از هر ده خبری که به گوش ما میرسد، شاید فقط یک خبر در حد اعتدال و یا خوش باشد. بیشتر خبرها از فجایع انسانی و بسیار غم انگیز هستند.
انگار که بشر، هر چه بیشتر به طرف علم و تکنولوژی می رود، به همان میزان نیز به گرفتاری ها و مصیبت هایش افزوده می شود.
از یک طرف، جنگ داخلی سوریه و میلیون ها آواره و بی خانمانش، از طرف دیگر مردمان لبنان، عراق، ایران و افغانستان و چندین کشور آسیایی و آفریقایی دیگر، همه در وضع تاسف بار و غم انگیز و بر ضد حقوق بشری دارند زندگی را می گذرانند.
چند روز پیش، عکسی از دختران افغان را دیدم که می خواستند برای ادامه آموزش در کلاس های بالاتر از ششم ابتدایی، ثبت نام کنند. اما گروه عقب مانده طالبان، تحصیل بیشتر از شش کلاس برای دختران افغان را ممنوع کرده است. نکته جالب اینجاست که این جماعت نابخرد و نادان، وقتی که دختران و زنان شان مریض می شوند، آنگاه در به در به دنبال پزشک زن می گردند. آنها در این زمین شوره زار، دیگر چه خواهند کاشت که ثمر بدهد؟
پوتین نیز در باتلاقی که خودش ساخته است، با پوتین هایش در آن فرو رفته است. در حقیقت، سرنوشت همه دیکتاتورها همین گونه است. یک دیکتاتور، در محیطی که در آن، اندیشمندان و متفکرین بخواهند راه های عاقلانه و مفیدی را نشان بدهند، نمیتواند حرف کسی را بالاتر از حرف خودش ببیند. بنابراین، او اطرافیان خود را از میان کسانی بر می گزیند که او را تایید می کنند و افکار هر چند غلطش را می پذیرند و همواره از آن تعریف و ستایش می کنند.
در یک جامعه دموکراتیک، هر نوع اظهار نظری، چه موافق چه مخالف لازم است تا در اثر بحث و گفتگو، نتیجه نهایی و مفیدی به دست آید. اما در محیط استبدادی که با اراده فقط یک نفر، سرنوشت یک ملت تغییر میکند، همه کسانی که در مخالفت با آن دیکتاتور، حرفی و یا سخنی بگویند، حکمشان یا نابودی است و یا زندان است تا از هر نوع فعالیتی دور باشد.
در رابطه با جنگ روسیه با اوکراین، خوشبختانه اروپا و کانادا و آمریکا، در رابطه با چهار میلیون آواره و مهاجر اوکراینی، عکس العمل شایسته و انسانی از خود نشان دادند که در نوع خود بی نظیر و قابل تقدیر است.
جهان اول و کشورهای پیشرفته، درهای خود را به روی آوارگان اوکراینی گشودند. اما متاسفانه، برای کشورهای آفریقایی و آسیایی همین میزان فرصت و شانس، در موقعیت های مشابه، وجود ندارد.
قایق های سرگردان آوارگان جنگ و استبداد، با صدها مسافر، در دل طوفان در اقیانوس ها و دریاها به دنبال سرزمین امنی می گردند تا مسافرانشان، بتوانند زندگی شان را بدون هیچ دغدغه و فشاری، به آسودگی به سر برند. اما گاهی می شنویم که داستان عمر و سرنوشت تلخ شان، با غرق شدن در دریا ها به پایان میرسد و امواج دریا، فقط اجساد بی جان شان را به سواحل امن می رساند.
یاد آن خانواده ایرانی میفتم که می خواستند با قایق، دل امواج دریای مانش را بشکافند و خود را به انگلستان برسانند. اما سرنوشت تلخی در انتظارشان بود و همه خانواده، در دریا غرق شدند.
بسیاری از پناهجویان از کشورهای ایران و افغانستان و سایر کشورهای فلک زده دیگر، در کمپ های کشورهای اروپایی، با کمترین امکانات، روزگار فلاکت بار خود را می گذرانند.
در دوره و زمانه تیره و تاری زندگی می کنیم که انگار چیزی به نام وجدان، در نظر سیاستمداران و ثروتمندان میلیاردر، رنگ و بویی نداشته و جان میلیون ها انسان بی گناه و بی پناه برایشان ارزشی ندارد. اگرچه آگاهی، باعث می شود تا انسان ها کمتر دچار فتنه و آشوب شوند. اما این به خودی خود کافی نیست و باید سازمانهایی که همراه با کرامت انسانی باشد، در رابطه با رفاه و آسایش انسان ها و صلح جهانی به وجود آیند تا از طریق آن نهادهای اجتماعی، بتوان دولتمردان و سیاستگذاران جهانی را تحت تاثیر قرار داد تا شاید کمی رحم به قلبشان راه یابد.
جهان، آبستن حوادث بسیار ناگوار و نگران کننده ای است و کسی هم براستی از ماهیت بلاها و آسیب های آینده آن، آگاهی ندارد.
اگر از آسمان همه جای جهان، غمزده است و باران نگرانی می بارد، ولی در چنین هوایی، آیا نباید با توفان بدی ها و سختی ها مبارزه کرد؟ آیا به خاطر حوادث ناگواری که هر روز در جهان رخ می دهد، باید ناامید شد و دست از همه چیز شست؟
شایسته است که با کرامت انسانی، زندگی و با دیگران نیز به مهربانی رفتار کنیم و تا آنجا که امکان دارد، در برابر ظلم و ستم بایستیم و هرگز امیدمان را از دست ندهیم.
پاینده و پویا باشید