از همان آغاز خلقت بشر، سرنوشت عالم انسانی، سرنوشتی خشن و بیرحمانه بود. برای جهان، مرگ طبیعی، کافی نبوده و نیست. جهان، دوست دارد انسانها را گروه گروه و فوج فوج از بین ببرد؛ زمانی قوم وحشی مغول و تاتار، از سرهای انسانها برج ساختند، یا در جنگ های جهانی، با بمب اتمی و ایجاد جنگ های کوچک و بزرگ، به وسیله انسانهای ناانسان و یا به وسیله خشم و قهر طبیعت، جان میلیون ها نفر را از بین برد.
چند سال پیش، موجی بنام سونامی، در دریا به ارتفاع ده متر، به سواحل چندین کشور حمله می کند و همچون هیولایی مرگ آفرین، همه چیز را به کام خود می کشد و می بلعد و دراین یورش، حدود 250 هزار نفر، قربانی می شوند.
توفانهای دریایی همچون کاترینا و ریتا، خانه ها را ویران کردند و هزاران نفر را از بین بردند.
زلزله بم به قدرت 6/7 ریشتر، بیش از 40 هزار نفر قربانی گرفت.
در طول تاریخ، امراض مختلفی همچون طاعون، وبا، سارسو حالا ویروس کرونا جان گروه گروه انسانها را گرفته و همچنان هم می گیرد. اکنون که برای بسیاری از امراض قدیمی، درمان پیدا شده است، امراض جدیدی مانند ایدز، سارس، کووید-19 و بیماری های ناشناخته دیگر، بجای آنها انجام وظیفه می کنند و انسانها را نابود می کنند.
در این میان، از بمب گذاری ها و عملیات انتحاری که در کشورهای آشوب زده جهان، اتفاق می افتد و به سهم خود،سبب از بین رفتن انسانها می شود، می گذریم.
خدا می داند که بعدها، نوبت به چه بلای دیگری برسد که به شکلی جدید، ظهور کند و جان انسانها تهدید نماید.
گویی جهان، وارد مرحله جدیدی از زندگی خود شده است. دیگر این جهان، آن جهان قدیمی نیست و به هیچ چیز آن نمی توان اطمینان کرد. دیگر هیچکس در هیچ جای این دنیای بزرگ، احساس امنیت نمی کند. همه، به سختی کار می کنند و به سختی زندگی، و همه با مشکلات فراوان، دست به گریبان هستند.
بیماری های روانی و افسردگی، روز به روز در جهان بیشتر می شود. در چین، هر سال حدود 300 هزار نفر خودکشی می کنند.
اگرچه ظاهرا، علم و دانش پیشرفت کرده است ولی هرچه تمدن بشری پیش می رود، کیفیت زندگی انسانها پسرفت میکند. مگر نه این است که پیشرفت علم، کیفیت زندگی انسانها را بهبود می بخشد! پس چرا با این همه علم و تکنولوژی،هنوز انسانها در حسرت و وحشت فراوان، زندگی می کنند. در حسرت زندگی نسبتا خوب گذشته و در وحشت ادامه زندگی در جهان برزخ کنونی.
آیا می توان گفت از نظر معنوی و اخلاقی پیشرفت کرده ایم؟! صدها سال، از زمان سعدی و حافظ و عطار و مولوی گذشته است، هزار سال از زمان بسیاری از فلاسفه ایران و دانشمندان و اندیشمندان ایران و جهان گذشته است؛ آیا ما هنوز فکر می کنیم که داریم عرفان و معنویات آنها را تکامل می بخشیم و پیشرفت می کنیم؟!
با پیشرفت زمان، انسانیت نیز کمرنگ و کمرنگ تر شده است، کلاهبرداری های بزرگ، جنایت های بی شمار، خیانتهای بی حد، دورویی ها و حقه بازی های بی شرمانه، جای مهربانی ها و انسانیت را گرفته است. در این روزگار، دیگر اعتماد و اطمینان نقش چندانی ندارد.
اما خواننده گرامی، با وجود همه این حرف ها نباید فراموش کنیم که انسان، به امید زنده است؛ من، هنوز امیدوارم که روزهای خوب در پیش است. لطفاً احتیاط را از دست ندهید و وظایف یک انسان مسئول را در قبال خود، خانواده تان و اجتماع بر عهده بگیرید تا بزودی از شر این بلای ویرانگر رها شویم.