این، داستان آهنگری است که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد و به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش، هیچ چیزی به نظرش درست نمیآمد. حتی مشکلاتش هم مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعا عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده.
آهنگر پاسخی نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمیفهمید چه بر سر زندگیاش آمدهاست. اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، پس شروع به حرف زدن کرد و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این، پاسخ آهنگر بود:
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول تکهی فولاد را بهاندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد، آن را در تشت آب سرد فرو میکنم که تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. من باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا بتوانم به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار، کافی نیست.
آهنگر، مدتی سکوت کرد، وسپس چنین ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد. میدانم کهاین فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد.
آهنگر، باز مکث کرد و بعد ادامه داد: میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج، فرو میبرد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم کهاز آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم، این است: «خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که میپسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده، پرتاب نکن.
****
دوشنبه آینده، انتخابات پارلمان فدرال در سراسر کانادا برگزار میشود و آینده سیاسی کانادا تعیین خواهد شد که کدام حزب سیاسی، رهبریت این کشور پهناور را برای مدت چهار سال به عهده خواهد کرد.
کشورهای نوپایی همچون کانادا، آمریکا، استرالیا، نیوزیلند همگی با همت مهاجرین، به بهترین کشورهای قابل زندگی در جهان تبدیل شدهاست و ما مهاجرین، با هر عقیده و نظری که داریم، باید در سرنوشت سیاسی کشوری که در آن زندگی میکنیم و از امکانات آن بهرمند میشویم، مشارکت کنیم.
بیاییم باز هم دموکراسی را تمرین کنیم.