یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می خواهید گاز بگیرید برید ته صف!
صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفتهاند. چند نفر نوشتهاند همین فردا میرم «شوور»! میکنم، دو_سه نفر نوشتهاند اصلاً من به عشق همین پاها میخوام بچهدار شم و …
مردی روی نوک کوهی ایستاده و دستهایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قلهها!
زنی در اینستاگرام عکسی از قورمهسبزی که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش میخواد بگه. من عاشق اینم که برای همسرم قرمهسبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه.
دهها نفر نوشتهاند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما… حسودیم شد… خوش به حال جفتتون… دلم برای خودم سوخت و …
مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کردهاند که خوش به حالت و مبارکه و …
اینها همه بُرشهایی از زندگی هستند نه تمام آن. زندگی اسلایسی! آن بخش از زندگی که دستچین میکنیم و بهواسطهی شبکههای مجازی به دیگران اجازه میدهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت میکنند.
بسیاری از آنها که برای آن پاهای تپل دوستداشتنی غش و ضعف میروند اگر همان کودک را به آنها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار میشود، زار میزند، نمیخوابد، پوشکش نیاز به تعویض دارد، شیر میخواهد، خواب را از آدم میگیرد و …
بعید است هنوز فقط به خاطر گاز گرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گاز گرفتن نمیخواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم میخواهد. میتوانید؟
این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قرمهسبزی در فضای خانه میپیچد یا مرد مینشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمیشود بسیاری از همسران احساس ناکامی میکنند که پس چرا زن من قرمهسبزی نمیپزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمیبافه پس دوستم نداره!
مردی که خسته از جدال در یک زندگی بیرحمانه به خانه میآید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بیثباتی بازار و … است دل و دماغی برایش نمیماند که شبهنگام وقتی میرسد بنشیند به بافتن گیسو!
البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصلهاش را نداشته باشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. آن یک عکس که دیدهاید هم نشان خوشبختی تمام وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دستچینشده از یک زندگی است. یک اسلایس!
فتح قله ها لذتبخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوک کوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالا رفتن از آن را به جان بخرد. عرق ریختن، زمین خوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و… آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک اسلایس لذتبخش!
مردی که عکسی از سوئیچ ماشینش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطه خوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را میدانستیم هرگز غبطه نمیخوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس نه تمام آن.
خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگیشان که دوست دارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگیشان فرض کنیم، دست به مقایسهاش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم.
زندگی اسلایسی میتواند آفت آرامشمان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکسهایی که میبینیم و حرفهایی که میشنویم تنها بُرشهایی گزینششدهاند، نه تمام آن!