تعصب در فرهنگ لغات، به معنی خشک اندیشی، سختگیری، عصبیت، جانبداری، طرفداری و هواداری افراطی، آمده است.
من قبلاً در مقاله هایم به این نکته اشاره کرده ام که چرا بعضی ها نسبت به ایدئولوژی هایی که دارند، تعصب بیش از حد دارند و به آنها پایبند و وفادارند.
آن دو نکته اصلی و اساسی این است:
۱- آنها میاندیشند که ما چگونه میتوانیم به آن ایدئولوژی و کرامی که حالا متوجه می شویم اشتباه است، روی برگردانیم و دیگر آن را قبول نداشته باشیم؟ در حالیکه ده ها سال از عمر با ارزش خود را در راه آن ایدئولوژی صرف کرده ایم! پس، آن عمر از دست رفته، چه میشود؟
۲- به دوستان و رفقا و همرزمان خود که بارها با هم در راه آرمان و ایدئولوژی مشترکمان مبارزه کرده ایم، چه بگوییم؟ آیا می توانیم به آن دوستان عزیزتر از جان، پشت کنیم و آنها را کنار بگذاریم؟
این دو عامل، مهمترین بهانه هایی است برای کسی که متوجه می شود به بیراهه رفته ولی جرأت ندارد که آنها را ابراز کند و همچنان به راه خودش ادامه می دهد.
در چنین حالتی، باید جنین اندیشید که: رفقا، درست است که ما به اشتباه از یک ایدئولوژی، حمایت و پیروی کرده ایم، اما در عین حال، هرچند به غلط زندگی هم کردهایم. اما حالا که متوجه اشتباه خودمان شده ایم، باید با شجاعت اعلام کنیم که خودفریبی بس است. حتی اگر یک روز از عمرمان باقی مانده باشد، دیگر در این مسیر اشتباه، گام برنخواهیم داشت. از این پس می خواهیم فکر و وجدانمان را بدون هیچ تعصب کورکورانه ای، آزاد کنیم.
این موضوع، فقط در مورد خاورمیانه نیست. اگر در افکار و اعمال سایر پیروان و متعصبین دینی مختلف، به ویژه در شرق دور، که ما در آنها هیچگونه دخالت و مشارکتی نداریم، مطالعه و اندیشه کنیم، در می یابیم که بیشتر آنها، راه را به غلط رفته اند.
به عنوان مثال، در اینترنت کلیپی را از یک مراسم مذهبی دیدم که در آن، مرد مقدسی بالای صندلی و در یک بلندی نشسته بود و هوادارانش پس از دادن پول، در صفی می ایستادند تا به مقابل آن مرد مذهبی برسند. آنگاه آن مرد مقدس، پایش را بر سر آنها می گذاشت و کسی روی پایش آب می ریخت تا آب پاهایش بر سر آن زن و یا مرد بریزد و بدین ترتیب، آنها متبرک شوند.
طبیعی است که این صحنه، از دیدگاه همان متعصبین و هواداران آن ایدئولوژی مذهبی، بسیار عادی و منطقی به نظر برسد. اما آیا از دیدگاه ما هم که در آن محیط و شرایط زندگی نکرده ایم، منطقی است؟ حالا باید دید که آیا آن مراسم و مناسک مذهبی که خود ما درباره ایدئولوژی و مذهب خود انجام می دهیم، از نظر کسانی که خارج از این ایدئولوژی ها هستند، عقلانی و منطقی است؟
بهترین روش قضاوت، آن است که ذهن خودمان را از آن محیط جدا کنیم و با یک جهان بینی خاص، به همان مراسم بنگریم تا عقلانی و منطقی بودن آن را بررسی کنیم.
نکته مهمی که باید در نظر داشت، این است که اگرچه میتوان کسی را که خوابیده بیدار کرد ولی به هیچ عنوان، نمی توان کسی را که خودش را به خواب زده، بیدار کرد.
تعصبات افراطی که هیچ سوالی در باره آن نمی شود کرد، انسان را کور و کر میکند.
هرگز گفته موریس مترلینگ را که درباره ایمان به خدا گفته، فراموش نمی کنم:
« به من بگویید تا چه اندازه معلومات دارید تا به شما بگویم که خدایتان، به چه بزرگی است.»
اگر عقل و خرد عده ای تا بدان اندازه است که روی زمین بخزند و مکان هایی را با زبان خود بلیسند، آنگاه چه می توان گفت؟
از نظر من، سرچشمه کثرت هزاران دین و آیین و مذهب در جهان، از انسان هایی است که از نظر هوش، برتر از سایر اطرافیان خود بوده اند. آنها به این نتیجه رسیده بودند که می توان از ناآگاهی های مردم استفاده کرد و آیین جدیدی را که بیشتر مقاصد شخصی خودشان را دربر می گیرد، ارائه داد. و سپس، برای به رسمیت بخشیدن و بهتر جلوه دادن آن دین و آیین، احکام و مراسمی را هم به آن افزود.
در ادیان مختلف آسیایی مشاهده می کنیم که گاهی پیروان مذهبی روی زمین می خزند و مسافت بسیار زیادی را به همان حالت طی می کنند و گمان میکنند که با زجر کشیدن و آسیب رساندن به جسم خود، بیشتر به معبودشان نزدیک می شوند.
آگاهی، باعث تغییر دیدگاه انسان می شود و همین تغییر، رفتار جدیدی را به وجود می آورد که می توان آن را فرهنگ نامید.
برای فرهنگسازی، هر کس باید از خودش شروع کند تا سرانجام، تمام اجتماع به طور خودجوش اصلاح شود. بنابراین، باید بدون هیچ تعصب و هیچگونه پیش فرضی، مطالعه نمود و با دیگران گفتگو کرد.
برتراند راسل می گوید: انسان ها، نادان به دنیا می آیند و نه احمق. آنها توسط آموزش اشتباه، احمق می شوند.
آیا شما به این اندیشده اید که چرا ایران و کشورهای خاورمیانه، به بن بست رسیده اند؟
این نیست بجز طرز تفکر و آن ایدئولوژی حاکم بر منطقه که همچون گره کوری شده است که به جز تغییر تفکر، رهایی از آن، امکان پذیر نیست.
اگر مردمان ژاپن و یا سوئیس را به ایران و یا به خاورمیانه بیاوریم، آیا تغییری در اوضاع خاورمیانه به وجود نخواهد آمد؟
آیا فکر میکنید که اگر ملت ایران و یا خاورمیانه را با همین ایدئولوژی و طرز فکر، به سوئیس و یا ژاپن ببرند، اوضاع آنها بهتر خواهد شد؟
کمی بیندیشیم و فرهنگسازی را از خودمان آغاز کنیم.
پاینده و پویا باشید.