مدتی است که نگرانی و دلشوره ای عجیب، سراپای وجودمان را فرا گرفته است. به آینده ایران به آینده هموطنانمان در کهن دیار ایران می اندیشیم که چه بر سر آنها خواهد آمد! در بسیاری مواقع، حیران می مانم و با خود می اندیشم که عقل و خرد آدمی، به کجا رفته است و چرا بسیاری از ما، در اموری که نیاز داریم، از آن استفاده نمی کنیم؟! زمانه امروز با زمانه هزاران سال پیش و حتی با چند قرن پیش هم فرق بسیار دارد. امروزه، بسیاری از انسانهای کره زمین، همگام با زمان پیش رفته اند و بسیاری از مجهولات و نادانسته های گذشته، از پوسته خود خارج شده و بر عموم مردم، آشکار شده است.
حالا دیگر عصر خرافات به سر آمده و یک اهل خرد، آن حدیثی را که می گوید: دو شیر از تصویر روی دیوار، زنده شده و بر روی زمین پریدند و شخص بدی را خوردند، هیچ معنائی جز دروغ و خرافات ندارد. دیگر داستان های جوی شیر و عسل و پریان همیشه باکره هفتاد متری و بسیاری از احادیث دیگر، در نزد اهل خرد، ارزشی ندارند و چیزی جز فریب و نیرنگ نیستند.
سوال و اندیشه اینجاست که آیا ایران ما، می تواند بدون ریختن خون فرزندانش، دوباره جان تازه ای بگیرد و برای اولین در طول تاریخ، به طور کامل و مطلق یک کشور آزاد و دموکراتیک شود؟
در طول هزاره ها، خون میلیونها نفر از فرزندان آن سرزمین کهن، بر زمین جاری شده است.
اکنون زمان آن فرارسیده است که ملت راستین ایران، با درسی که از تاریخ و روزگاران گذشته خود، گرفته است، در پی صلح و آرامش باشد. ایرانیان، نه علاقه ای به جهان گشایی دارند و نه میل به ریختن خون بیگناهان؛ نه برای هوسی و نه برای کسی.
آیا در این روزهای حساس و سرنوشت ساز، این امکان وجود دارد که گذار از حکومت جمهوری اسلامی، با کمترین خسارات به وطن و هموطنانمان، صورت بگیرد؟!
آنچه که هنوز موجب تعجب و شگفتی است، این است که آیا دولتمردان ایران، تا به این اندازه در خواب غفلت و بی خبری به سر می برند و از عقل و اندیشه خود استفاده نمی کنند تا بدانند که در کشور و در اطرافشان، چه می گذرد؟!
مردم عراق و لبنان، عکس های رهبران جمهوری اسلامی ایران را پاره می کنند و آتش می زنند و خواهان عدم دخالت دولت ایران در آن سرزمین ها هستند. نیروهای اسرائیلی مواضع ایران در سوریه را مرتب بمباران می کند و نیروهای ایرانی را به هلاکت می رساند. ناوگان پنجم آمریکا به آرامی از تنگه هرمز هم عبور کرد. وضع ملت نجیب و ستمدیده ایران هم از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کاملا معلوم است. اکثر مردم هیچگونه امیدی به آینده خود ندارند و اوضاع کشور هر روز بدتر از روز گذشته می شود. آیا حکومت مداران ایران، هیچگونه اتاق فکری ندارند تا اندیشه کنند که هیچگونه پایگاه مردمی ندارند و برای جلوگیری از خشونت و خونریزی، با صلح و آرامش و با کمترین هزینه، دست از ظلم و ستم بردارند و عاقلانه از دوران گذار عبور کنند و ایران را به ملت ایران واگذارند؟
اما چه خیال خامی که من دارم! مگر می توان از این صنعت دین فروشی و موضع قدرت که بساطش قرن هاست روبراه و برپا بوده، دست کشید؟ اما آنها با مشاهدات بسیار باید تاکنون دانسته باشند که پس از چهل سال، روش و منش آنها برای گرداندن کشور بزرگی چون ایران و کنترل ملت نجیبی که تا به امروز همه گونه با آنها همکاری و همیاری داشته اند، با شکست روبرو شده و دیگر چاره ای جز دست کشیدن مسالمت آمیز از قدرت را ندارند.
اگرچه این اندیشه من، همچون یک رویاست، چون ظالمین به آسانی میدان را واگذار نخواهند کرد. ولی اگر چنین شود، ملت ایران هم بزرگوارانه، آنها را خواهند بخشید. زیرا که این ملت، در طول تاریخ خونبارش، به ویژه در همین دوره حکومت جمهوری اسلامی، به اندازه کافی، قربانی داده است.