محمد اسماعیلی
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
کرونا ! کلمه نحسی که این روزها بیش از هر واژه دیگری، دهان به دهان می چرخد و ورد زبان ها شده است. بعضی ها آن را ویروس چینی، ویروس ووهان و کووید-19 می نامند، البته نام های جدی و طنز، سیاسی و اقتصادی و … دیگری نیز بر آن نهاده اند. اخیرا نام با مسمایی برایش یافته اند: ویروس حزب کمونیست چین! (CCP Virus)، که شاید تعبیر استعارگونه ای باشد از این مصیبتِ همه گیری که ناشناخته هایمان از آن، در حال حاضر،بسیار بیشتر از دانسته هایمان درباره آن است. چرا که فرهنگ حزبی تا آنجا که می شد، مخفی اش کرد تا جایی که سرانجام جهانی شد. به چه بهایی؟ برایش اصلا مهم نبود! گویا حفظ شکوه و بزرگی ساختگی اش، بیشتر اولویت داشت. آری، پدیده ای که حالا، ترسش پیش تر و بیش تر می کُشد تا خودش! موجودی ناشناخته که به سرعت، در این دهکده جهانی، به شهرت رسید. هر کس که «جدی» اش نگیرد، ولی او به طور خیلی جدی، یقه اش را می گیرد. موجودی تنها که به شدت اجتماعی است، بدون کارت دعوت، به هر جایی قدم می گذارد و بی سلام، دوست هر کسی می شود. هدیه ای نادیدنی که حتی نادانسته، تقدیم و البته ناخواسته، دریافت می شود. نه دهنده خوشحال است و نه گیرنده، هر دو بازنده. بله، طنز تلخی است.
بسیاری، کوشش می کنند تا اطلاعات دقیق تر و بیشتری در موردش بیابند. راه های پیشگیری، نحوه انتقال، روش های درمان و …. در حالیکه بعضی به اثرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن می پردازند، برخی آن را« سرباز الهی» می دانند؛ چرا که کارهایی در مدتی خیلی کوتاه، انجام داد که از عهده بسیاری از قدرتمندان و ثروتمندان جهانی برنمی آمد. موجودی که باعث یک «بست نشینی اجباری» برای همه جهانیان شد تا این بار نه برای اعتراض به دیگران، بلکه فرصتی برای تاملی عمیق در مورد خیلی از مسایلی که در طول زندگی، بدان ها نمی اندیشیدند. می گویند بیماری نیست، بیداری است! بنابراین بعضی ها، آن روی سکه خوب این میهمان ناخوانده را هم می بینند.
باورمندان مذهبی، آن را در اثر گناهان بشر می دانند و راه علاجش را دعا و استغاثه. مذاهب سنتی، اشاره می کنند که این مصیبت های همه گیر، قبلا هم با نام هایی دیگر، ولی با اثرات مشابه دنیا را به چالش کشیده است، هر چند که نمی توانند سند تجربی و علمی برای حرف هایشان ارائه دهند. البته پیشگویی هایی هم در این زمینه موجودند ولی در هاله ای از ابهام! در آن سو، افرادی که به علم باور دارند، معتقدند که آن موقع، بهداشت و پیشرفت های علمی ناچیز بشر و باور به خرافات، موجب ناکامی در مواجهه با آنها بود؛ بنابراین، تلاش کرده اند با سرعت و دست پاچگی، نامی مختصر بر آن نهاده و هر روز بر شرح بی شمار یافته های شان، در مورد آن بیافزایند و البته بایگانی از مدارک مستند و علمی نیز موجودند. آنها راه هایی برای مقابله با آن ارائه می کنند و به دنبال راه حلی قطعی برای آن هستند: کشف واکسن.
با این حال، فرقی نمی کند عضوی از مذاهب سنتی باشی یا یک باورمند به «مذهب مدرنِ» عصرِ حاضر یعنی «علم»، در هر حال،این ناشناخته بی باورمند، با قساوت از هر دو «طرف» قربانی می گیرد! شاید او چنین فکر می کند: مهم نیست شما در مورد من چه فکری می کنید و چه نامی بر من می نهید و یا چه راه حل هایی برای مقابله با من می یابید، در هر حال، من تا زمانی که ماموریتم به پایان نرسیده، کارم را ادامه خواهم داد و وقتی به انتهای راه رسیدم و از پای نشستم، آن موقع، هر کدام از شما می توانید به زبان خود، سند غلبه بر من را به نام خودتان بزنید و در مورد درست بودن خودتان و شیوه هایتان، تبلیغ و خودنمایی کنید. این،برایم مهم نیست، چرا که واقعیت این است که در آن زمان، من صرفا کار خودم را به انتها رسانیده ام؛ برگی تکراری، از تاریخ مکرر! تنها این باقی می ماند که آیا هر کدام از شما – چه سنتی، چه مدرن- درس هایی مثبت از این پدیده منفی فرا گرفتید یا نه؟ آیا واقعاً راهی منطقی و قطعی برای جلوگیری از وقوع مجدد من یافتید؟ اگر نه، احتمالا من دوباره با نامی دیگر و در زمانی دیگر که شما اصلا انتظارش را ندارید، بازخواهم گشت، کسی چه می داند، شاید طوری که آن موقع می آیم، دیگر مایل نباشم حتی فرصت اندیشیدن هم به شما بدهم!
