من، در دوران دبیرستان ( بیش از پنجاه سال پیش) فعالیت مطبوعاتی خودم را شروع کردم. داستان کوتاهی به نام “حاجی خان” برای مجله دختران و پسران و یک سری مطالب طنز هم برای مجله “توفیق” می نوشتم با نام مستعار “بق بقو”. عکس من هم در گروه نویسندگان افتخاری، در شماره مخصوص نوروز سال 1350 مجله توفیق چاپ شد.
در همان زمان، من از شهر شاهی به شهر “ساری” مرکز استان مازندران میرفتم و در “کاخ جوانان ساری” برنامه استندآپ اجرا می کردم.
شاید اغراق نباشد بگویم که هزاران جوک و نکته های خنده دار را از حفظ می دانم که به موقع و به مناسبت های مختلف آنها را بازگو می کنم.
هدف از پیش گفتار بالا، بیان این نکته است که من به خوبی می دانم که خنداندن و سرگرم کردن مردم، یکی از مشکل ترین کارهاست. فیلم های سینمایی که هر سال تولید می شود، اکثراً زمینه ترسناک، کشت و کشتار و یا درام دارند. در حالیکه فیلم های کمدی، فقط چند درصد، بیشتر نیست.
حدود چهار سال است که یکی از همکاران فرهیخته و در عین حال بسیار مهربان و خیرخواه ما، آقای امان بزرگزاد، دست به انتشار نشریه ای فکاهی و طنز زده است بنام “شنگول”. این ماهنامه، حاوی مطالب و نکته های طنز و فکاهی است که برای بزرگسالان ایرانی، یکی از محبوب ترین نشریات است. خوانندگان مجله “شنگول” علاوه بر میانسالان، شهروندان ارشد هم هستند که امکان استفاده از اینترنت و شبکه های اجتماعی، برایشان بسیار کم است و بسیاری از این هموطنان، هر ماه با خواندن “شنگول”، شاد و شنگول می شوند.
نکته بسیار مهم در امر انتشار این مجله بی نظیر، رایگان بودن آن است. ماهنامه “شنگول”، از نظر مالی، متکی به آگهی دهندگانش است و از آنجا که اکثر شهروندان ارشد، مخاطب صاحبان مشاغل و یا همان آگهی دهندگان نیستند، مشکل هزینه انتشار آن، همواره بیشتر و بیشتر می شود.
بسیاری از نیکوکاران هستند که از نظر مالی در رفاه بوده و به موسسات خیریه و سازمان های رفاهی، کمک های شایانی می کنند. ولی در این میان، سازمان خاصی وجود ندارد (یا ما از وجود آنها آگاهی نداریم) تا قدر زحمات فرهنگی و ارزش کارهای سرگرم کننده و تفریحی که برای شهروندان ارشد و میانسال را بداند و به آنها کمک کند.
همکار گرامی ما آقای بزرگزاد که سال هاست مقاله هایشان را در مجله شهرما می خوانید، هر ماه با کمبود آگهی ها و در نتیجه با کمبود مالی جهت چاپ، روبروست. او، فقط با تشویق های خوانندگان شنگول، هر ماهه با ضرر، این مجله با ارزش را منتشر می کند. ایشان، بارها به من گفته است که ممکن است دیگر ماهنامه “شنگول” را منتشر نکند و به راستی نمی داند که تاریخ آخرین شماره آن، کی خواهد بود.
من، موضوع این مقاله را از پیش با او در میان نگذاشتم، چون می دانستم که موافقت نمی کند. من معتقدم که باید از کارهای فرهنگی و مطبوعاتی حمایت کرد.
آیا به راستی، در میان هموطنان ما کسانی هستند که برای بخش بزرگی از شهروندان ارشد ما که در حکم پدران و مادران هستند، ارزش قائل شوند و به خاطر قدردانی، از یک نهاد فرهنگی حمایت کنند؟ و یا اینکه معرفت و همدردی، به پایان رسیده و هر کسی باید تاوان اشتباهات خودش را بدهد؟
شاد و شنگول و پاینده و پویا باشید