با آمدن ویروس کرونا، نه تنها جهان از نظر اقتصادی و روابط اجتماعی، دچار تغییر و تحول فوق العاده ای گردید، بلکه از چندین جهت دیگر نیز موجب تغییرات اساسی در میان مردم جهان شد.
ویروس کرونا، درس های فوق العاده ارزشمندی را به همه آموخت که هیچ آموزگاری قدرت آموختن آنها را نداشت.
در قرون وسطا نیز چنین مرض مرگباری، اروپا را فرا گرفت که موجب شد تا اروپاییان متوجه شوند کلیساها نه تنها آنها را شفا نمی دهند، بلکه کشیشان نیز با همان مرض مرگ آفرین، کشته می شوند. به همین جهت، کشیشان را به کلیساها راندند و انقلابقرون وسطا به وقوع پیوست. از آن زمان به بعد، علم و هنر، تا اینجا سیر صعودی پیموده است.
نکته مهم اینجاست که آیا با شرایط موجود در ایران و آمدن ویروس کرونا به کشورمان و بی اثر شدن معجزه شفابخشی امامزاده هایی که در طول ۴۰ سال گذشته، تعدادشان ۱۰ برابر شده است، آیا در روش تفکر و اندیشه ملت ایران هم تغییراتی به وجود آمده است؟
من در شبکه های اجتماعی، به یک نوشته جالب برخورد کردم که در اینجا می آورم:
” جهان، در حل یک معما عاجز مانده است.
شهرداری تهران، در شهر نجف، درختان نخل می کارد.
وزارت مسکن ایران، در لبنان و فلسطین، شهرک می سازد.
وزارت صنایع ایران، در شهر کربلا، تأسیسات پتروشیمی می سازد.
با پول ایران، در شهرهای نجف و کربلا، بیمارستان فوق تخصصی ساخته می شود.
در شهر کربلا، بزرگترین هتل خاورمیانه ساخته می شود.
ساخت کارخانه سیمان در نجف، جهت خودکفایی عراقیها.
مردم فلسطین و جنوب لبنان، زیر پوشش سازمان تامین اجتماعی ایران، با حقوق ماهیانه قرار می گیرند.
مدیرعامل سازمان فضای سبز ایران، متعهد شد فضای سبز شهر نجف را به طور کامل، در مدت یک سال، به اتمام برساند.
ببینید، سفره انقلاب چقدر وسیع است! آن وقت، سهم ما،اقتصاد مقاومتی است. “
این در حالی است که دولت ایران، جهت تأمین کسر بودجه، از مردم تحت ظلم و فشار ایران تقاضای کمک دارد.
در اینجا نیز بار دیگر خاطرات احمد شاملو، شاعر معروف را می آورم:
” پس از پیروزی انقلاب ۵۷، بنا به دوستی و آشنایی که با ژان پل سارتر، نویسنده و فیلسوف نامدار فرانسوی داشتم و سرمست از سرنگونی رژیم گذشته بودم، نامهای به سارتر نوشتم:
جناب سارتر، شما از بابت پیروزی انقلاب، به ما تبریک نگفتید!
شاملو، در خاطرات خود چنین ادامه می دهد:
سارتر بزرگ، به من جوابی داد که تا سالهای سال، هنوز در مغز من زنگ می زند. او نوشت:
شما چگونه قیامی را که رهبران آن، روحانی و نتیجه آن، حاکمیت حکومت مذهبی و روحانیون گردیده را انقلاب می نامید؟ مگر نه اینکه انقلاب، دگرگونیِ رو به جلو است؟ شما، برگشت به قهقرا کردهاید، این انقلاب نیست!
سارتر ادامه می دهد:
شما در آینده، به ناچار، مجبور به انقلاب واقعی خواهید شد و آن رخدادی خواهد بود چون رنسانس اروپا، یعنی به زیر کشیدن مذهب از اریکه قدرت، که هیچ زبانی جز انقلاب، متاسفانه، آن را چاره ساز نیست.”
نمیدانم خواننده گرامی، آیا شما نیز در این برزخ زمانی، همچون من در دریای حیرت فرو رفته و همچون مسخ شده ها حیران و سرگردان در افکار خود غوطه ور هستید یا نه؟
جای تاسف است که انسانهائی که مزه قدرت را چشیده اند، دیگر با هیچ منطق و مرام انسانی، کاری ندارند. ای کاش اینچنین نمی بود.
به امید آگاهی و بیداری بیشتر تا گذر از رنسانس ایرانی.