به نظر نگارنده، جایی که مشکل پدید می آید، احتمالا راه حل اصلی هم همان جاست! به هر حال این پدیده ای است که «سلامت» افراد را نشانه رفته، که در شدیدترین حالت می تواند جان آنها را هم بگیرد. به یاد می آورم سالها پیش با تمرینی آشنا شدم که برای پرورش همزمان «بدن و ذهن» بود، نام عمومی اش «چی گونگ» بود و جالب اینکه ریشه و مبدا پیدایش آن به همین «چین» خودمان بر می گشت! در آن موقع من در مرحله سنی ای بودم که توانسته بودم از تعصبات کورکورانه مذهبی عبور کرده و در حالت میانه ای بین باور به مذاهب سنتی و مذهب مدرن علم سر می کردم چرا که آن یکی ریشه عادتی و اکتسابی در گذشته داشت و این یکی منطقی تر به نظر می رسید و قابل اثبات تر و هر روزه مدارک بروز شده هم ارائه می کرد. با این حال فرقی نمی کرد در هر حال، دفترچه تامین اجتماعی من به دلیل مراجعه مکرر به پزشک در دوره های کوتاه نیاز به تعویض داشت! مجبور بودم دکتر بروم و همینطور دارو مصرف کنم. البته هیچ چیز عجیبی هم در آن نبود، چرا که مثل بقیه بود. تا اینکه به طور اتفاقی با این تمرینات آشنا شدم. وقتی اصول تئوریک آن را مطالعه کردم و شروع به انجام تمرینات فیزیکی اش کردم، خیلی جالب بود، البته شاید چیزی بیش از جالب برای من، شاید واژه «معجزه» برایش مناسب تر باشد چرا که در همان هفته اول اثرات بیماری از بدن من دور شد و سرزندگی و شادابی زیادی در من به وجود آورد که بیش از حد تصور و بیان بود. هفده سال از آن زمان می گذرد و از آن موقع تا کنون من دیگر نیازی به مراجعه به پزشک نداشته ام و هیچ دارویی هم مصرف نکرده ام حتی یک قرص! فقط به صورت ادواری چک آپ دندانپزشکی شده ام.
شاید بپرسید چه اتفاقی از آن زمان برای من افتاده که هیچکدام از تئوری های سنتی و مدرن یارای توجیه آن را ندارد. بطور خلاصه برای تان بازگو می کنم. این تغییر شگرف در اصل به سطح بسیار بالا و پیشرفته تئوریک و تمرینات فیزیکی آن برمی گشت. چیزهایی که به مرور به آنها پی بردم. جوهر این تمرینات بر تغییر واقعی «ذهن» اشاره می کرد و این قلمرویی بسیار فراتر از صرفا رعایت یا انجام و تکرار تشریفاتی مناسک گونه و روزمره بود. بلکه برعکس درست، درمان روزمرگی و عادتها بود! روش شناخت آنها و البته تمرین رهاکردن شان. تاکید داشت بر اینکه «ذهن» هر آنچه در بردارد سطح و قلمروی توست و چه بسا تجلی اش در بدن فیزیکی ات نمایان خواهد شد، نه آنچه به روشهای مختلف و با قصد می خواهی سلامت باشی و نه آنچه در ظاهر سعی می کنی تا چقدر خوب به نظر برسی. توضیح می داد که کل این جهان «زنده» است و همانگونه که انسانها شخصیت و کاراکتر دارند این کیهان بی انتها نیز «ویژگیهای شخصیتی» خودش را دار است که می توان به طور خلاصه آنها را در واژه های کلامی همچون «راستی، درستی، مهربانی، خیرخواهی، صبر و تحمل و …» گنجاند. البته در اینجا منظور، اشاره انتزاعی صرفا به برخی فضایل اخلاقی نیست آنگونه که فرهنگهای مذهبی غالبا به آن می پردازند. بلکه معلم می آموخت که این ویژگی های ظاهرا نا دیدنی، «روح کیهان» است و اگر ما هم به عنوان ذره ای از این هستی، سعی در جذب و هماهنگی با این روح کیهانی باشیم و ذهن مان مملو از آنها باشد چه بسا چیزهای منفی همچون بیماری، ویروس، باکتری و … امکان ورود به قلمرویی به این حد مثبت و پاک نخواهند یافت بنابراین تجلی فیزیکی آن هم به طور طبیعی حذف خواهد شد. شاید