هرگاه به تاریخ سیاسی کشور ایران نگاه می کنیم، از اینکه بلاهای بسیار عظیمی مانند حمله تازیان و مغولان و… بر سر این ملت نجیب آمده است، عصبی و ناراحت می شویم و با خودمان می اندیشیم که چگونه یک ملت بزرگ، در جایی که می توانست در برابر دشمن مقاومت کند و از آب و خاک و ناموس خود، دفاع نماید، چگونه در آن بحبوحه، کوتاه آمده و زمانی که می بایست در راستای آزادی و رهائی از بند، متحد شود، کارموثری انجام نداد.
بسیاری از پیروزی ها و شگفتی های سیاسی و اجتماعیجهان، با اتحاد و همبستگی به وجود آمده اند. گاهی ما در شرایطی قرار میگیریم که به نظر می رسد می توانیم کارشایانی را انجام دهیم، اما وقتی سعی خود را می کنیم، می بینیم که با مشکلات فراوان و غیر منتظره ای روبرو می شویم.به همین دلیل، ناامید شده و از فعالیت و تلاش، دست می کشیم. در حالی که اگر به سعی و تلاش خود ادامه می دادیم،به یقین، راه های پیروزی به روی ما گشوده می شد. از قدیم گفته اند: ناامیدی مال شیطان است. هرگز نباید امید را از دست داد. آنچه که مهم است، همت و پشتکار ماست که ما را به هدف نهایی و نتیجه مطلوب می رساند.
اکنون نیز یکی از آن زمان هائی است که با اتحاد و همبستگی با هموطنان در داخل کشور، هر چند ناچیز بتوانیم در راستای آگاه سازی و مشارکت در راه رسیدن به آزادی، همگام باشیم تا سرانجام با مقاومت و استقامت کافی، به پیروزی نهائی و رسیدن به یک ایران آباد و آزاد دست یابیم.
دانشمندی، آزمایش جالبی انجام داد، او یک آکواریم شیشهای ساخت و آن را با یک دیوار شیشهای، دو قسمت کرد.
در یک قسمت، یک ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگر، یک ماهی کوچیکی که تنها غذای ماهی بزرگتر بود.
ماهی بزرگتر، برای خوردن ماهی کوچیکتر، بارها و بارها به طرفش حمله کرد، اما هر بار به یک دیوار نامرئی برمیخورد. همان دیوار شیشهای که او را از غذای مورد علاقه اش، جدا میکرد.
سرانجام بعد از مدتی، ماهی بزرگتر از حمله به ماهی کوچک،منصرف شد و دیگر به طرف او نرفت چون بی حاصل بود.
او، دیگر باور کرده بود که رفتن به آن طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیک، برای او کاری غیر ممکن است.
در این زمان، دانشمند، شیشهی وسط آکواریم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز کرد… اما ماهی بزرگ، هرگز به سمت ماهی کوچیک، حمله نکرد.
اگرچه آن دیوار شیشهای، دیگر وجود نداشت، اما ماهی بزرگ در ذهنش، یک دیوار شیشهای ساخته بود.
یک دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی، سختتر بود. و آن دیوار، باور خود او بود. باور به محدودیت، او را ناتوانکرده بود.
اگر ذهن خود را آماده کنیم، غیرممکن ها را می توان ممکن ساخت و راه های پیروزی، یکی پس از دیگری برایمان گشوده خواهد شد. فقط باید باور کنیم.