همه ما بهخوبی میدانیم که در طول حدود ۵۰ سال اخیر، ذهنیت ایرانیان بهکلی دگرگون شده است. ذهن بسته و فرسودهای که بیش از ۱۴ قرن منجمد و خشکیده بود، سرانجام با بروز انقلاب اسلامی و تعامل با تکنولوژی و فرهنگ جهانی شکوفا شد. این تغییر موجب شد تا ایرانیان نگاهی تازه به مسائل مذهبی و سیاسی پیدا کنند.
به گمان من، کسانی که در انقلاب ۵۷ مشارکت کردند، از جمله روشنفکران و حتی خود محمدرضا شاه هم، قربانی ناآگاهی و بیتجربگی خود شدند، چون هرگز حکومت دینی را ندیده بودند.
تاریخ ایران، و شاید بسیاری از کشورهای دیگر، همواره شاهد دو نوع حکومت بوده است:
۱- حکومت سیاسی به رهبری شاه که قدرتش آشکار و نمایان بود.
۲- حکومت مذهبی به سرکردگی روحانیون که قدرتش پنهان بود که در مواقع حساس، آشکار میشد.
شاه همیشه از نفوذ روحانیون بیم داشت و تلاش میکرد تا مطابق خواستههای آنان عمل کند تا مبادا مردم را با فتواهایشان علیه او بشورانند.
در سوی دیگر، روحانیون نیز از خشم شاه، هراس داشتند، زیرا میترسیدند منافعشان از بین برود. سرانجام در سال ۱۳۵۷ این دو حکومت به هم آمیختند و یک حکومت مذهبی، بر ملت مسلط شد.
در طول تاریخ، چه در اروپا و چه در آسیا، روحانیون اغلب تلاش میکردند مانع پیشرفت علم شوند، چرا که بهخوبی میدانستند دانشمندان میتوانند با دلایل علمی، خرافات را به چالش بکشند. زمانی که دانشمندان توضیح دادند که رعد و برق نتیجه برخورد دو قطب مثبت و منفی ابرهاست، جبرئیل همراه با خرافاتی که میگفتند او با شلاق پشت ابرها میزند تا صاعقه پدید آید، به ناچار عقبنشینی کردند.
در اروپای قدیم، کشیشها مردم را علیه دانشمندان شوراندند و آنها را به جرم جادوگری به آتش کشیدند. اما همین سرکوبها موجب شد تا سرانجام، عصر رُنسانس آغاز گردد و مردم به ستوه آمده، کشیشان را مجبور کنند تا به کلیساها برگشته و در کار حکومت دخالت نکنند و هنر و علم، مانند تیری از کمان رها شود و جهان به سوی پیشرفت بشتابد.
انسان تا به بیماری دچار نشود، راه درمان را نمییابد. اکنون ایران نیز در آستانه رنسانسی تازه قرار دارد؛ ایرانیان بهدنبال رهایی از حکومت جمهوری اسلامی هستند تا بار دیگر به اصالت و هویت خود بازگردند.
ما ایرانیان، در عمق وجودمان، همچون درختی ریشهدار هستیم. اگر این ریشه را از دست بدهیم، جز تودهای بیجان نخواهیم بود که با اولین باد فرو میافتد.
به یاد داشته باشیم که نیاکان ما نوروز را ۱۲ روز جشن میگرفتند و روز سیزدهم به دل طبیعت میرفتند تا نحسی سال را پشت سر بگذارند. ما نیز باید همچون آنان نوروز را گرامی بداریم و به پاسداشت این سنت کهن ادامه دهیم.
این شعر از شاعر جوانی است که چند روز پیش نظرم را به خود جلب کرد:
تاریخ شما شرح برانداختن ماست
این کهنه کتابی است که جلدش کفن ماست
این گربه کِز کرده که چسبیده به دیوار
ته ماندهای از بیشه شیر وطن ماست
بی پرده بگوییم که در پرده نگنجیم
عریانی ما پاک ترین پیرهن ماست
چیزی که نداریم به تاراج شما رفت
آن چیز که مانده است همان فوت و فن ماست
سرسختی فردوسی و سرمستی حافظ
آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست
معشوق غزل، جلوهای از روح حماسه است
سهراب، همان سرو چمان چمن ماست
ای آنکه به آیین عجم خُرده گرفتی
نوروز، همان پاسخ دندان شکن ماست
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
این آیه کوتاه، تمام سخن ماست
باشد که این بهار، نوید آزادی و شکوفایی دوباره برای ایران باشد.
زن زندگی آزادی
مرد میهن آبادی
پاینده و پویا باشید