خوانندگان گرامی، قبل از خواندن سرمقاله این هفته، از شما تقاضا دارم قبل از خواندن این مقاله، اول شبکههای اجتماعی را در صفحه ۴۵ این شماره مطالعه فرمائید و سپس این مقاله را بخوانید.
در این دو نوشته که یک دنیا بار غم و اندوه را بر دوش هر ایرانی اصیل و وطن پرست می گذارد، مرا بر آن داشت تا به نوعی، جوابیه ای برای آن بنویسم. اگرچه برای رساندن حق مطلب، نیاز به صفحات بیشتری است، اما سعی می کنم چکیده افکارم را در اینجا بگنجانم.
همیشه صحبت از فرهنگ غنی و با ارزش ایرانی است. اما کدام فرهنگ؟ فرهنگ قبل از اسلام و یا پس از آن؟
فرهنگ ایران قبل از اسلام، به نوشته تاریخ نگاران مشهور یونانی در مورد ایران، از جمله گزنفون و هرودوت، همه حاکی از ملتی شجاع، جوانمرد، مبتکر و باهوش در زمینههای مختلف بود. در گاهشمار ایران به تأیید مورخان، حتی یک روزه سوگواری هم ثبت نشده است. ملت ایران، با فرهنگ غنی خود همراه با جشن های همه ماهه و همه ساله اش ، ملت شاد و زنده دلی بود. اما پس از هجوم وحشیانه تازیان، یک فرهنگ متعالی و پیشرفته آن زمان، فرهنگ ایرانی کم کم با زور سر نیزه و شمشیر، تغییر شکل داد و در نهایت تبدیل شد به یک فرهنگ غم و اندوه.
در طول ۱۴۰۰ سال، ایرانی ها نتوانستند آنگونه که میاندیشیدند، عمل کنند. آنها از ترس جانشان در مقابل خرافات، نتوانستند اندیشه های خود را به صورت آشکار بیان کنند و از ترس شمشیر تیز تازیان و مشتی خائن، همواره زبان در کام خویش نگه داشتند و اگر هم گله ای بود، آن را به صورت کنایه و اشاره، در اشعارشان می آوردند.
هیچ ملتی در جهان، به اندازه ایرانیان، دارای این همه شعر و شاعر نیست. اکثر شعرای ایرانی، با استعاره و کنایه، از ظلم و ستم ها نالیده و اعتراض کرده اند. حافظ و سعدی و خیام و بسیاری دیگر از ادیبان، سعی کردند تا با اشعارشان، به دیگران آگاهی دهند. اما شغل جدید دین فروشی که با قدرتمداری همراه بود، برای حفظ موضع قدرت خود، با نگاه تیزبینشان، مراقب بزرگان و دانشمندان ادب و فرهنگ ایرانی بودند.
محمد زکریای رازی، دانشمند و کاشف بزرگ ایرانی، در یکی از رساله هایش، این هجوم فرهنگی را علنی و آشکارا مردود شمرد ولی مزدوران حاکمان جبار، او را شکنجه دادند و با رساله اش، آنقدر بر سر او کوفتند که آن مرد بزرگ، دچار کوری شد.
نمی دانم که اگر تازیان به ایران نمی تاختند و فرهنگ ایرانی را با بی رحمی از بین نمی بردند و کتاب هایش را نمی سوزاندند و اگر دانشمندان ایرانی، در قید و بندهای دین گرفتار نبودند، ایران کنونی در چه جایگاهی از علم و فرهنگ و تمدن قرار داشت!
فرهنگ کنونی ایران، فرهنگ اصیل ایرانی نیست. اگر در فرهنگ امروزی ایرانی، خشونتی هست، اگر در چهره و در دلشان، غم و اندوه و بی عدالتی وجود دارد، همه به دست بیگانه، طی قرن ها در فرهنگ ایرانی، تزریق شده است. قرن هاست که ایرانی فرصت بازیابی به فرهنگ اصیل خود را نداشته است. به قول آن هنرمند ایرانی، اگر عده ای از ایرانیان، نسبت به غم سایر هموطنان خود، تا حدودی بی تفاوت شده اند، نباید آن را به حساب فرهنگ اصیل ایرانی گذاشت. بلکه باید آن را به حساب فرهنگ به زور تحمیل شده یک مشت ملت وحشی گذاشت که برای تاراج ثروت ایرانیان و گرفتن غنائم ارزنده، به این سرزمین اهورایی حمله ور شدند و اگر ایرانیان، نجیب نبودند و اگر ایرانیان مانند خود آنها، بی فرهنگ و وحشی بودند، هرگز امکان غلبه بیگانگان بر ایران، وجود نمی داشت. اکنون، ایران همچون ققنوسی منتظر است تا در یک فرصتی طلایی، از خاکستر خویش برخیزد و فرهنگ اصیل فراموش شده خود را بازبیابد و از این گروگان گرفته شده ۱۴۰۰ ساله رها شود.
زندگی و آموزه های کوروش بزرگ، اولین پرچمدار منشور آزادی بشر در جهان، رهنمون فرهنگ اصیل ایران جدید خواهد شد و یک بار دیگر، امپراتوری فرهنگی ایران در جهان خواهد درخشید و ملتی بزرگ، با فرهنگ نوساخته و با کارهای انساندوستانه خود، سرمشق جهانیان خواهد شد. بار دیگر، ملت خسته ایران، همچون ملت های آلمان و ژاپن، سرزنده، به زندگی شاد خود که شایسته آن است، بازخواهد گشت.
حکومت جمهوری اسلامی ایران، کشور را از نظر اعتباری، به قهقرا و به قعر لیست سیاه در جهان فرو نشاند که این، نهایت سقوط یک ملت بزرگ است. اکنون، زمان بیداری است و ملت ایران چاره ای جز صعود از این سیاهچال تاریخی ندارد.
امروزه، میلیون ها ایرانی در داخل کشور با عدم مشارکت خود در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، به جهان ثابت کردند که دیگر از حکومت مذهبی خسته شده و از آن عبور کرده و فقط خواهان کشوری آزاد، آباد، با هر نوع افکار در چهارچوب حقوق بشر هستند.
ایرانی اصیل، دارای شرف و عزت نفس است و سرچشمه هر نوع لغزش فرهنگی، از جای دیگر است.
اگر از اسب افتاده ایم، از اصل نیفتاده ایم.
پاینده و پویا باشید