پانویس بیت 9)
دو) ارج نهادن به پدیده های طبیعت و سوگند خوردن به آن ها:
بدو گفت سهراب کای خوب چهر
به تاج و به تخت و به ماه و به مهر
(سخن سهراب به گُردآفرید. همان. ج 2، ص 136، از پانویس بیت 11)
سه) باور به سرنوشت،
سهراب پیش از مرگ، به رستم:
ازین خویشتن، خَستن اکنون چه سود؟
چنین بود و این بودنی کار بود
(خَستن: زخمی کردن. بودنی: مقدر شده توسط سرنوشت. همان. ج 2، ص 187، بیت 881)
تا نوشتاری دیگر، شاد زیوید، دیر زیوید، تا زیوید به کامه زیوید.
(زیوید: زندگی کنید. دیر: دراز. تا زیوید: تا زمانی که زندگی می کنید. بِه کامه: کامروا)
آرش فرهادی
کارشناس ارشد ادبیات و هنر،
شاهنامه پژوه و شاهنامه خوان
از: بنیاد “راه سیمرغ”
[email protected]
پی نویس ها:
(1) «شاهنامه های دروغين». گفت و گوی مهدی خلجی با جلال خالقي مطلق،
https://www.youtube.com/watch?v=RVAr8aA6RLI
(2)Boyce, Mary. Zoroastrians:Ttheir Religious Beliefs and Practices. Psychology Press, 2001
(3) سودآور، ابوالعلاء. “بازسازی تاریخ ایران باستان از لا به لای اوستا و فهلویات،”
https://www.irannamag.com/
(4) “واژه های اوستایی و چم (معنی) آنها (6)”،
http://www.spectacle.blogfa.com/post/129
منابع:
فردوسی. شاهنامه. ویرایش فریدون جنیدی. نشر بلخ. تهران: 1387.
فردوسی. شاهنامه. ویرایش جلال خالقی مطلق. بیبلیوتکا پرسیکا. نیویورک: 1366.