مدتی است که در شبکه های اجتماعی، تظاهرات اعتراضی هموطنان ما در شهرهای مختلف ایران به چشم می خورد که نگرانیهایی را برای ایرانیان در سراسر دنیا به وجود آورده است.
حکومت ایران، سوبسید یا کمک دولتی را از کالاهای اصلی و اساسی خوراک مردم برداشت که در نتیجه، قیمت کالاهای اساسی ناگهان چندین برابر افزایش یافت و مردم دیگر، توان حتی سیر کردن شکم خود و خانواده هایشان را هم ندارند.
بنابراین، برای مردم گرفتار، چاره ای به جز تظاهرات اعتراضی باقی نماند، و دیدیم که چگونه به کف خیابان ها آمدند و اعتراض خود به وضع معیشتی را بر ” در خانه ماندن و در انتظار مرگ نشستن”، ترجیح دادند.
در ویدیوهایی که اخیراً در کانال ها و شبکه های اجتماعی مشاهده می شود، شعارهایی مستقیم، مانند: مرگ بر خامنه ای، مرگ بر رئیسی، توپ تانک فشفشه، آخوند باید گم بشه، کاملا و آشکارا شنیده می شود. و بعضی از درگیری ها نیز بین مردم گرسنه و مدافعین رهبران خیانتکار، رخ داده است.
یک بار دیگر گفته علیرضا نبی، کارآفرین ایرانی را در اینجا می آورم:
« اگر فردا کسی در خیابان ها، بخواهد داد بزند، دیگر برای ایدئولوژی داد نمیزند، برای مذهب هم داد نمیزند. اگر کسی به خیابان ها بریزد، برای فقر داد میزند. اگر تعداد فقرا زیاد بشوند، اغنیا هم امنیت نخواهند داشت.»
جالب اینجاست که بسیاری از بدنه حکومت جمهوری اسلامی ایران نیز نسبت به این بی عدالتی ها اعتراف کرده و اعتراض دارند. از جمله، روزنامه “جمهوری اسلامی” ارگان رسمی حکومت ایران که بعد از ۴۰ سال، در سرمقاله چند روز پیش خود نوشت:
«پوست قدرت، پوستین قدرتمندان و نقابهائی که صاحب منصبان ما بر چهره دارند، اگر کنار زده شوند و عملکردها با دقت بررسی شوند، همه به این نتیجه خواهیم رسید که ما هم، شاه شدهایم.
اگر فاصله گرفتن از مردم بود که ما هم فاصله گرفتهایم،
اگر گوش ندادن به حرف ضعفا بود که ما هم گوش نمیدهیم،
اگر طبقاتی کردن جامعه بود که ما هم همین کار را کردهایم
و اگر ایجاد کارخانه مستضعفسازی بود که ما هم درحال حاضر رسماً میگوئیم ۶۰میلیون مستضعف داریم.
ما حتی حاضر نیستیم نتیجه نظرسنجیها را، یک سانتیمتر دورتر از بولتنهای به کلی سری، منتشر کنیم.»
بله، این کارنامه مختصر نظام بود در چند خط، آنهم از زبان روزنامهاش.
معلوم نیست که مسئولان بی کفایت، تا کی برای نگهداشتن قدرت و کنترل کشور، مقاومت خواهند کرد؟! چون با این وضع، داریم می بینیم که همه راه ها، به سوی ورطه نابودی و لبه پرتگاه ختم می شود.
از یک طرف، مردم گرسنه دیگر طاقت و تحمل ندارند و از طرف دیگر، حاکمان غیر تخصص و بی کفایت، کشور را رها نمی کنند.
بیم آن می رود که کشور به سوی جنگ داخلی که بدترین حالت برای یک ملت است، کشیده شود.
خانم هانا آرنت، فیلسوف آلمانی، در مورد نظام های توتالیتِر (تمامیت خواه) تحلیل جالب و جامعی دارد. او می گوید:
«این حکومت ها در زندگی خود، سه فاز دارند:
در فاز اول، اکثریت مردم، مست از ایدئولوژی، به دنبال رهبران خود راه می افتند، انگار بهشت گمشده خود را یافته اند. ایدئولوژی را دربست می پذیرند و خواهان کوچکترین تغییری در آن نیستند.
در فاز دوم، واقعیات، چهره خود را نشان داده و هیچ کدام از وعده های فریبنده رهبران، تحقق نیافته است. مردم از نظام دلزده و مایوس می شوند. در این فاز، گروهی به فکر اصلاحات می افتند. ولی به دلایل متعدد، از جمله این که اصول ایدئولوژی را نمی توان تغییر داد، اصلاحات راه به نمی برد.
فاز سوم، فاز نهایی نظام های توتالیتر است. در این فاز، متولیان تمامیت خواه، سعی می کنند که از خشونت عریان استفاده کنند. از بین همفکران سابق، هر کسی را که با آنها کوچک ترین زاویه ای داشته باشد، از دایره خودی ها می رانند. تصفیه های گسترده شروع می شود و دایره خودی ها، کوچک و کوچک تر و ناکارآمدی ها، عمیق تر و تعداد مخالفین بیشتر و بیشتر می شود و نهایتاً، سیل اعتراضات می آید و همه چیز را با خود می برد.»
آیا اکنون این سیل، در شهرهای ایران به راه افتاده است؟
پاینده و پویا باشید