از چه بگویم و از کجا آغاز کنم؟ از جنگ نافرجام و فرسایشی روسیه علیه اوکراین که بیش از دو سال از آغاز آن میگذرد؟
از جنگ ادامه دار و ویرانگری که با حمله گروه تروریستی حماس علیه شهروندان اسرائیلی آغاز شد که نتیجه آن، کشته شدن دهها هزار نفر و آواره شدن میلیونها فلسطینی و از بین رفتن شهرها و آبادیها شد؟ و یا از انتخابات آمریکا بگویم که دونالد ترامپ و جو بایدن بار دیگر بر سر ریاست جمهوری آینده این کشور، به پیکار هم خواهند رفت؟ که از نظر من، هیچ یک از آنها شایستگی و صلاحیت رهبری کشور بزرگی همچون آمریکا را ندارند.
جو بایدن بر اثر پیری و فراموشی، دچار اشتباهات گفتاری و رفتاری آشکاری میشود که نشانگر آن است که او، یک رهبر بی ثبات و متزلزلی است که هر آن امکان دچار اشتباه شدن را دارد و تاکنون هم از عملکردهای خوبی، برخوردار نبوده است.
از طرف دیگر، دونالد ترامپ قرار دارد، کسی که نمونه و مجسمه کامل فرهنگ بی فرهنگی آمریکایی است و این بیفرهنگی، نتیجه رسانههای بی مسئولیت آمریکایی است که با تبلیغات و برنامههای آنچنانی خود، مهار جامعه را به دست گرفته و مردم را به بیراهه بی فرهنگی و بی اخلاقی کشاندهاند.
آنها متاسفانه اخلاقیات را فدای جلوههای پوچ و توخالی ای کردهاند که با فرهنگ اصیل و کرامت انسانی فاصلههای بسیاری دارد.
آنها به جای معنویات، به مادیات علاقه و تمایل زیادی نشان داده و با قهرمان پروریهای بیهوده، از آمریکاییان سادلوح، آدمهایی دهانبین و ساده نگر و خیالاتی ساختند.
شاید به طور کلی، بتوان آمریکاییها را به دو دسته تقسیم کرد:
دسته یکم، آدمهای معمولی که خودمحور هستند و فقط خود و اطراف خود را میبینند و به آنچه که رسانهها و تبلیغات به آنها می گوید باور دارند و با بقیه دنیا هم کاری ندارند.
دسته دوم، گروهی هستند که در رأس کارها قرار دارند، مانند روسای کارتلها، شرکتهای بزرگ میلیارد دلاری، بانکها، شرکتهای داروسازی و اسلحه سازی و مانند آنها. کسانی که به راحتی، رسانهها را به خدمت میگیرند و از طریق آنها هر آنچه را که به نفعشان باشد، به صورت خبر و گزارش، به خورد آمریکایی های ساده لوح می دهند.
دونالد ترامپ، نمونه شاخصی از فرهنگ بی اخلاقی آمریکایی است. او در جایگاه بزرگترین مقام آمریکایی، با شکلک و ادا درآوردن، با تحریک مردم به بی اخلاقی و دشنام دادن و رفتارهای ناشایست، نشان داد که نمونه کامل و آشکاری از فرهنگ جدید آمریکایی است.
با این شیوه رفتار، چگونه می توان حدس زد که روسای جمهور آینده این کشور، به چه صورتی رفتار خواهند کرد که نشانگر یک کشور ابَرقدرت باشد؟
حالا از آمریکا بگذریم و به کشور خودمان و به حاکمان بی کفایت جمهوری اسلامی ایران بپردازیم که ماهیتشان را از همان آغاز و به مرور زمان، با دروغ و فریب به ملت ایران شناساندند.
دیگر چگونه میتوان باور کرد که آنچه که این دین فروشان درباره خدا و پیغمبر و آخرت میگویند، حقیقت باشد و نه فریب و ریا؟
انتخاباتی که در ایران انجام شد، کاملاً نشان داد که حتی خود پایهگذاران و سردمداران این حکومت ضد ایرانی هم از حاکمیت و رهبریت آن، راضی نیست.
کمتر از ۱۰ درصد مردم، آن هم به اجبار، به نمایندگان انتصابی بیت رهبری رای دادند که نشانه آن است که دیگر مردم، از جمهوری اسلامی ایران، گذر کردهاند.
اگرچه حاکمیت هم به بیاعتباری خود و از عدم علاقه مردم نسبت به آنها کاملاً آگاهند، اما آنها توسط رسانههای خودفروخته، با وقاحت تمام، آن انتخابات کذایی و از پیش تعیین شده را یک حماسه نامیدند.
در آستانه سال نو، امید آن داریم که شاهد فروپاشی رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی ایران باشیم و داستان غم انگیز و مرگبار این ایدئولوژی غیر انسانی هم برای همیشه به پایان برسد.
کمتر از دو هفته به نوروز باستانی ما باقی مانده و ایرانیان در سراسر جهان، خود را برای نوروز آماده میکنند.
از همان آغاز تشکیل کشور ایران، مردمان این سرزمین بزرگ، به شادی و شادمانی شهره آفاق بودند. ایرانیان، غم و عزای تحمیلی را برای قرنها تحمل کردند، اما بیشتر از این، دیگر آن را برنمیتابند و به لحظه دگرگونی، نزدیک و نزدیکتر میشوند.
عمر انسان کوتاه است و ارزش آن را ندارد که به غم و غصه بگذرد. پس، بیاییم به سوی خوشیها و شادمانیها برویم و از عمر باقیمانده لذت ببریم.
شاد بودن، حق هر انسان آزاده است.