چند هفته پیش، داستان کوتاه زیر را خواندم:
خانم بسیار شیکی، وارد بازارچه ای میشود و از یکی از فروشندگان روستایی که تخم مرغ می فروخت، پرسید:
– تخم مرغ ها چند؟
مرد روستایی گفت: هر بسته ۱۲ تایی ۶ دلار.
آن زن گفت: من، فقط ۵ دلار می دهم. اگر قبول نکنی، میروم جای دیگر.
مرد گفت: بسیار خوب، چون از صبح تا حالا چیزی نفروخته ام، قبول می کنم.
خانم، ۵ دلار را داد و تخم مرغ ها را گرفت و رفت.
چند ساعت بعد، او و دوستش، به یک رستوران شیک رفتند و غذای مورد علاقه شان را سفارش دادند. آنها فقط کمی از غذای خود را خوردند و بقیه را باقی گذاشتند. سپس، قبض رستوران شیک را که ۱۵۰ دلار میشد، با ۲۰ دلار اضافه به عنوان انعام برای صاحب رستوران، گذاشتند.
این داستان، ممکن است برای شما هم آشنا باشد. آن پول اضافه از نگاه صاحب رستوران شیک، کاملاً عادی به نظر می رسد، اما برای آن فروشنده روستایی تخم مرغ، بسیار ناعادلانه است.
در این مورد، سوال اینجاست که چرا همیشه هنگام خرید از نیازمندان و محتاجان، بعضی از ما باید قدرت خود را به آنها نشان دهیم ولی در مقابل کسانی که حتی نیازی به سخاوت ما هم ندارند، سخاوتمند و بخشنده می شویم؟
من، کسانی را می شناسم که هنگام خرید، از فروشندگانی که مشخص است نیازمندند، پول کالا را به همان قیمتی می دهند که فروشنده می گوید. آن هم بدون چانه زدن و تخفیف خواستن. حتا گاهی هم گران تر و یا اینکه بقیه پولشان را پس نمی گیرند.
آیا بخشندگی و بزرگ منشی، به ذات و نهاد انسان بستگی دارد و یا آموختنی است؟
میدانم که بسیاری از رفتارها و کردارها، نتیجه محیط زیست و روش زندگی است. اگر در یک محیط خشن و بی اخلاق زندگی کنیم، به احتمال زیاد، متاثر از اطرافیان خود خواهیم بود و اگر در محیطی سالم و بدون هیچ گونه خلاف اخلاقیات، زندگی کنیم، باز به احتمال بسیار قوی، خلق و خوی و اخلاقیات ما سالم خواهد بود.
اکنون، بیش از ۴۰ سال است که فرهنگ و اخلاقیات ایرانی، به طرز عجیبی تغییر کرده است. طبق آماری که از طرف سازمان های بین المللی منتشر شده، ایران از نظر فساد و فحشا، در یکی از پایین ترین رتبه های لیست قرار دارد. فساد و فحشا در کشوری که ادعای راستی و درستی و دین و ایمان دارد.
آیا جای شرمساری نیست که ملت ما، به عنوان فاسدترین ملت در جهان شناخته شود؟
آیا این، ماهیت واقعی ایرانی هاست؟ ایرانیانی که در تاریخ کهن خود، به درستی و راستی اعتقاد داشته و دروغ را بزرگ ترین گناه می دانستند و از این نظر در جهان آن روز، به شهادت و تأیید مورخان، زبان زد و شهره آفاق بودند.
اما شوربختانه، به مرور زمان، فرهنگ ایرانی، به بیراهه رفت و در نهایت، با آمدن یک حکومت دینی، به پایین ترین درجه، سقوط کرد.
ما ایرانیان نمی توانیم شاهد از بین رفتن فرهنگ والای ایرانی که کوروش بزرگ، بنیانگذار آن بود، باشیم.
هرگز گفته داریوش شاه بزرگ از یادمان نمیرود که گفت: خداوند، سرزمین ما را از شر دشمن، خشکسالی و دروغ، محفوظ بدارد.
اگر اخلاقیات ملت ما بد شده است، این بدی از رأس هرم است. اگر رهبران، ناسالم باشند، به یقین پیروان آنان، ناسالم تر خواهند شد.
با رهبریت سالم، می توان دوباره فرهنگ سازی کرد و بار دیگر می توان جلوی فساد و رشوه را گرفت.
زمانی که گرسنگی، از در وارد می شود، ایمان از پنجره فرار میکند. اکثریت مردم ایران، در زیر خط فقر قرار دارند و دولت ایران با آگاهی از این مسئله، باز برای گروه های افراطی طرفدار خود، کمک های مالی می کند.
با دیدن وضع مردم ایران و بی کفایتی رهبران رژیم ایران، چگونه می توان بی تفاوت بود و دم نزد؟ ما هر روز شاهد فسادهای بزرگ، بیکاری بیشتر، ظلم و جور بسیار و فقر روز افزون و ضررهای بیکران به سرزمین ایران هستیم. همه می دانند که با وجود این نظام نامردمی، ایران هرگز رنگ خوشبختی را نخواهد دید.
زمانی که دولت ایران، با همه دنیا سر جنگ و دعوا دارد، طبیعی است که حتی یک دوست واقعی هم نداشته باشد.
کسی نمی داند که تا کجا فکر خراب و ویرانگری دولتمردان ایران، ادامه خواهد داشت!
دولت ایران، همچون آن خانم شیک پوش، در حق ملت ستمدیده و فقیر ایران، چیزی روا نمی دارد ولی در عین حال، امکانات و تسهیلات فراوانی را در عراق، سوریه، اردن و یمن، به وجود می آورد و گنبدهای اماکن مذهبی را از طلا می پوشاند.
آیا این، از نظر خداوند، عادلانه است؟ وجدان و انصاف، در این میان چه نقشی دارد؟
آیا با دیدن این همه جور و ستم، می توان باز هم خاموش بود و چیزی نگفت؟
باید همه چیز ایران، از نو ساخته شود.
برای ما ایرانیان در برابر ظلم و ستم، ایستادگی، همت و اراده لازم است و بس.