چهل و شش سال از انقلاب سیاه جمهوری اسلامی میگذرد.
نتیجه این انقلاب منحوس، از بین رفتن صدها هزار جان بیگناه و آواره شدن میلیونها نفر و خسارات مالی میلیاردها میلیارد دلار و دگرگون شدن اعتبار و هویت ایران و ایرانی در سطح جهان بود و با وجود شکستهای پی در پی گروههای نیابتی جمهوری سیاه اسلامی، باز حکومتگران ستمگر در رویای گسترش انقلاب غیر انسانی و ضد ایرانی خودشان هستند.
آنها با گستاخی و پررویی و ریاکاری باور میکنند که دارند به قله نزدیک میشوند. با وجود اینکه در گوشه رینگ گرفتار آمده اند اما باز برای حفظ منافع خود، عاجزانه تلاش های بیهوده ای میکنند. آنها از نظر ایدئولوژی نیز به بنبست رسیدهاند و حتی نزدیکان خودشان هم به آنها باور ندارند چه برسد به دنیا و جهان اسلام! اما باز آنها با پول ستمدیده مردم ایران سعی میکنند تا به زور تبلیغات، همچنان کارهای ددمنشانه خود را مشروع و قانونی جلوه دهند. اشغالگران ایران، برای بودجه تبلیغاتی خود در سال آینده یک میلیارد دلار اختصاص دادهاند. پولی که میتواند صرف رفاه و آسایش مردم بشود، خرج حرافی ها و حفظ قدرت خودشان میشود تا چند صباحی بیشتر بچاپند.
این دزدان بیرحم سرزمین اهورایی ایران، به ما ایرانیان شبیخون زده و دار و ندار ما را به یغما بردند و ما را از خانههایمان به سرزمین های دور فراری دادند. یک دهم جمعیت ایران در خارج از کشور به جای وطن خود، به بیگانگان خدمت می کنند. در وطن ماندن و زیستن، یک حق طبیعی هر انسان است که این دزدان بی رحم آن را هم از ما ربوده اند، آنهم به نام خدایی که هیچ قدرت و عدالتی از خود نشان نداده است. اگر خدای وحیانی هم وجود دارد که توانا هم باشد، پس چرا دست ستمگران را در همین دنیا کوتاه نمی کند و وعده جهانی دیگر را میدهد که دیگر دیر شده است؟
دیگر نمیدانیم به چه چیزی باور داشته باشیم در حالی که میبینیم هیچ خدایی در کار انسان ها دخالت نمیکند. اما آشکارا می بینیم که این دین فروشان به نمایندگی از طرف خدا بر روی زمین خدایی میکنند، میکشند و نابود میکنند و کسی هم نیست تا جلوی ظلم و ستم آنها را بگیرد.
اگرچه در این سال های طولانی، بسیاری از دور افتادگان وطن، دور از زادگاه خود و در حسرت وطن مردند، ولی آنها به نسل دوم و سوم خود، وطنپرستی را آموختند. نسل جدید و هوشیار و آگاهی که سرانجام، انتقام پدران خود را از حکومتگران ظالم ایران خواهند گرفت. آنها ایران را به یقین پس خواهند گرفت و بار دیگر، یک ایران تازه و جوان، در بین کشورهای جهان خواهد درخشید و بار دیگر شادی و جشنهای باستانی به سرزمین ایران باز خواهد گشت.
با الهام از زنده یاد استاد عبدالحسین زرین کوب، ادیب و تاریخ نگار نامدار که گفت:
ایران پیش از یورش اعراب، سرزمین جشنها و پایکوبیها بود.
باران که میبارید، با شور و شادمانی می رقصیدیم.
باد که می وزید، به خرمنگاه می رفتیم و با خنده و سرور می رقصیدیم.
تابستان که فرا می رسید، جشن میگرفتیم و در سرمستی می رقصیدیم.
زمستان که از راه می رسید، باز هم جشن بود و رقص و شادی.
زمین را که می کاشتیم، با امید و نشاط می رقصیدیم.
خرمن که درو می کردیم، شکرگزارانه می رقصیدیم.
برای دور کردن بلا، آیینهایی داشتیم و در آنها شادمانه می رقصیدیم.
ماه که نو میشد، پایکوبی میکردیم.
ماه که به پایان میرسید، دوباره جشن بود و شور زندگی.
زندگی ما، آمیخته با شادی بود؛
جشنهایمان پیدرپی: فروردینگان، اردیبهشتگان، خردادگان، تیرگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، بهمنگان، اسفندگان، جشن سده بود، چهارشنبه سوری، سروش، و دهها آیین دیگر که همگی نمایانگر شادابی زندگی بودند.
در تمام سال، تنها یک بار اشک می ریختیم؛ آن هم برای مظلومیت و معصومیت، برای سیاوش، برای غلبه ی کینه و سنگدلی بر پاکی.
مردگانمان را نیز با نوای سوگ سیاوش، که نماد وفاداری بود، به خاک می سپردیم.
اما ناگهان…
شمشیر هراسانگیز عرب از راه رسید،
و با آن، شادی و خوشی رنگ باخت،
و ماتم و عزا جایگزین خنده ها شد،
و کینه و بغض و دروغ، آغاز گردید…
و همواره باید این نکته را به یاد داشته باشیم که اگرچه از اسب افتادیم ولی از اصل نیفتاده ایم و بار دیگر جهانیان، شکوه و عظمت ایران را شاهد خواهد شد.
به امید آزادی و آبادی ایران
زن زندگی آزادی
مرد میهن آبادی
پاینده و پویا باشید