حکومت جمهوری اسلامی ایران، با سرکوب کردن معترضین، به ویژه جوانان ایران که آینده روشنی برای خود نمی بینند، چه هدفی را دنبال می کند؟
آیا پس از این، کارخانه ها فعال خواهند شد و کارگران و معلمان که حقوق چندین ماه عقب افتاده خود را دریافت نکرده اند، با حقوق کافی دوباره به سر کارهایشان بازخواهند گشت؟
آیا رژیم ایران، پول هایی را که به ۶ ارتش نیابتی خود در خارج از ایران میدهد، خرج خود ملت ایران خواهد کرد؟
آیا مدیران و مسئولان نهادهای مختلف دولتی، بر اساس شایسته سالاری انتخاب خواهند شد؟
آیا حقوق شهروندان، به ویژه حقوق زنان ایران، مانند زمان قبل از انقلاب احیا خواهد شد؟
آیا حق آزادی بیان، برقرار شده و کلیه زندانیان سیاسی، آزاد خواهند گردید؟
آیا هرگز ایرانیان تصور می کنند که اوضاع کشور و ملت ایران، بهتر از همین اوضاع امروزی باشد؟
و آیا اعتبار بین المللی کشور ایران، به حالت سابق خود برمیگردد؟
همه ما ایرانیان داخل و خارج از کشور و حتی مسئولین حکومت جمهوری اسلامی ایران نیز به خوبی می دانند که چنین نخواهد شد.
پس، چه امیدی برای بقای این حکومت ضد ایرانی و ضد بشری می توان داشت و اصولاً چرا باید یک چنین حکومت ضد مردمی بر سر کار باشد و آن را به هر قیمتی تحمل کرد؟
دیروز، چهارشنبه ۱۴ دسامبر، کمیسیون مقام زن در سازمان ملل متحد، دولت جمهوری اسلامی ایران را از عضویت این کمیسیون اخراج کرد. این یکی از بزرگترین رسواییهای این حکومت زن ستیز در جهان است. زنان ایرانی که در زمان رژیم گذشته، می توانستند به مقام وزارت هم برسند، اما اکنون نمی توانند حتی به عنوان یک قاضی، به رسمیت شناخته شوند.
در طول سه ماه گذشته، صدها تن از جوانان وطن دوست و آزادیخواه، به دست دژخیمان حکومت، کشته شده و بیش از 18000 نفر زندانی شده اند.
این روز ها، هر ایرانی که عِرق ملی و احساس وطن دوستی داشته باشد، با مشاهده جنایت های این رژیم، برای این گل های پرپر شده وطن، به یقین بارها گریسته است.
مادران و پدران و خانواده های شهیدان راه آزادی، هر روز بر سر گورهای عزیزان شان، ضجه ها می زنند و ناله می کنند و خدا را فریاد میزنند. آنها می گویند این خدا کجاست و چرا به داد ما ملت ستمدیده ایران نمی رسد؟
آیا قشر و طبقه ای از ایرانیان را می شناسید که از این حکومت ستمگر، ضربه نخورده و ضرر نکرده باشد؟
در حال حاضر، کشور ایران در برزخی تلخ و اندهگین فرو رفته است که آینده مجهول و دردناکی را پیش رو دارد.
در طول ۴4 سال گذشته، هر رئیس جمهوری که بر سر کار آمده است، در دوران هشت ساله خود، ایران را هشت برابر ضعیف تر نموده است و با این اوضاع، به هیچ عنوان گمان نمی رود که وضع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران بهتر از سابق شود.
حالا در این انقلاب مردمی، این کشتارها و اعدام ها تا به کجا و تا چه اندازه ادامه خواهد داشت، تا حکومتگران دینی متوجه شوند که باید از مسند قدرت کناره گیری کنند؟
حکومت جمهوری اسلامی ایران با عملکردهای خود، کاملاً ثابت کرده است که حکومت دینی، با هیچ یک از اصول دموکراسی و اقتصادی در جهان امروز، هماهنگی و سِنخیتی ندارد و محکوم به فناست.
نشریه اکونومیست نوشته است که در ایران، یا انقلاب خواهد شد و یا جنگ داخلی. در هر صورت، هیچ چیز مانند سابق نخواهد شد.
اگر دست اندرکاران حکومت جمهوری اسلامی ایران کمی عاقلانه به فرجام کار بیندیشند، متوجه خواهند شد که هر ساله کشور ایران، با روش کشورداری این رژیم، به پایین ترین درجات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در دنیا بیشتر فرو میروند و سرانجام، چارهای جز رفتن نخواهند داشت.
اکثر کسانی که به حقوق بشر احترام می گذارند، با اعدام، حتی برای قاتلین هم مخالف اند. اکثر ما ایرانیان نیز بر این باوریم که کشتار و خونریزی و انتقام، راه حل نیست. بلکه باید با دموکراسی که حکومت مردم بر مردم باشد، و با اکثریت آرا میتوان به جایی رسید. با یک رفراندوم ملی و با نظارت سازمان های بین المللی، میتوان تکلیف حکومت ایران را بدون خونریزی مشخص نمود.
اما همه ما میدانیم که این رژیم شیطانی، با ماهیت ایدئولوژی که دارد، هرگز تن به چنین حرکت دموکراتیک نخواهد داد. در نتیجه، راه حل، همان گفته نشریه اکونومیست است که بیشتر ایرانیان نیز به آن می اندیشند: سرنوشت آینده ایران، یا پیروزی انقلاب است با کمترین خونریزی و یا پیروزی انقلاب است با جنگ داخلی، همراه با خونریزی بیشتر.
آرزوی قلبی ما این است که پیروزی انقلاب جوانان که آینده سازان کشور هستند، با تلفات کمتری انجام شود.
پاینده و پویا باشید.