به جای تاکید و تلاش بر حفظ فاصله فیزیکی با آنها، صرفا باید قلمرو و استاندارد ذهنی ات را دست نا یافتنی می کردی، آن موقع بطور طبیعی از اینها دور می شدی. اصولی خیلی ساده ولی عمیق و ژرف. همینطور از ماده ای سیاه رنگ صحبت می شد که «کارما» نامیده می شد. توضیح داده می شد که چگونه ایجاد می شود و عملکرد آن چیست. مکانیسم های تمرینات فیزیکی اش هم بسیار فراتر از الگوهای سطحی پزشکی بود که علم تا کنون با آخرین میکروسکوپ هایش بدان دست یافته است. آن بسیار فراتر از ارگان های جسمی، رگها و گردش خون و … می رفت سطحی از سلامت که ورزشهای فیزیکی و انجام رژیم های غذایی در صدد دستیابی به آن هستند. بلکه آن اشاره به انرژی و کانال های انرژی بدن داشت علمی باستانی که پیشرفت های پزشکی مدرن یارای سی تی اسکن بسیاری از آنها را در حال حاضر ندارد! هرچند دانش عظیم و گسترده آن در مجال چند خط و در حد وسع بیان شاگرد ضعیفی همچون من در اینجا نمی گنجد.
من در حال حاضر ساکن تورنتو هستم و به دلیل اینکه شغلم جزء مشاغل ضروری محسوب می شود بنابراین هنوز می توانم سر کارم حاضر شوم. هر روز موقع بیرون رفتن و حتی حین کار ماسک میزنم و در حد امکان چندین بار طی روز دست و رویم را با صابون می شویم. سعی می کنم در حد امکان فاصله اجتماعی را با دیگران رعایت کنم، آب در گلو قرقره کنم و …. در پایان هفته هم خودم را ملزم کردم که در خانه بمانم. آری سعی می کنم تمام اینها را در حد توان رعایت کنم چرا که اینها توصیه های پزشکی و قانونی هستند و اینها هم سطحی از «حقیقت» در جامعه امروزه می باشند، ولی آنچه شخصا در ذهنم طی روز مرور می کنم یادآوری اصولی است که در بالا بدان ها اشاره کردم.
و اما نکته پایانی اینکه، در عین حالی که همگی ما موظفیم تمام دستورالعمل های پزشکی و قانونی در رابطه با پدیده اخیر را برای حفاظت خود، خانواده و دیگران با تمام دقت بکار بگیریم، در همان حال تمرین کنیم تا «ذهن» های مان را مملو از «راستی، درستی، مهربانی، خیرخواهی، صبر و تحمل و …» نگه داریم. هر موقع امکان داریم «خوب» بودن آنها را به زبان بیاوریم و به اطرافیان مان یادآور شویم. به یاد داشته باشیم این مفاهیم صرفا کلمات و واژه های اخلاقی نیستند، اینها ویژگی های تغییر ناپذیر کیهانی و به تعبیری سنگ بنای هستی هستند. اندیشیدن به آنها و قبول کردن شان، چه بسا قلمرویی بسیار بالا برای ما به ارمغان بیاورد که هیچ چیز منفی را یارای دست اندازی به آن نباشد. بعضی مواقع، راه حل ها خیلی ساده و درون ما هستند فقط باقی می ماند که ما چه انتخابی داشته باشیم. بیایید در این روزهای تنهایی و کم امید، این «جملات جادویی» را به یاد داشته و تکرارشان کنیم.
اینها صرفا درک های محدود من در این رابطه بود، یک دل نوشته واقعی و از صمیم قلب و البته به هیچ وجه دنبال لایک یا فالوور هم نبود! شما می توانید آن را صرفا یک تبادل تجربه شخصی در نظر بگیرید. این روزها هم خواهد گذشت. با آرزوی عاقبت به خیری برای همه مردم دنیا.
«بدون تاریخ، بدون امضاء»
– اشاره دارد به هر یک از دو عبارتی که مردم برای تأثیر معجزه آسای آنها تکرار میکنند و به زبان چینی این عبارات هستند: فالون دافا هائو (ترجمه تحت اللفظی آن این است که: «فالون دافا خوب است!») و جِن، شَن، رِن هائو (که ترجمه تحتاللفظی آن این است که: «حقیقت، نیکخواهی و بردباری، ارزشهایی عالی هستند.»)